۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

كف بيني انتخابات

قبل از انتخابات مطلبي نوشتم با عنوان كف بيني انتخابات كه در روزنامه چاپ نكردند و آن را در همين وبلاگ گذاشتم । با توجه به شرايط پيش آمده بد نيست اين گزينه روي كار آمدن مجدد احمدي نژاد را از آن بخوانيد।
- احمدی نژاد پیروز شود

اگر در دور اول احمدی نژاد پیروز شود، بدترین گزینه برای جناح اصولگرا خواهدبود. اولا ممکن است رئیس دولت نسبت به گذشته خودمحورتر شود. ایشان با توجه به تفکرات رویایی خودش می تواند بگوید تشکل های اصولگرا از من حمایت نکردند بلکه انتقاد هم کردند، دو کاندیدای اصلاح طلب علیه من سمپاشی کردند، یک کاندیدای اصولگرا علیه من وارد میدان شد، اما به خواست خدا و مردم مؤمن من پیروزشدم. پس هم نظرکرده خدا و امام زمانم و هم مقبول مردم. لذا در روند آینده کمتر به اصولگرایان و نخبگان راست بها داده و خودرأی تر شود. در چهارسال قبل که مدیون جریان های اصولگرا بود گاه در مقابل مجلس اصولگرا هم می ایستاد و برای آنها تعیین تکلیف می کرد. یا بدون هماهنگی با مقام رهبری به صورت خودرأی سازمان حج را با گردشگری ادغام می کرد تا چه رسد به این دوره که خود را مدیون آنها هم نمی داند بلکه در انتخابات از آنها عبورکرده است. شکاف میان جریان های اصولگرا شدت یافته و تضادها عمیق تر می شود.

دوم اینکه در چهار سال بعد باید وعده های داده شده عملی شود. درحالی که بسیاری از این وعده ها با سازماندهی و مدیریت وی عملی نیست. لذا نارضایتی که درمیان مردم شروع شده گسترش می یابد. بحران های صنایع و کشاورزی عمیق تر شده و اصناف مختلف در برابر دولت ایستادگی خواهندکرد، بویژه که از نظر مالی نیز وضعیت سابق تجدید نمی شود.

سوم اینکه به لحاظ سیاست خارجی ایشان باید تکلیفش را با امریکا روشن کند یا وارد مذاکرات مسالمت آمیز شود و به شرایطی که آنها دارند تن بدهد و رابطه با امریکا را برقرارکند دراین صورت دچار یک تضاد بنیادی می شود. موضع به ظاهر رادیکالی که داشته و با آن نیروهای اصول گرا را جذب می کرده از دست می دهد. باید از آن به بعد به طبقه ای تکیه کند که نماینده طبیعی آن نیست. ضمن این که با شعارهای رادیکال گذشته اش دچار تناقض می شود. اما اگر به خواسته های امریکا تن ندهد با مشکلاتی روبرو می شود که نارضایتی عامه را به دنبال خواهد داشت.

از طرفی دولت با مطالبات قومی و مذهبی که در این انتخابات مطرح شده و مقام رهبری نیز مشروعیت آنها را اعلام کرده و در تب و تاب انتخابات امکان بروز یافته روبروست. این که مقام رهبری اعلام کرد هرکس به اعتقادات برادران اهل سنت اهانت کند مزدوراست گرچه با بی تفاوتی از سوی جریان حاکم روبروشد اما این طیف اصولگرا را با زیر مجموعه خودش با چالشی جدی روبرو خواهد کرد. از سویی باید مقید به رهنمودهای مقام رهبری باشد و از سوی دیگر زیرمجموعه آن با این تفکرات فرقه ای نهادینه شده اند. بنابراین دولت دهم بر سر شاخی نشسته که بن آن را با دست خودش می برد.

لذا در چهار سال بعدی این روندی که طی شد شدت بیشتری خواهد یافت. پیش بینی می شود که اگر دولت فعلی پیروز شود، اصولگرایان در میانه کار مجبور می شوند از طرق قانونی با آن برخوردکنند که برای آنان هزینه کمی دربرنخواهد داشت(ماجرای پالیزدار چشمه کوچکی از این هزینه هابود). درغیراین صورت اصولگرایان باید تمامیت خودشان را برای همیشه هزینه جریان احمدی نژاد کنند که بعید است سرهنگان خود را فدای سربازان کنند.

