۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

چشم اسفندیار دولت نهم

گویند اسفندیارفرزند برومند رستم رویین تن بود و شمشیرو تیری بربدنش کارگر نمی افتاد. از این رو او را همرزمی نبود و حتی رستم نیز از پس او برنیامد. تنها یک نقطه ضعف داشت و آن چشم او بود که رستم همان را نشانه رفت. در این افسانه ها حکمتی نهفته است که ما را نیز بکارآید. دولت فعلی به پشتوانه اراده پولادین و باورهای اعتقادیش و دستگاه های نظامی وامنیتی پشتیبان چه بسا رویین تن به شمار آید. اما چشمی نیز خواهد داشت که دربرابر تیررستم در امان نیست. غفلت از این روزنه، چه بسا سرنوشت ناگواربرگشت ناپذیری را برای جامعه رقم زند. جادارد عقلای قوم قبل از وقوع چاره ای بیندیشند.

فضاسازی انتخاباتی

در دوره ریاست جمهوری خاتمی، جناح راست در هیأت اپوزیسیون و منتقد دولت، عمل می کرد. در مقابل سیاست های خاتمی که توسعه سیاسی و آزادی های قانونی را لازمه توسعه اقتصادی می دانست، قشرهای مختلف این جناح بر این نکته تأکید می ورزیدند که مطالبه اولیه مردم نیازهای اقتصادی است. کرامت انسانی، آزادی، مطبوعات و.. برای جامعه ای که گرسنه است و در نیازهای اولیه زندگیش دچار بحران است چه فایده ای دارد؟

این موضعگیری ازسوی جناح راست درآن شرایط امری غیر منطقی یا خلاف عرف سیاسی نبود. در همه جوامع دموکراتیک احزاب و جناح های رقیب، شعارهایی می دهند که در جامعه مقبولیت داشته و اذهان عمومی را به سوی آنان جلب نماید. البته درآن جوامع این احزاب معمولا" برنامه های مشخصی برای عملی کردن شعارهایشان دارند که در صورت به قدرت رسیدن به اجرای آنها همت می گمارند.

ناگفته نماند که این رویکرد از سوی جناح راست از یک تغییریا تحول در دیدگاه های این جناح نیز خبرمی داد. آنها در دوران سازندگی همواره بر مسائل فرهنگی تأکید می ورزیدند ودغدغه از میان رفتن ارزش های سنتی و مذهبی را داشتند. تکیه بر نیازهای اقتصادی را نوعی دنیاگرایی و مادیت می دانستند. اما در دوره اصلاحات کمتر بر مسائل ایدئولوژیک و حتی معنوی تکیه می کردند و بیشتر به مطالبات اقتصادی و مادی عنایت داشتند. این فضاسازی به قدری بالا گرفت که برفضای انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری نیز غالب گردید. کاندیداها برای همخوانی با فضای ذهنی جامعه و جلب آرا به این نتیجه رسیدند که مهمترین عامل تبلیغاتی طرح شعارهای اقتصادی است. ریاست جمهورمحترم، در پست شهرداری تهران شروع به ترمیم اسفالت خیابان ها و کارهای چشمگیر دیگر کرد. حمله به سیستم بانک ها و اقتصاد ربوی، انتقاد از گرانی ها، کنترل نرخ تورم ورفع بیکاری فزاینده درجامعه و بسیاری نیازهای دیگر، خواسته هایی بود که مدت ها روی آنها مانور داده شده و در آستانه انتخابات از مطالبات مسلم مردم شمرده می شد.

جا به جایی

به هرصورت نتیجه، پیروزی محمود احمدی نژاد بود. اصلاح طلبان به حاشیه رفتند و جناح محافظه کاریا اصطلاحا" اصول گرا قدرت اجرایی را بدست گرفت. اگردرگذشته نقش منتقد دولت و سخنگوی مردم را داشتند، پس از انتخابات وضعیت تفاوت اساسی کرد. دروضعیت جدید آنها به عنوان مقام اجرایی و درمقام پاسخگویی به مطالباتی که خود دامن زده بودند ظاهرمی شدند. مردم اکنون منتظر تحولی اساسی در اوضاع اقتصادی خود بودند. بنا به عرف سیاسی طبیعی بود در شرایط جدید، اپوزیسیون جدید این مطالبات را دامن زند. شعارهای رفع بیکاری، مسکن برای همه، فقرزدایی، مبارزه با فحشا و...را دم به دم دراذهان عمومی زنده کند. درمقابل مقامات اجرایی از مردم بخواهند که واقعیت ها را ببینند و توجه کنند که تحقق این مطالبات نیاز به زمان و برنامه ریزی دارد. اما برخلاف این عرف سیاستمداری، با شگفتی شاهد بودیم که دولت از فردای انتصاب چنانکه گویی خود نقش اپوزیسیون را به عهده گرفته است، به شدت بر مطالبات انباشته شده افزود. ریاست جمهورمحترم در سفرهای استانی که بلافاصله بعد از استقرار کابینه آغازشد، با وعده اعتبارات مالی، مطالبات خفته مردم خارج از پایتخت را به غلیان درمی آورد. اعطای اعتبارات چند میلیاردی در هرمنطقه، هرچند مطالعه کافی نشده باشد که چه درصدی از مشکلات محل را حل می کند، اما قطعا" بارقه امید و نوید خلاصی از مشکلات مالی را در دل شهروندان زنده کرد.

وعده های برابری امکانات با مردم پایتخت، فقدان یک نفر بیکار، نابودی فقربه زودی، مسکن برای همه، ساختن جاده و بیمارستان و کارخانه و امکانات ورزشی و .... از سوی دولت جدید، مردم محروم را مطمئن ساخت که به زودی بهشت موعود را درپیش روی خواهنددید و برای اولین باربعد از اکتشاف نفت، مزه درآمد نفت را برسر سفره هایشان خواهند چشید. این وعده ها چنان شوقی در مناطق محروم کشور ایجاد کرد که گویی بشکه های نفت که تاکنون تنها از بنادر و روی نفتکش های غول پیکربه خارج صادرمی شد از این پس به این مناطق گسیل خواهدشد.

جایگاه اپوزیسیون و دولت جابه جا شده بود. برخلاف عرف دنیا که اپوزیسیون مطالبات مردم را دامن می زند، اینک دولتمردان بودند که این نقش را برعهده گرفته بودند. وعده ها و تبلیغات دستگاه اجرایی درحدی بود که اپوزیسیون را به حیرت انداخت که حاکمیت با مطالبات تشدید شده چه خواهدکرد. پیش بینی بالارفتن تورم با اتخاذ این سیاست ها و ازمیان رفتن ذخیره های ارزی و آثارزیان باربلندمدت آن اقتصاددانان را بر انگیخت که نگرانی هایشان را به مقامات اجرایی منعکس کنند. اما مقامات اجرایی که به اراده پولادین خود سخت اعتماد داشتند به این تذکرات بهایی ندادند. آنها آمده بودند که در همه زمینه ها تحول ایجاد کنند. همچنان که دولت هایی پس از یک انقلاب رهایی بخش می آیند. وقتی برخی این پدیده را بزرگترین معجزه قرن می خوانند طبعا" مردم نیز انتظار معجزه ازاین مجموعه دارند.