به نظر می آید با عملکرد افراطی دولت دهم، بسیاری اصولگرایان عاقل و سالم به سمت یک ائتلاف ملی و وفاق ملی سوق داده شده و از جناح گرایی و گروه گرایی دست برمی دارند(کما اینکه این حرکت شروع شده است). تفکر سیاه و سفید دیدن کمرنگ می شود. این وضعیت به نفع اصلاحات است و پس از آن می توان به فکر یک توسعه پایداربود.

نکته چهارم اینکه اقای احمدی نژاد بعد از پیروزی به تحقیر اصلاح طلبان هم خواهد پرداخت که شما علی رغم همه این تبلیغات و سیاه نمایی هایتان نتوانستید رأی بیاورید. این تحقیر سازنده است. از این جهت که اصلاح طلبان به فکر کارهای جدی تر و اساسی تر بیفتند. به جای رقابت های غیراصولی با یکدیگر، همگراتر شوند و به انسجام بیشتر و اصلاح ذات البین و کار آموزشی با مردم روی آورند. لذا در دور بعد با پختگی و انسجام بیشتر روی کار می آیند و کارنامه بهتری از خود ارائه خواهندداد.

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

دورابطه، دوجامعه، دورهبر

امروز مردمان بسياري خود را پيرو پيامبراسلام دانسته و درشمار مسلمانان به حساب مي آيند اما نگرش و بينش آنان نه تنها يكي نيست بلكه گاه در دوجهت گيري متضاد قرارمي گيرند. تقسيم بندي معروف مرحوم شريعتي باعناوين شيعه علوي – شيعه صفوي يا تسنن محمدي – تسنن اموي ناظر به همين واقعيت است. اين تفاوت در نگاه و جهت گيري، تنها مربوط به دنياي امروز نيست بلكه از همان صدر اسلام اين تفاوت ها و تضادها وجود داشت. درماجراي خونين عاشورا در هر دوسوي جبهه كساني بودند كه از اسلام سخن مي گفتند و با شعار دفاع از كيان اسلام شمشير مي زدند. خوارجي كه درمقابل علي ع ايستادند و سرانجام به ترور او دست يازيدند نيز خود را مسلمان ناب و علي ع را خارج شده از دين مي دانستند. در ادبيات انقلاب اسلامي هم عناوين اسلام آمريكايي- اسلام محمدي يا اسلام مرفهين بي درد و اسلام محرومين و مستضعفين باز ناظر به وجود نگرش ها و گرايش هاي مختلف در ذيل عنوان اسلام است.
پيامبر و مردم
دريك نگاه ديني بظاهر دين مدارتر و مقدس مآب تراست پيامبر شخصيتي كاريزماتيك و مقدس دارد. دراين نگاه پيامبر عامل هدايت مردم و رابط آنها با خداوند است. لازمه تقدس ستايش است. معمولا" همه رفتارهاي رهبران مقدس دربرابر مردم نيك و احسن جلوه مي كند. مهرباني آنها تواضع و كرامت و خشم و خشونت آنها قاطعيت و صلابت شمرده مي شود. درمقابل اين مردمند كه موظفند از رهبر مطلقا" اطاعت كنند. هركس سرباز زند گمراه و درخط شيطان است. پيامبر فقط كلام خدا را براي مردم باز مي گويد و آنها بايد بي چون و چرا آن را پذيرفته و بدان گردن نهند. بي توجهي، روي برتافتن و عدم پيروي از پيامبر را هيچ عذر و بهانه اي توجيه نمي كند. دراين نگاه حتي مردم نسبت به نمايندگان و جانشينان پيامبر نيز چنين وظيفه اي دارند. به عبارت ديگر اين شخص قديس و پيامبر است كه ميزان و محور قرارمي گيرد و سايرين بايد خود را با او تطبيق دهند. درحقيقت دراين الگو رابطه اي يك طرفه برقراراست. درميان روشنفكران نيز گاه چنين گرايشي ديده مي شود. برخي روشنفكران خود را محور تاريخ و جامعه به حساب مي آورند. اگر مردمي به آنها اقبال نورزند و از ايده هاي آنان روي برتابند، به انواع برچسب هاي عقب مانده، فناتيك، وحشي و.... متهم شده و طرد مي شوند.