پیامد

رئیس جمهور در هرسفری و نطقی به مردم وعده ای می دهد و توقعی برمی انگیزد. او می خواهد مدینه فاضله را روی زمین در کمترین زمان برپاکند. اما غافل از اینکه وقتی زمانی گذشت و این وعده ها عملی نشد چه خواهدشد. در خوش بینانه ترین حالت که بودجه های اعطایی رئیس جمهور به مناطق مختلف تأمین اعتبارشده و به حساب منطقه مورد نظر واریزشده و در محل مربوطه هزینه شود، باز رضایت عامه را فراهم نخواهدکرد، تا چه رسد به اینکه این مراحل هم طی نشود. تقلیل شهریه های دانشگاه ها برای دانشجویان نوید بخش بود. اما مقاومت دانشگاه آزاداسلامی و سپس سایر دانشگاه ها، شوق دانشجویان را فروکاهید. بالابردن حداقل حقوق نیز، گرچه برای کارگران و کارکنان خوشایند بود اما کارفرمایان و تولیدگران را سخت برآشفته کرد و درعمل شرایط کارگران بهبودی نیافت. کم کردن سود بانکی نیز به سرنوشتی شبیه آن دچارشد. مسأله گرانی نیز که هنوزاصل آن از سوی مقامات اجرایی پذیرفته نشده، همچنان در کوی و برزن زبانزد مردم است. حتی امیدهای فرهنگی نیز که با روی کارآمدن دولت اصولگرا و نه تسامح گرا فساد و فحشا و بدحجابی ریشه کن خواهدشد درمیان طرفداران دولت کمرنگ شده است.

ازاین نکته نیز نمی توان غفلت کرد. نگاه مردمی که چنین به وعده ها دل می بندند و برای گرفتن وام نوبت می ایستند این نیست که تا چه میزان پروژه های ملی محقق شد یا چه برنامه اصولی برای سامان دادن به اقتصاد طراحی شده است. آنها به زندگی شخصی خود می نگرند. وقتی تغییر محسوس و چشمگیری در سطح زندگی خود نبینند، بی تردید چنین داوری می کنند که مقامات آنها را بازی داده اند. وعده ها عملی نشده است و می خواسته اند او را فریب دهند. حتی آنها که از تسهیلات دولتی هم استفاده کرده اند، اگر به همه آمال شان نرسند، خود را سرزنش نمی کنند بلکه عموما" دیگران منجمله حاکمیت را متهم می کنند. از همین رو در اکثر جوامعی که مطالبات توده های مردم بی رویه شدت یافته، بحران پیامد جبری آن بوده است. (تجربه بالارفتن قیمت نفت در سال 53 در ایران، تجربه وعده های گورباچف در شوروی...). شدت گرفتن مطالبات از دولت جدید در همان ماه های اول چنان اوج صعودی گرفت که رئیس جمهور را هم نگران کرد. ایشان در اول آذر ماه سال گذشته در گفت وگو با واحد مركزى خبر به این نکته اشاره کرد که: بعضيها هم هستند كه با ساير انگيزه ها هر روز يك چيزها و طلب هايى را مطرح مى كنند و بعضى چيزها را به حساب دولت مى گذارند كه 20 سال طول مى كشد تا چنين پديده اى شكل بگيرد.

کارکرد مطبوعات و احزاب

در جوامعی که مطبوعات منتقد وجود دارد، هر چند دولت زیر ذره بین آنهاست و مجبور است پاسخگو باشد، اما این مطبوعات یک فایده اساسی هم برای دولت و حاکمیت دارند. کارکرد پنهان ولی مهم مطبوعات برای دولت اینست که باعث تخلیه تدریجی نارضایتی ها، عقده ها، مطالبات انباشته شده می شوند و تا حد زیادی از انفجار جامعه جلوگیری می کنند. احزاب نمی گذارند مطالبات سرکوب شده یا تشدید شده ناگهان فوران کرده و مناسبات حاکم را فرو ریزند. آنها گرچه برای حاکمیت حکم رقیب را دارند اما مطالبات مردم را در قالب های مدنی و معقول جا داده و برای محقق کردن آنها، برنامه ارائه می دهند. در نتیجه مردم را در بستری معقول و آرام هدایت می کنند تا از طرق کم هزینه تر و مدنی تر مطالباتشان را پیگیری کنند.

در حقیقت مطبوعات و احزاب و تشکل های مدنی، واسطه ای میان مردم و حاکمیت هستند و تلاش می کنند فاصله آنها بیش از حد معمول و معقول از هم گسیخته نشود. با این وصف چنانچه جامعه ای مطبوعات منتقد را از صحنه حذف کرده و فعالیت تشکل های مدنی را نیز محدود و مسدود کند، با خطر انفجار نارضایتی و بحران روبرو خواهدشد. بویژه جامعه ای که بر مطالبات مردم بی رویه دامن زده و به تشدید آنها پرداخته باشند.

درغیاب مطبوعات آزاد و منتقد و تشکل های اجتماعی وسیاسی مستقل، بازار شایعات، فضاسازی و خبرگزاری عامه داغ می شود. مردم در کوچه و خیابان احساسات یکدیگر را تحریک و ترغیب می کنند. ازخلف وعده ها، گرانی ها، دزدی و چپاول به صورت اغراق آمیز سخن می گویند و ... . مردمی که روزی به وعده های حاکمان دل می بندند و انتظار معجزه در حل مشکلات از او را دارند، درصورت عملی نشدن روزی دیگر به چشم خائن و فریبکار و ...به او می نگرند. از چنین توده ای هر گونه حرکت تخریبی انتظار می رود.

تفاوت نخبگان با توده، دولت هشتم و نهم

خاتمی هم وعده های زیادی داد، ساماندهی امراقتصاد، آزادی های مدنی، آزادی بیان و جلوگیری از تخلف از قانون اساسی... اما اغلب شعارهای خاتمی نخبه گرایانه بود. مردم نیز از طریق نخبگان تغذیه فکری و سیاسی می شدند. مطبوعات و احزاب و تشکل های مدنی گسترش یافت. نخبگان هم از دولت هشتم ناراضی بودند، اما تفاوت در اینجاست که آنها به ریشه یابی خلف وعده ها می نشستند. عوامل و مشکلات ساختاری و کارکردی را تفکیک کرده و سهم هریک را می شناختند، انتظار معجزه نداشتند، تأثیر کارهای درازمدت را می دیدند. ضمن اینکه با برخی تهدیدات وفشارهای جناح مقابل تعدیل می شدند. گرچه همین نارضایتی ها برخی حوادث چون 18 تیر را هم آفرید، اما در مجموع عقلانیت و دوراندیشی بر رفتار این نخبگان حاکم بود. مهمترین اعتراضشان تحریم انتخابات بود یا شعار رفراندوم.