اما درنگاهي ديگر كه درقرآن به چشم مي خورد نسبت پيامبر و مردم رابطه اي يك سويه نيست. پيامبرموظف است با مردم برخوردي شايسته داشته باشد. متناسب با فهم و فرهنگ و روحيات آنها سخن بگويد. اگر مردمي ازپيامبر و راهبر پيروي نكردند الزاما" چنين نيست كه مردم شايسته تقبيح و تنبيه باشند. چه بسا ممكن است در رفتار راهبر يا پيامبر با مردم بايد تجديدنظرشود. به محمد ص گفته مي شود اگر با مردم برخوردي شايسته و محبت آميز نداشته باشد طبيعي است مردم از دور او پراكنده شوند. درآيه 159 سوره آل عمران خطاب به او چنين مي خوانيم: بنا به رحمت خداوند با آنان نرمخوشدي، كه اگر درشتخو و سنگدل بودي از پيرامونت پراكنده مي شدند.
درحالي كه درنگاه نخست مردمي كه به بهانه مهربان نبودن پيامبر از او كناره مي گيرند مقصرند و بايد شماتت شوند. مردم حق ندارند بخاطر درشتخو بودن پيامبر او را رها كنند. اساسا" آنها را نرسد كه درباره رفتار پيامبر داوري كنند. آنچه پيامبر انجام مي دهد عين درستي است. اما مطابق قرآن اين پيامبراست كه موظف مي شود با مردم رفتاري بهينه داشته باشد. آيه مزبور اصلي كلي را بيان كرده اما در مواردي عملي هم همين برخورد را مشاهده مي كنيم.
سوره عبس يكي از اين موارد را نشان مي دهد. پيامبر درنشستي با چند تن از اشراف قريش سخت مشغول گفت وگوست تا نظر آنها را تغييردهد. عبدالله مكتوم كه نابينا بود به آن سمت مي آيد و درحالي كه متوجه نشست آنها نبوده مكرر پيامبر را صدا مي زند و از او پرسشي دارد. محمد از برخورد عبدالله روي در هم مي كشد و به او كم توجهي مي كند. دراينجاست كه پيامبر مورد عتاب واقع شده است: "چهره در هم كشيد و روي برتافت، از اينكه آن نابينا آمده بود، درك نمي كني شايد او به پاكي گرايد. يا پند تو او را سودي رساند". تفسيرنوين نوشته استاد محمدتقي شريعتي بحث مبسوطي دراين باره دارد.
داستان يونس پيامبر نيز از زاويه اي ديگر به رابطه ميان مردم و رهبري پرداخته است. يونس مدتي مردم را موعظه كرد اما آنان توجهي به هشدارهاي او ندادند. بنابراين او از اينكه مردم هدايت يابند مأيوس شده و از خداوند درخواست عذاب براي آنها مي كند. يونس چنين تصور مي كرد كه وقتي او نتوانسته مردم را به راه راست برگرداند بنابراين ديگر آنها هدايت پذيرنيستند. اما نتيجه اين مي شود كه نه تنها عذابي به مردم نمي رسد بلكه يونس خود دچار معضل و بلا مي شود. او پس از تجربه دوران رنج و انزوا وقتي به ميان مردم خويش برمي گردد با مردمي تحول يافته و جامعه اي دگوگون شده روبرو مي شود. بيان اين تجربه به مخاطب مي فهماند چنين نيست كه اگر مردمي سخن رهبران و روشنفكران و حتي يونس پيامبر را نپذيرفتند الزاما" شايسته مجازات و نابودي باشند.
اين داستان هاي تاريخي گرچه براي محمد درس ها و پيام هاي بسياري دارد اما مستقيما" نيز خطاب به او اين نكته مهم يادآوري شده است كه تو در هدايت مردم ركن اصلي نيستي.: انک لا تهدی من احببت و.... اين تو نيستي كه هركه را دوست داشتي به راه آوري، بلكه خداست كه هدايتگراست و آگاه به هدايت شدگان.
مخالفين استدلال كنند
در يك نگاه ديني هركس با پيامبر خدا مخالفت كند و يا به انكار خدا بپردازد پيشاپيش محكوم و مطرود است. ازاين منظر چنين افرادي نه از كرامت انساني برخوردارند و نه ارزش دارند كه به نظراتشان توجه شود. بلكه اين افراد مستحق مجازات و برخوردهاي تنبيهي اند. دراين نگاه به افراد مخالف و منتقد به چشم افرادي معاند، مغرض، ناخالص، هوسران و.....مي نگرند.
اما در نگاهي ديگر اين افراد به گفت وگو دعوت مي شوند. پيامبر موظف مي شود دربرخورد با كساني كه مشرك يا بت پرستند و خدا را منكرند، از ايشان بخواهد استدلال و براهين خود را ارائه دهند(24 انبيا- 64 نمل).
موسي موظف مي شود نزد فرعون رفته با او به گفت وگو بنشيند. حتي به موسي گفته مي شود با زباني نرم و ملايم با او سخن بگو شايد تغييركند.
درآن زمان دينداراني از ميان يهود و مسيحيان بودند كه معتقد بودند تنها آنها هدايت يافته اند و تنها آنها اهل بهشتند و سايرين دوزخي اند. يعني آنها تنها خود را حق مدار پنداشته و غير خود را طرد و نفي مي كردند. در سوره بقره(111) ضمن تشريح ديدگاه آنان به پيامبر گفته مي شود از آنها دعوت كن به استدلال بپردازند و براهين خود را ارائه دهند. دربسياري موارد نيز خود آنها مورد خطاب قرارگرفته و از آنها درخواست شده به تعقل و تفكر بپردازند. اين برخورد از آن حكايت مي كند كه براي مخالفين نيز بايد ارزش قائل شد و به صرف مخالفت به طرد و لعن آنان نپرداخت.
حق مشاركت مردم
سال دوم هجري در جنگ احد اهالي مكه نيروهاي زيادي عليه محمد و پيروانش بسيج كرده و به سمت مدينه حركت كردند. قبل از شروع جنگ پيامبر مردم را جمع كرده و درمورد شيوه دفاع با آنها مشورت كرد.
دو نظر وجود داشت. پيامبر براين نظر بود كه همه درشهر بمانند و در صورت تهاجم دشمن از شهر دفاع كنند. اما اكثريت ماندن درشهر را موضع ضعف شمرده و معتقد بودند در بيرون شهر به مقابله با مهاجمان بپردازند. پيامبر علي رغم نظر خودش، نظر مردم را پذيرفت و همه در بيرون شهر آماده دفاع شدند.
در طول جنگ عده اي كه مأمور حفظ تنگه احد بودند علي رغم دستور پيامبر محل را ترك كردند كه موجب شد متجاوزين شبيخون بزنند و ضربه سختي وارد كنند. با وجود اينكه اين شكست به خطاي عده اي از مردم مربوط مي شد و نه فرمانده، بعد از جنگ، در آيه 159 سوره آل عمران پيامبر مورد خطاب قرارمي گيرد كه تو نبايد با مردم درشتخويي كني. اگر تو با مردم سنگدلي مي كردي آنها از اطراف تو پراكنده مي شدند.
درادامه همين آيه پيامبر را موظف مي داند كه در امور عامه با مردم مشورت كند و پس از مشورت تصميم بگيرد. آن هم مشورت با مردمي كه درجنگ احد خطاهايي استرات‍ژيك مرتكب شده بودند.
درحالي كه درنگاه ديگر پيامبر به دليل اتصال به عالم غيب از مسائلي باخبراست كه عامه مردم از آنها بي خبرند. بنابراين اگر نياز به مشورت باشد اين مردم هستند كه بايد با پيامبر دركارهايشان مشورت كنند و بطور طبيعي نظر او را صائب دانسته و بر نظرخود ترجيح دهند.
اما مي بينيم در ماجراي جنگ احد اين پيامبراست كه نظر مردم را مي پذيرد و به آن عمل مي كند. بعد از جنگ هم درهيچ كجا گفته نشد كه اين عمل اشتباه بوده و در شكست جنگ تأثيرداشته است. بلكه به عكس اين دستور مشورت با مردم دقيقا" بعد از حنگ احد آمده است.
به رسميت شناختن اديان ديگر
دريك نگاه ديني وقتي حضرت محمد ص مبعوث شد و دين اسلام را آورد همه اديان و شريعت هاي قبلي بايد از ميان برداشته شوند. همه بايد به شريعت اسلام عمل كنند و به اين دين بگروند. درغير اين صورت بر باطل و مطرود و محكومند. در اين ديدگاه بايد تلاش كرد پيروان آن اديان از اعتقاداتشان دست بردارند و به تبعيت از دين اسلام روي آورند.