اما واکنش توده مردم معمولا" از ویژگی های کاملا" متفاوتی برخورداراست. اغلب انقلابات و هیجان ها در جوامع توده گرا رخ می دهد که ازنهادهای مدنی بی بهره اند. اعتراض توده همواره از یک احساس جمعی برمی خیزد که در طول مسیر دم به دم بر شدتش افزوده می شود. تجربه تاریخی نشان می دهد نخبگان جامعه هم برای پرهیز از انزوا به جای آگاهیدن توده مردم نسبت به سرنوشت آینده، با آنها هم آواز می شوند.

اکنون دولت نهم رویکردی توده گرایانه دارد. مهرورزی با آنان را به مطبوعات و تشکل های مدنی، دانشگاهیان و روشنفکران ترجیح می دهد. همین نقطه می تواند چشم اسفندیارو به قول فرنگیان پاشنه آشیل شود. بی مهری به نخبگان، مطبوعات و تشکل های مدنی برای دولت تبعات منفی چندی به ارمغان می آورد که قابل تأمل است:

1- نارضایتی که تدریجا" در جامعه شکل می گیرد، از طریق این نهادها منعکس نمی شود. تصور مقامات از مردم از طریق استقبال های عمومی، تظاهرات 22 بهمن و جلو دوربین های رسمی شکل می گیرد واز آنچه در بطن جامعه می گذرد غافل می مانند.

2- بیان نارضایتی خود بخشی از آن را تخفیف داده و از واکنش های غیرطبیعی و پیچیده جلوگیری می کند. وقتی ابزارهای لازم در اختیارجامعه برای این کار نباشد، طبعا" این نارضایتی به صورت نامعقول پیچیده شده و به سمت واکنش های غیرطبیعی روی می آورد.

3- در نهادهای مدنی، تشکل ها، انجمن ها و مطبوعات و.. آنچه اهمیت می یابد، نوعی منافع جمعی، صنفی و عمومی است که می تواند در راستای منافع ملی قرارگیرد. فرد در چنین فضایی فرا می گیرد که خواسته های شخصی خود را بر جمع غالب نکند و حتی از طریق منافع جمع می تواند به مطالبات فردی دست یابد. اما در میان توده این فرهنگ ترویج می شود که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است و دیگی که برای من نجوشد ... به همین دلیل در حرکت های توده وار، فرد به خود حق می دهد دست به تخریب بزند. حتی به اموال عمومی و فردی آسیب برساند تنها با این منطق که حق او ضایع شده است.

3- نهادهای مدنی همچون اتحادیه ها، تشکل های صنفی، مطبوعات و ... الزاما" مطالبات مشخص و تعریف شده ای دارند و مطالبات نامحدود و آرمانی مردم را در قالب های تعریف شده و عملی می ریزند. در درون خود الزاما" با نوعی تفاهم و عقلانیت باید عمل کنند. لذا بر چنین فضاهایی معمولا" دور اندیشی و محاسبه گری جای احساسات و آرمان گرایی می نشیند. درنتیجه برای وصول به آنها آماده چانه زنی و گفت وگو و تعامل هستند. دولت نیز می تواند از این طریق با آنها تعامل کند و زمان بگیرد. اما فقدان این نهادها حاکمیت را با خلأ روبرو می کند، مطالباتی تعریف نشده، تشدید شده، در عین حال مشروعیت یافته که دیگر حاضر به دادن زمانی برای تحقق آنها نیست. اگر فکری باید کرد پیش از رسیدن آن زمان است.

این مطلب در روزنامه اعتماد ملی در تاریخ 85/8/28 و 85/9/1 ص 7 به چاپ رسیده است.

فرق برخی مخالفان سیاسی با حکومت گران

این مخالفان شعارهای کلی می دهند، حکومتگران وعده های بزرگ

اینها فعالیت زیر زمینی می کنند و دنبال آتو گرفتن از حاکمان هستند، حکومت گران مذاکرات پنهانی دارند و برای مخالفان پرونده سازی می کنند.

مخالفان می گویند دنیا را بهشت می کنیم، حکومت نمی گذارد. حکومت می گوید دنیا را بهشت می کنیم، مخالفان نمی گذارند.

مخالفان آرمان خواهند، حکومت گران مصلحت جو

مخالفان شعار می دهند، حکومت گران می گویند عملی نیست.

مخالفان وقتی سرکار می آیند، همان حرف های حکومت گران را می زنند درمقابل مخالفان جدید



۱۳۸۸ فروردین ۲, یکشنبه

مشکل جامعه ایران

با هر ایرانی صحبت کنی می بینی به همه انتقاد دارد و از اوضاع ناراضی است. همه هم با هم اختلاف نظر دارند اما در یک مسأله با هم اتفاق نظر دارند و آن تشخیص مشکل جامعه ایران و راه حل آن است. خلاصه حرف همه این است که مشکل جامعه ایران اینست که دیگران مثل من فکر نمی کنند. اگر دیگران مثل من فکر می کردند همه مشکلات حل شده بود.

آيـــنــــده

این مقاله در تاریخ 23 مهر 1383 یک سال قبل از انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری در روزنامه شرق با تیتر اصلاحات در اصلاحات همراه با کمی تغییر به چاپ رسید. در آن زمان دور دوم ریاست آقای خاتمی بود و بحث بر سر این که دور بعد چه خواهد شد همه را نگران کرده بود. عقیده من این بود که چنانچه سکان کشور باز هم دست اصلاح طلبان باشد با وضعیت بحرانی تری روبرو می شویم. این مطلب با این ذهنیت نوشته شد که در دور بعد کرسی ریاست جمهوری به دست محافظه کاران خواهد افتاد و به نظر نگارنده برخلاف تصور برخی این اتفاق چندان سیاه و منفی نیست و فواید زیادی برای جامعه ما دارد। در این نوشته فضای آن زمان تصویر شده است

----------

گرچه همه ما شاهد نوعي بي تفاوتي همگاني نسبت به اوضاع كشورهستيم، درعين حال همه مايلند تصويرروشني نسبت به آينده داشته باشند. همه مي پرسند سرنوشت كشورچه مي شود ؟ اوضاع اقتصادي وسياسي به كدام سو خواهد رفت ؟ خيلي ها نگرانند اوضاع بدترنشود.

همه مي خواهند بدانند درانتخابات رياست جمهوري چه كسي برنده خواهد شد ؟ آيا محافظه كاران كه قوه فضاييه ومجلس را دراختياردارند، مي توانند قوه مجريه را نيزبدست گيرند وحاكميت را به صورت يك پارچه دراختيارداشته باشند ؟ دراين صورت اوضاع كشورچه خواهد شد ؟ يااگر درانتخابات سال 84 جناح مجافظه كاربازنده باشد ودوباره قوه مجريه بدست اصلاح طلبان بيفتد چه خواهد شد ؟

پاسخ بسياري ازاين سئوالات بستگي به تصميم افراد مختلف دارد كه كانديدا شوند وازآن سو صلاحيتشان رد نشود. بنابراين پيش بيني آينده كار چندان ساده اي نيست. بسياري نگرانند كه اگر محافظه كاران انتخابات آتي را ببرند، قدرت به صورت انحصاري دراختيارآنان قرار مي گيرد و باعث مي شود آنها هركاري مي خواهند بكنند. به عقيده آنها دراين حالت محافظه كاران آزادي ها رامحدود كرده ومانع نشراخبارواطلاع رساني مي شوند. منتقدين ومخالفان راهم سركوب مي كنند. بنابراين بايد تلاش كرد تاحد امكان رياست جمهوري بدست محافظه كاران نيفتد.