اما در قرآن برخوردي ديگر را مشاهده مي كنيم. كسي از يهوديان نزد پيامبر مي آيد تا درباره اختلافي كه وي با ديگران دارد قضاوت نمايد. درسوره مائده(43) عمل اين فرد يهودي مورد انتقاد قرارگرفته و مي گويد: چطور او ترا به داوري مي خواند درحالي كه آنها تورات را دارند كه حكم خدا درآن بيان شده است. درچند آيه بعد نيز ضمن تأييد و تصديق تورات و انجيل اعلام شده است: اهل انجيل بايد به آنچه خداوند در آن كتاب نازل كرده است حكم كنند.
درمدينه هم علي رغم اينكه پيامبر به عنوان والي آنجا از سوي مردم برگزيده شد و مدعي ديانت جديدي بود، باز پيروان ساير اديان به زيست مسالمت آميز ادامه دادند و اجباري براي تغييرعقيده آنان نبود.
اما علي رغم اين رويه، در نگاهي كه تنها خود را حق و سايرين را باطل مي شمرد رويه اينست كه مخالفان و منتقدان و دگرانديشان را به جان هم انداخته و نگذارد آنها متحد شوند. اين گرايش اگر نتواند آنها را به سوي خود بكشاند مي كوشد درميان پيروان اديان رقيب تفرقه اندازد.
درمدينه آن زمان هم ميان يهوديان و مسيحيان برسراين كه كداميك پيرو واقعي ابراهيم پيامبر هستند رقابت و تنازعي درگرفته بود. يهوديان خود را به ابراهيم منتسب مي كردند و حق مي شمردند و مسيحيان نيز خود را رهروان حقيقي راه ابراهيم مي شمردند و ديگران را گمراه. قرآن در سوره آل عمران(65-66) اين شيوه را به نقد كشيده و مي گويد ابراهيم نه يهودي و نه نصراني بود بلكه او انساني پاك و تسليم حق بود. از دو دسته يهود و مسيحي دعوت مي كند كه بياييد به مشتركات ميان خود چنگ بزنيم. دو اصل را نيز به عنوان وجوه اشتراك مشخص مي كند يكي اينكه يكتاپرستيم و ديگر اينكه درمناسبات خود كسي را به عنوان ارباب نپذيريم(آل عمران64).
اجراي احكام
در يك نگاه ديني مهم ترين و اصلي ترين هدف شريعت و ديانت اجراي احكام شرعي است. شاخصه مسلماني فرد و جامعه نيز ميزان پايبندي به اين احكام است. لذا تمامي تلاش آنها براين است كه اين احكام را و لو با اجبار و قهر در مناسبات جاري كنند. اما در شيوه پيامبر برخوردي ديگر مي بينيم.
درجامعه آن روز عرب مشروب خواري و قماركردن امري رايج بود. طبعا" انتظار مي رود وقتي پيامبر مبعوث شد با اعلام حكمي پيروان خود را از انجام اين امور بازدارد. حداقل وقتي در مدينه از سوي مردم به ولايت رسيد با شدت و قدرت تمامتر مردم را از اين امور نهي كرده و مشروب خواري و قمار كردن و ... را ممنوع اعلام كند و مرتكبين را به مجازات برساند. همچنان كه برخي پيروان ايشان براين باورند و بدان شيوه عمل مي كنند.
اما عجيب است كه مشروب خواري در سال سوم هجري يعني 16 سال پس از بعثت ممنوع مي شود. آن هم درپي درخواست مردم. سه آيه درباره شراب خواري آمده است كه همه مربوط به مدينه است يعني بعد از هجرت پيامبر از مكه كه درسال 13 و 14 پس از بعثت واقع شد.
يك بار مردم از پيامبر مي خواهند درباره شراب خواري حكمي صادركند. آيه اي مي آيد بدين مضمون: "ازتو درباره شراب و قمار مي پرسند بگو درآنها گناه بزرگي است و منافعي هم براي مردم دارند ولي گناهشان بيشتر از نفعشان است"(بقره 219). دراين حكم صراحتا" شراب خواري و قمار ممنوع نمي شود، بعد از آن باز مسلمانان به اين امور مبادرت مي ورزند.
مورد بعد مربوط به زماني است كه فردي درحال مستي در صف نماز جماعت حاضرمي شود و درميان نماز حرف هاي بي ربطي مي زند. در اين باره آيه اي خطاب به كساني كه ايمان آورده اند مي آيد كه: " در حالي كه مست هستيد در نماز حاضر نشويد تا بدانيد چه مي گوييد"(سوره مائده 43).
دراين آيه هم شراب خواري نهي نشده است بلكه نماز خواندن در حال مستي منع شده است و دليل آن را هم ذكركرده است.
بار سوم مسأله اي پيش مي آيد كه مردم شاكي مي شوند. شراب خواري موجب برهم زدن نظم اجتماعي مي شود. يكي از مسلمانان بر اثرخوردن شراب و خارج شدن از حالت طبيعي شتر فردي ديگر را مي كشد و بدمستي مي كند. مردم نزد پيامبر از اين واقعه شكايت مي كنند. در پي اين واقعه آيه اي مي آيد كه اين امور را تحريم مي كند. در ابتداي آن هم باز اشاره به درخواست مردم دارد: "از تو درباره شراب و قمار و.. مي پرسند بگو آنها پليد و عملي شيطاني اند و از آن احترازكنيد...."(مائده 90).
درحالي كه با ديدگاه رايج ميان برخي مسلمانان مي بايست همان سال هاي اول بعثت اين امور تحريم مي شد و نه تنها خود بلكه ديگران را هم از خوردن شراب باز مي داشتند. از آن گذشته نبايد اين قدر مسامحه و تعلل مي شد كه كار به بدمستي و شكايت مردم بكشد. پيش از اين بايد حكم تحريم آن صادرمي شد.
به نظر مي آيد در روش پيامبر اجراي شكلي احكام هدف نبود بلكه مقصود رشد مردم و رسيدن به اين درجه از آگاهي و اخلاق بود كه خود خواستار منع و تحريم اين نوع مسائل شوند. نه آن كه به زور و اجبار به ظاهر تن به اين احكام بدهند و در خفا كارديگر كنند.
در توضيح اين روش ياد آوري يك مورد ديگر نيز خالي از لطف نيست. در اصول كافي جلد دوم در ذيل عنوان وظايف م‍‍‍ؤمنين نسبت به يكديگر نكته جالبي آمده است. شخصي از خراسان نزد امام صادق مي آيد و درباره احوالات شيعيان آنجا داد سخن مي دهد و از كارهاي خوب آنها گزارش مي دهد. سرانجام امام صادق از او مي پرسد آيا روابط اين شيعيان نسبت به هم چنين هست كه اگر كسي براي رفع نياز خود از جيب ديگري چيزي برداشت او راضي باشد؟ آن فرد از اين سخن تعجب مي كند و مي گويد چنين چيزي در آنجا نداريم. امام صادق مي گويد هنوز عقولشان كامل نشده است. يعني كمال و رشد انسان ها هدف است و در هرمرحله رويه ها و رفتارهايي از آنها انتظار مي رود.
قابل توجه است كه اين سخن امام صادق نه برخاسته از افكار سوسياليستي و مرام هاي اشتراكي بلكه الهام گرفته از آيات قرآن است كه ويژگي مؤمنين را ترجيح دادن ديگران نسبت به خود مي داند(9حشر). اما اين مناسبات را با حركت داوطلبانه مردم و هماهنگ با رشد عقلاني و اخلاقي آنها عملي مي داند.
حجاب يا پاكي
يكي از مسائل مورد توجه مسلمانان مسأله پوشش است. بطوري كه نزد برخي اين مسأله از شاخصه هاي اصلي مسلماني بشمار مي رود. در قرآن درآيه اي كه در اين باره آمده است(سوره نور-30) ابتدا زنان و مردان را از چشم چراني برحذر مي دارد و مي گويد چشم هاي خود را بپوشانيد و سپس به حجاب و پوشش بدن اشاره مي كند. در هردو مسأله پاكي چشم را مقدم بر حجاب ظاهري ذكركرده است. در حالي كه در جوامع مسلمان درمقابل چشمان حريص و مريض بر حجاب و پوشش هرچه بيشتر تأكيد مي شود. در آن يكي برپاكي دروني و عفت مناسبات تكيه شده است و در ديگري بر موانع فيزيكي و مكانيكي. طبيعي است وقتي جامعه نسبت به مسائل جنسي ناهنجارباشد موانع موفقيت چنداني در ايجاد روابط سالم نخواهند داشت.