ازآن سوبرخي محافظه كاران نيزبراين تصورند كه اگر انتخابات را نبريم، باز كسي مي آيد كه مانع پيش برد اهداف ما خواهد شد. بازمثل دو دورگذشته مجبورمي شويم ازبسياري خاكريزها عقب نشيني كنيم. بنابراين به هيچ وجه نبايد گذاشت خاتمي دومي پيش راه ما سبزشود.

ايراد بزرگي كه درهردو نگاه مي توان ديد اينست كه هردو گمان مي كنند تاريخ وجامعه براساس خواست وقصد جناح هاي سياسي حركت مي كند وهمان مي شود كه آنها اراده كرده اند. درحالي كه عوامل ونيروهاي ديگري هم هستند كه درجامعه نقش بازي مي كنند وبرجهت گيري جامعه مؤثرند.

لذا مساله را ازيك زاويه ديگرنيزمي توان نگريست. عوامل اجتماعي، اقتصادي وفرهنگي رادرنظرگرفت وعملكرد جناح ها را درآن بستربررسي كرد. رقابت هاي سياسي گاه چنان شدت مي يابد كه همه مسائل در رسيدن به يك نقطه يعني كرسي رياست جمهوري خلاصه مي شود وكمتربه چهارسال بعد آن فكرمي كنيم كه چه اتفاقاتي مي تواند بيفتد وبه كجا مي خواهيم برسيم.

بحث حاضر روي همين زاويه تنظيم شده است. قرض رابراين مي گذاريم محافظه كاران به هردليلي درانتخابات رياست جمهوري برنده شوند. دراين صورت اوضاع كشورچه وضعي پيدا خواهد كرد. با اذعان به اين كه ممكن است اين پيش بيني نادرست باشد اما آشنايي با آن چه بسا افق هاي فكري ديگري را درذهن شما بگشايد. بربال خيال يك سال زمان را به جلومي بريم وخود را درآن فضا مي نگريم.

سال 1384 بعد ازانتخابات رياست جمهوري

آقاي.......ازجناح محافظه كاربركرسي رياست جمهوري نشسته است. محافظه كاران اكنون هرسه قوه كشوررا دراختياردارند و اصلاح طلبان كاملا” به حاشيه رانده شده اند. آنها كه ازرد صلاحيت ها همچنان گلايه دارند وانتخابات را آزاد ومشروع نمي شمرند اكنون مترصدند كه محافظه كاران برمسند قدرت چه برخوردي با آنها خواهند كرد. مردم نيزكه ازحاكميت دوگانه خسته شده اند منتظرند معجزات اين حاكميت يك پارچه را درزندگي روزمره شان لمس كنند.

افزايش مطالبات صنفي واقتصادي

مردمي كه ازهردو جناح سياسي كشورنااميد شده اند به اين نتيجه رسيده اند كه نمي توان منتظرنشست كه خاتمي وامثالهم مشكل شان را حل كنند. آنها خواسته هاي صنفي، رفاهي واقتصادي دارند. معلمان، پرستاران، كارگران، كشاورزان وسايراقشارهركدام جدا ازديگري وبدون طرح شعارهاي سياسي براي تامين حداقل معيشت ورفاه خود به تكاپو افتاده اند. آنها مي گويند ديگرمسئولين نمي توانند بگويند آن جناح مزاحم است. مجلس ودولت وقضا همه باهمند وعذري وجود ندارد. درثاني محافظه كاران درزمان خاتمي انتقاد مي كردند كه به معيشت مردم برسيد، مساله اصلي اينست. حالا كه خود سركارآمده اند بايد دراسرع وقت چنين كنند. موضوع اشتغال وبي كاري همچنان وضعيت بحراني دارد وبرنامه وچشم اندازكوتاه مدتي براي حل آن وجود ندارد. مطالبات اقتصادي وصنفي روز به روزگسترده ترمي شود وبه دليل مشروعيت ووجهه قانوني اش قابل سركوب نيست. پاسخگويي به اين حجم ازمطالبات آنهم دركوتاه مدت امكان پذيرنيست.

مشكل مسائل فرهنگي واجتماعي

دردوره خاتمي جناحي ازمحافظه كاران شديدا” انتقاد مي كردند كه آزادي ها و بي توجهي دولت به مسائل فرهنگي واخلاقي باعث رشد بي بندوباري شده است. اكنون ديگر دولت دست خودي هاست. مجلس وقضاييه هم با آن هماهنگ است. بنابراين هيچ عذر وبهانه اي وجود ندارد. بايد باشدت جلو ناهنجاري ها گرفته شود. اما ازسوي ديگرشدت عمل دربرخورد با مسائل فرهنگي نه تنها آن را حل نمي كند، باعث بروز مشكلات زيادي خواهد شد. بويژه آن كه جوانان اكثريت جامعه راتشكيل مي دهند وزنان نيزنقش مهمي درجامعه دارند. ناراضي كردن آنها مي تواند عواقب بدي براي جامعه داشته باشد.

برخورد تند باانحرافات اخلاقي مساله حقوق بشروتنش هاي خارجي راهم به دنبال خواهد داشت. ضمن اينكه جناح حاكم را كه سالها سعي كرد با طرح شعارهاي مردمي افكارعمومي را به سوي خود جلب كند، درجامعه منزوي خواهد كرد.

عقلاي قوم اين مسائل رادرك مي كنند وبابرخورد هاي فيزيكي وتندروي مخالفند، اما جرياني كه حساسيت فوق العاده روي اين مسائل نشان مي دهد زيربارنمي رود وآنها رابه مصلحت جويي واصلاح طلبي متهم مي كند. مسئولين كه تلاش مي كنند نظرسرمايه گذاران خارجي ودولت هاي بزرگ را جلب كنند مي دانند اگر ازنظرفرهنگي فضاي جامعه را زياد محدود كنند وتمامي خواسته هاي قشريون را برآورده كنند به هيچ موفقيتي درآن زمينه نخواهند رسيد وهمچون طالبان منزوي خواهند شد، لذا سعي مي كنند تعادل را حفظ كنند.ازهمين رو تضاد بين اصلاح طلبان ومحافظه كاران كه دردوره خاتمي برسراين مسائل شدت گرفته بود اكنون به شكل ديگري درون محافظه كاران بوجود آمده ومساله آفرين شده است. مساله مبارزه بامفاسد اقتصادي ورشوه ورباخواري واعتياد نيزازجمله مسائلي است كه برخورد باآنها ازتوان مسئولان امرخارج است، هرچند جامعه وجريان هاي تندرو مجافظه كارمنتظرريشه كن كردن آن هستند.

فشارخارجي

امريكا همچنان درمنطقه جاخوش كرده وگهگاه خط ونشاني هم براي ايران مي كشد. جنجال برسرانرژي هسته اي، دخالت درعراق وافغانستان وفلسطين، مساله حقوق بشروتروريسم بين المللي موضوعات مختلفي هستند كه به تناوب براي فشاربردولت ايران بكارگرفته مي شوند. دولت امريكا ازايران امتيازهاي فوق العاده اي مي خواهد. نحوه برخورد با امريكا نيزازموارد اختلاف برانگيزميان جناح هاي دروني محافظه كاراست. سرمايه گذاران خارجي نيزباتوجه به سياست ها وموضعگيري هاي داخلي وخارجي محافظه كاران چندان قدمي پيش نمي گذارند.

وضعيت اصلاحات

اصلاح طلبان باكنارآمدن ازقدرت اكنون فراغت بيشتري پيدا كرده اند تا به سرووضع خود رسيدگي كنند. فرصت خوبي برايشان فراهم شده تا ضعف ها وخطاها ي گذشته را شناسايي وبرطرف كنند. مطالعه وبالابردن معلومات، ادامه تحصيل،‌ اشتغال به كارهاي فرهنگي وآموزشي وتدوين آثارازمشغوليت هاي عمده چهره هاي فرهنگي اين جناح شده است. حاكميت نيزباتوجه به اين كه با سيل عمده اي ازمشغله ها ومطالبات عممومي وصنفي روبروست، فرصت چالش با آنها را ندارد. مگركساني كه به نحوي با حاكميت رودررو شده وبطور جدي مودماغ شوند.

اكنون اصلاح طلبان نيازي به افشاگري وروكردن اسرارپشت پرده ندارند تنها سخن آنها بامحافظه كاران اينست كه شعارهايي كه دردوره ما مي داديد اكنون خود عمل كنيد. نگرفتن شهريه مدرسه ازمردم ازاولين مسائل چالش برانگيزي است كه درمرداد وشهريوررخ مي نمايد. سال گذشته محافظه كاران روي اين معضل مانوركردند و مردم راعليه آموزش وپرورش تحريك مي كردند. اكنون خود با كمبود بودجه اين وزارت خانه وازسويي مردمي كه ديگر حاضرنيستند كمكي به دولت بكنند روبرويند. مسائل پشت سرهم مي رسند وحاكميت را به چالش مي كشانند واصلاح طلبان كنارگود نظاره مي كنند. اكنون آنها برسردوراهي هستند يكي آن كه ازضعف هاي محافظه كاران براي اثبات خود بهره بگيرند وچنين نتيجه گيري كنند كه اگر آنها سركاربودند اين مشكلات وجود نداشت وديگر آن كه ازعملكرد آنان عبرت گرفته وبه اصلاح ضعف هاي خود بپردازند. آينده درگرو تصميم وانتخاب آنها ست.

تعد يل دروني

اين يك خصلت عمومي است كه كسي كه ازدوردستي برِآتش دارد خيالات آرماني ودورودرازي دارد. اما وقتي درصحنه قرارمي گيرد وباعينيت روبرو مي شود واقع بين شده وازشعارهاي ذهني وخيالي دست مي كشد. ضرب المثل كنارگود ايستاده ومي گويد لنگش كن ازهمين واقعيت سرچشمه گرفته است.

ازسوي ديگر خصلت قدرت، محافظه كاري است. كسي كه خارج ازمعادلات قدرت است بطور طبيعي راديكال مي شود، شعارهاي حداكثري دارد و به محدوديت ها كمتر توجه مي كند. به عكس وقتي درمصدرامرقرارگرفت يكي ازهدف هاي عمده اش حفظ قدرت مي شود. بنابراين ريسك نمي كند وموانع وخطرات را بيشترمورد توجه قرار مي دهد.

محافظه كاران نيزازاين قاعده مستثني نيستند. وقتي همه ارگان هاي قدرت را دردست دارند بسياري ازتوقعاتي را كه ازدولت خاتمي داشتند وعملي نمي شد خود نيزازعهده انجامش برنمي آيند. اكنون درصددند بامخالفين كناربيايند وآنها را به همكاري وحداقل عدم مخالفت راضي كنند. مطالبات مردم بيشتراقتصادي واجتماعي است وكمترجنبه سياسي دارد. لذا سركوب آنها هم عملي نيست وتوجيه ندارد. ضمن اين كه بحث يك گروهك وچند شخصيت نيست كه بشود آنها راحذف كرد. علاوه برمطالبات اقتصادي وصنفي وقومي و... حوادث غيرمترقبه اي چون زلزله وسيل و...هم هرزمان تعادل آنها رابهم مي زند ( اگر زلزله تهران اتفاق نيفتد كه ماجرا صورت ديگري مي يابد ).

اما اين واقعيت ها را جناح هاي تندرو نمي بينند وهمچنان برخواسته هاي خود پافشاري مي كنند. ضمن اين كه برخي ازآنها احساس مي كنند فريب داده شده اند. ازنيروي آنها براي بالارفتن ازنردبان قدرت استفاده شده ولي اكنون كه به قدرت رسيده اند گويي مي خواهند همان مشي خاتمي را درپيش گيرند. دوباره همان كارشكني هاي دوره خاتمي درحال شكل گيري است ومسئولان هم نمي دانند با آن چه كنند. اما اين باراين اتفاق دردرون جناح محافظه كارافتاده است. دعوت به مدارا وعدم خشونت ووفاق ملي از سوي عقلاي محافظه كار ازرسانه هاي ملي مرتب به گوش مي رسد ومردم با ناباوري همان حرف هاي دوره خاتمي را مي شنوند.

۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

ما با اوباما چه کنیم؟


نوروز امسال پدیده جدیدی داریم که سال های قبل کسی فکرش را هم نمی کرد. اوباما ریاست جمهور جدید امریکا خطاب به ملت و رهبران ایران پیام نوروزی فرستاد. در این پیام از تمدن و فرهنگ ایرانیان تمجید کرد و اظهار آمادگی کرد که با ایران به گفت و گو بنشیند و یخ هایی را که درطول سی سال گذشته ایجاد شده به تدریج ذوب کند. در پایان به فارسی گفت عید شما مبارک

این پیام برای خیلی از ایرانیان که همواره با ادبیات خشونت و ارعاب و نه ادب و احترام روبرو بوده اند جذاب و تحسین برانگیزبود. اما نکاتی که به نظر می رسد ما ایرانیان باید به آن توجه داشته باشیم:

1- درحالی که جرج بوش سال گذشته ایران را محور شرارت و شیطانیت خواند و تهدید به جنگ می کرد چرا اوباما چنین رویه ای دربرابر ایران اتخاذ کرده است؟

2- مردم و رهبران ایران در برابر این سیاست چه برخوردی باید بکنند؟

زبیگنیو برژینسکی قبل از شروع انتخابات اخیرامریکا تحلیلی جامع درباره وضعیت امریکا در دنیای امروز ارائه داد که بسیار مهم و استراتژیک بود. او دوران سه ریاست جمهوری اخیر امریکا یعنی بوش پدر، بیل کلینتون و جرج بوش را با هم مقایسه کرده و با بررسی اوضاع کشورها و ملت های دیگر این تحلیل را ارائه کرده و در نهایت برای تغییر سیاست ها در امریکا بوِیژه سیاست خارجی آن کشور توصیه هایی کرده است که بدون خواندن این تحلیل نمی توان درباره سیاست های امریکا اظهار نظرکرد.

کتاب برژینسکی به نام فرصت دوباره با ترجمه حسن عبدی و سینا مالکی توسط انتشارات صمدیه درمهرماه 1387 منتشرشده است.

این استاد سیاست خارجی دانشگاه جان هاپکینز و مشاور و عضو هیأت امنای مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل امریکا، معتقد است امروز امریکا در برابر یک چالش جهانی و بحران جدی قراردارد. او به وجود جنبشی جهانی اشاره می کند که در سطح کشورهای مختلف در حال شکل گیری است:" اکنون درقرن 21 بخش بزرگ جمعیت جهان در حال توسعه به لحاظ سیاسی به جنبش در آمده اند. این جمعیت درسطح بی سابقه ای نسبت به بی عدالتی اجتماعی آگاه است و از محرومیت های خود و فقدان کرامت شخصی متنفراست. تقریبا" دسترسی همگانی به رادیو، تلویزیون و اینترنت در حال ایجاد جامعه ای از نفرت و حسادت مشترکی است که از مرزهای ملی فراتر می رود و هم دولت های موجود و هم سلسله مراتب جهانی را که هنوز در رأس آن امریکا قراردارد تهدید می کند". ص 192

" بیداری سیاسی جهانی به لحاظ تاریخی ضد امپراطوری، به لحاظ سیاسی ضد غربی و به لحاظ احساسی به طور روز افزونی ضد امریکایی است. درطول روند حوادث این بیداری در حال ایجاد تغییری عمده در مرکز ثقل جهانی است. این نیز به نوبه خود به تغییر توزیع قدرت جهانی می انجامد که برای نقش امریکا در جهان پیامدهای مهمی خواهد داشت". ص193

مشاور سابق کارتر در این بررسی نشان می دهد سران امریکا به دلیل تحقیر ملت های دیگر موج نفرت از امریکا را گسترش داده اند. او معتقد است امروز مردم دنیا بیش از دموکراسی و آقتصاد آزاد درجستجوی کرامت انسانی هستند.

او به ریاست جمهوری بعدی به طور جدی توصیه می کند که احترام به ملت ها و کرامت انسانی آنها را از محوری ترین برنامه های خود قراردهد تا امریکا بتواند موقعیت از دست رفته خود را بازیافته و به بازسازی چهره منفور خود نزد ملت ها همت گمارد. در غیراین صورت در برابر موج بیداری سیاسی جهانی محکوم به شکست خواهد بود.

اکنون سئوال اول که علت تغییر رویکرد ریاست جمهوری امریکا چیست پاسخ خود را می یابد.

اما این که ما چه باید بکنیم؟

اولا" خود را نبازیم. ما ملتی هستیم که وقتی کسی از ما تعریف می کند خیلی زود شیفته اش می شویم. توجه نمی کنیم هدف او چیست و ما دنبال چه هستیم. آنها نه عاشق و شیفته ما که دنبال منافع خودشان هستند و این امری طبیعی و معقول است.

ثانیا" توجه کنیم که تغییرسیاست امریکا نه فقط بخاطر سیاست های داهیانه و مقاومت های ماست که البته این هم بی تأثیرنیست. بلکه همانطور که خود معترفند امروز یک موج مقاومت جهانی در برابر زورگویی و سیاست های تجاوز طلبانه ایجاد شده است. بنابراین خود را از این موج جهانی منفک و جدا نکنیم.

ثالثا" همانطور که برژینسکی این دوره را فرصتی برای سران امریکا می داند ما نیز از این فرصت در جهت منافع ملی خود بهره برداری کنیم. منافع ملی خود را درست تعریف کنیم و برسرآنها سخت به ایستیم. مسلما" امریکا در این دوران باید امتیازاتی به ما بدهد. اما این امتیازات را در حد پیروزی های صوری و ظاهری معرفی کردن خطایی بزرگ و از دست دادن فرصت واقعی است.

۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

خوشحال های پارسال و بدحال های امسال



بعضی ها ناراحتند که در سال گذشته عزیزشان را از دست دادند، اما نمی دانند که عزیزشان چقدر خوشحال است که از دست این آدم ها نجات پیدا کرد.

بعضی ها دلشان خوش است که سال گذشته پول زیادی به جیب زدند، اما نمی دانند که در سال جدید خواهند مرد و همه پول ها می رود به جیب دیگران.

بعضی ها خوشحالند که بالاخره توانستند سال گذشته ازدواج کنند اما نمی دانند که از سال آینده اختلافاتشان شروع شده و دو سال بعد به جدایی می اندیشند.

بعضی ها خوشحالند که مقداری از قرض هایشان را سال گذشته دادند، اما نمی دانند که خیلی ها برای دادن قسط هایشان دوباره قرض گرفتند.

بعضی ها ناراحتند که چرا سال گذشته هم نتوانستند ماشین و خانه بخرند، اما نمی دانند که آنها که ماشین و خانه دارند هم ناراحتند که چرا خانه بزرگتر و ماشین نوتر ندارند.

بعضی ها سال گذشته خوشحال شدند که با آمدن موسوی اصلاح طلب ها چند دسته می شوند و رأی خاتمی می شکند، امسال ناراحتند که با موسوی چه کنند.

۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

انتخابات

خاتمی بمان، موسوی برو

تعدادی از دوستان حامی آقای خاتمی شعار می دهند خاتمی بمان، موسوی برو. به یکی از این دوستان گفتم تقاضای ماندن خاتمی می تواند اعلام موضع شما باشد اما حکم موسوی برو با گفتمان اصلاحات و دموکراسی و آزادی انتخابات نمی خواند. گفت این هم نظر است و بیان عقیده آزاد. گفتم بله؛ اما از این عقیده بوی خوبی نمی آید. شما به چه حقی برای دیگری تعیین تکلیف می کنید که نیاید و یا برود؟ موسوی هم کاندیدای بخشی از مردم است چرا برود؟ .... شما چی فکر می کنید؟

بعضی ها می گویند موسوی در این بیست سال کجا بوده و چه می کرده که حالا پیدایش شده؟

به آنها باید گفت: کسانی که دراین بیست سال پیدا بودند چه کردند که حالا بخواهند بکنند. گرچه حاشیه نشینی مهندس موسوی در سال های گذشته را خودش باید توضیح دهد اما این نقطه ضعف او از نگاهی دیگر نقطه قوت های بزرگی هم دارد. او در این بیست سالی که خیلی ها مشغول بستن بار خودشان بودند او غایب بود. در این سال ها که خیلی ها بدون توضیح، بدون انتقاد از خود، و حتی بدون اعلام مواضع گذشته شان را تغییر دادند و گاهی تا 180 درجه تغییر جهت دادند، او در این مسیر غایب بود. در این سال ها که خیلی ها کوشیدند خود را به مراجع قدرت نزدیک کنند و برای خود پناهگاهی بسازند او به متن نیامد و حاشیه را ترجیح داد. در این سالیانی که خیلی ها در متن بودند و همواره بر این باورند که هیچ اشتباهی مرتکب نشدند! او در حاشیه، بیرون ازمتن ناظر بود و همه اشتباهات را رصد می کرد. او حداقل در این بیست سال خود را آلوده و بنده قدرت، ثروت و شهرت که سکه رایج دوران است نکرد. اما این که چه می کرد خود باید توضیح دهد.

۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

مجالس ختم

* جمعیت زیادی آمده بود. همه انتظار داشتند فرزندان آن مرحوم از سجایای پدرشان جیزی بگویند. پسربزرگش چند بار از طریق بلندگوی مسجد به میهمان ها اصرار کرد که حتما" میوه هایی که جلویتان گذاشته اند بخورید. آخرین بار پشت بلندگو به مهمان ها گفت: برای شادی روح آن مرحوم حتما" میوه ها را میل بفرمایید، اگر هم نمی خورید در کنار بشقاب کیسه نایلون گذاشته اند آنها را ببرید، برای اینکه مرحوم پدرم عادت داشت هر مجلسی می رفت امکان نداشت چیزی از میوه و شیرینی که جلویش می گذاشتند باقی بگذارد!

*دختره مامانش مرده بود، توی ختمش گریه می کرد می گفت قربونت برم مامان که چقدر آن بالش صورتی رو دوست داشتی!

*مراسم ختم مادر یکی از دوستان بود. آخوند روی منبر همان حرف های کلیشه ای را در مدح مرده تکرار می کرد. اما یادش رفته بود که متوفی خانم است، در ذکر سجایای مرحومه می گفت ایشان بسیار آدم خوبی بود و با همه مهربان و صمیمی بود، ما با ایشان شب های زیادی با هم بودیم و صحبت می کردیم و...

* برای دفن آن مرحومه به شهرستان رفتیم، اما با تعجب دیدیم بچه هایش آنقدر حالت عادی و گاهی شاد داشتند که دیگران خجالت می کشیدند گریه کنند.

* ماه محرم سال 52 حسینیه بنی فاطمه توی سرچشمه فخرالدین حجازی منبر می رفت. در و دیوار پر از نوشته بود که خواهش می کنیم کسی صلوات نفرستد تا خود خطیب بگوید. یا نوشته بود حتی اگر نام پیامبر هم برده شد تا خطیب نگفته صلوات شما صلوات نفرستید. قبل از شروع سخنرانی باز یک نفر از بلندگو همین مطلب را تذکرداد. سخنرانی شروع شد و ایشان به مناسبتی نام حضرت محمد ص را برد و مردم در جا صلوات فرستادند. فخرالدین قدری ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد. در ضمن صحبت حادثه ای را تشریح کرد که ربطی به مذهب نداشت اسم یکی از آدم های حادثه محمد بود تا اسم او را گفت همه باهم صلوات بلندی فرستادند. فخرالدین عصبانی شد روی منبر شروع کرد بد وبیراه گفتن که ای خرها ای بیشعورها هر محمدی که صلوات ندارد. پس این در و دیوارها چه نوشته اند و...

* سفره ابوالفضل داشت. پرسیدم در این سفره با ابوالفضل چه می کنید؟ گفت از او کمک می خواهیم. گفتم چرا از خدا کمک نمی خواهید؟ جاخورد و گفت از خدا هم می خواهیم از ابوالفضل هم می خواهیم. گفتم مگر خدا کافی نیست که از ابوالفضل هم کمک می خواهید؟ باز بیشترجاخورد و ماند که چه جواب بدهد. گفتم آیا خدا زورش نمی رسد که یکی را هم به کمکش می طلبید؟ کم آورده بود گفت وای چه حرف ها می زنی؟

۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

معلمی که شاگردی نداشت

درباره شریعتی بسیارگفته و نوشته شده است. شاید به همین دلیل است که بسیاری حرف ها در باره او تکراری است. گرچه می توان گفت به اين دليل بیشتر حرف هایی که مدافعان او می زنند تکراری است كه او خود سی سال قبل درآن مورد سخن گفته است.

یکی از چالش های مخالقان و موافقان او نیز برسرهمین نکته است. مدافعان به بازگویی افکار و آثار شریعتی مشغولند و مدعی اند حرف های او هنوز تازگی و کارکرد دارد، مخالفان براین نکته تاکید می کنند که افکار شریعتی حرفی برای این زمان ندارد. حداکثراو در زمان خودش حرف تازه داشت. اما اکنون باید در جستجوی گفتمان تازه و نوی بود.

اما دراین منازعه مثل خیلی جنجال های دیگر، آنچه مغفول مانده است اصل ماجراست. هردوطرف مخالف وموافق تفسیر مشترکی از شریعتی دارند. با این تفاوت که یکی آن را برای امروز می پسندد و دیگری نه.

مدافعان شریعتی امروز طیف بسیار متنوعی را تشکیل می دهند. برخی از آنها مدافع سرسخت نظام ولایتی هستند و افکار شریعتی را نیز در همین راستا می بینند. گروهی دیگر در جبهه مخالف و منتقد وضع موجودند. هريك از این نحله ها براین گمان است که اگر شریعتی امروز زنده بود در صف آنها جای می گرفت وبراي اثبات مدعايش به گوشه هایی از آثار دکتر استناد می کند.

درحالي كه اولا” آنها آثار وي را مطابق ميل خود گزينش مي كنند وبيش از آن كه از او پيروي كنند بدنبال اثبات خودند. ثانيا” و مهمتر اينكه منش و روش شریعتی را که از آثارمكتوبش مهمتر است نادیده می گیرند. ازاين رو شايد بهترباشد از خود شريعتي سخن بگوييم. از آنچه دراين جنجال‌هاي نظري از ياد رفته است:

من امروز

يكي از ويژگي‌هاي مهم او پويايي و نوبه نوشدن بود. كمتر حرفي‌، حركتي از او تكراري بود. سال 1351 یک روز درحسینیه ارشاد به گمانم سالن پایین بودیم، یکی از بچه ها بلند شد و با صدای بلند به دکتر که پای تریبون ایستاده بود گفت انتقادی دارم. سپس اشاره کرد که شما چنين اعتقادي داريد ودرقلان جزوه یا فلان جلسه این طور گفته اید درحالي كه اين غلط است و.. دکتر با خونسردی گفت من چنين چيزي نمي‌گويم..

جوان منتقد با ناراحتی و اصراربیشتر آدرس داد که خودت گفتی.

شريعتي بازهم با خونسردی گفت: نه، من همین را معتقدم که الان می گویم. بعد که با تعجب طرف روبرو شد. توضیح داد که آن کسی که تو از او نام می بری من نیستم. او شریعتی چند ماه پیش است. در حالی که من همين هستم كه امروزم. و من فردا هم نیستم. فردا باز یک شریعتی دیگر می آید که چه بسا حرف های دیگری داشته باشد. توضیح داد که اگر قرار باشد ما حرف های چند سال قبلمان را بزنیم که معلوم است درجا زده ایم . بعد اشاره به حرف امام صادق کرد که کسی که دو روزش مساوی باشد زیان دیده است.

این هم ادعا نبود. در جلسه پاسخ به سئوالات وقتی کسی از او پرسید آیا شما به کتاب اسلام شناسی که پنج سال پیش منتشر کردید انتقادی ندارید؟ گفت: " من همان پنج سال پیش هم به آن انتقاد داشتم. .. هرمعلمی درسهای شفاهی اش را اگر کتاب کنند نمی تواند کاملا" از آن راضی باشد. و اما حالا پنج سال می گذرد، به تعبیراستادم گورویچ که به عنوان اعتراض به خودم گفت، اسلام شناسی در سال 1347 منتشرشده و حال، من در 1351 زندگی می کنم، این پنج سال را مگر در گور مرده بودم یا در سردخانه کنسرو بودم؟" ( پاسخ به سئوالات و انتقادات، چاپ حسینیه ارشاد، 1350، صفحه 158)

در حالی که خیلی ها ثبات در فکر و اندیشه را ارزش می شمرند و افتخار می کنند که بیست سال است موضع واحدی دارند. بي‌جهت نيست در جامعه ما کمتر کسی را می توان یافت که مطلبی را اشتباه فهمیده باشد! و بعد به اشتباهش پی ببرد! و صریحا" بدان اعتراف کند!

وقتی به قول او سال 51 نسبت به 47 باید متفاوت باشد، آيا جاندارداکنون ازخود بپرسیم در سال 1384 آیا ماندن در سال 1351 جایزاست؟ چرا ما از خود نمی پرسیم دراین سی سال مگر ما در گور بوده ایم یا كنسرو درسردخانه؟

درحالي كه ما دريافت هايمان را همواره درست و غيرقابل خدشه مي دانيم، او همواره دریافت هایش را به صورت فرضیه و نظری قابل رد طرح می کرد. هرچند پس از او نظریاتش مطلق تلقی شد و پیروانش نسبت به آنها دلبستگی یافتند. يك نمونه آن سخنرانی امت و امامت اوست كه موضوع چالش های بسیاری پس از او شد. مخالفین براین نظرند که تئوری شریعتی توجیه گر حکومت فعلی است و برخی تلاش می کنند شریعتی را متفاوت نشان دهند. اما آنچه کمتر به آن توجه می شود نظر خود دکتر درباره بحث هایی است که مطرح کرده است. درهمین کتاب امت وامامت می گوید:

" آنچه من می گویم مسلما" تازه هست، اگر چه ممکن است درست هم باشد. بنا براین هر چه می گویم نظریه است و به عنوان جزم و قطع نیست، فقط به اندیشیدن دعوت می کند وهمین! در این مطالعه به نتایجی رسیده ام. اما نه شما باید معتقد باشید که آنچه می گویم صد درصد درست است و نه من خود معتقدم که صد در صد درست است .. این یاد آوری را به عنوان مقدمه ای بر همه سخنرانی ها و نوشته هایم بپذیرید " ( امت و امامت، چاپ حسینیه ارشاد، 1351، صفحه 27 و 28)

سنت شکن، جو شکن

یکی از عادت های دیرین ما همرنگ جماعت شدن و پرهیز از رسوا شدن است. وقتی صحبت از خرابی اوضاع است همنوایی می کنیم و حتی از اغراق هم پرهیز نمی کنیم بی آن که به علل و ریشه ها توجه کنیم. وقتی با فضای احساسی و حماسی روبرو می شویم شعارهای تند می دهیم و اینکه دیگر صبرنباید کرد و چنین و چنان باید کرد. بی آن که به سازماندهی و مراحل کار بیندیشیم. وقتی سخن از یاس و نومیدی است از اینکه نمی گذارند و دست ها را بسته اند و ...داد سخن می دهیم و....گاهی ضد امپریالیست می شویم ومی خواهیم امریکا را از نقشه جغرافیایی حذف کنیم، گاه امریکا را اصلی ترین حامی حقوق بشر وناجی ملت ها می پنداریم و.....وقتی فضای عمومی مذهبی است همه چیز را در قالب مناسک مذهبی می گنجانیم و وقتی فضا دگرگون می شود دیگر تحمل دیدن آن مناسک را هم نداریم...

شریعتی از زمانی که شروع به کار کرد همواره در شکل و محتوا نوآوری می کرد و جوشکن بود. خروس بی محل بود.

آن سال ها فضای روشنفکری جامعه ما به شدت متاثر از فضای انقلاب های مارکسیستی بود و افکار مارکس و لنین و مائو مجذوبیت زیادی داشت. لازمه ورود به عرصه روشنفكري آشنايي با ادبيات چپ ماركسيستي بود. چه‌گوارا، فيدل‌كاسترو، ژنرال جياپ، هوشي‌مين و....قهرمانان محبوب نسل جوان بودند. روشنفکران مذهبی نیز درهمين فضا رشد كردند. مذهبي‌هاي معتقد به مبارزه مسلحانه با سلطنت با ماركسيست‌هاي طرفداراين مشي جبهه متحدي داشتند ومعتقد بودند که نبایستی به اختلافات ایدئولوژیک دامن زد، چرا که نظام حاکم از این شکاف ها بهره می گیرد. لذا نقد مارکسیسم و همچنین مذهب به صورت علنی و درسطح عموم امری مذموم و انحرافی و ارتجاعي شمرده می شد.

از سویی دیگر جریان سنتی مذهبی سخت مشغول مناسک و آداب مذهبی بود و هیچ تحولی را نمی پذیرفت. شریعتی در چنین فضایی هم به نقد مارکسیسم پرداخت و هم به نقد تفکرات سنتی رایج در جامعه. از سوی هر دو گروه نیز متهم به انواع اتهامات شد.

علاوه بر حوزه اندیشه در موضعگيري سیاسی نیز كمتر دچاراحساسات روزمره وفضاي حاكم مي‌شد. سال 51 بود، زمانی که شهید مهدی رضایی دستگیر شده و زیر بازجویی و شکنجه بود وخبرهای شکنجه هایش سینه به سینه نقل می شد و احساس همه را جریحه دارکرده بود. عصرجمعه ای دکتر درباره رسالت فرهنگی و ضرورت کار فرهنگی در آن زمان سخن می گفت. سالن حسینیه پرجمعیت بود. ناگهان وسط صحبتش یکی از خانمها که گویا خواهر مهدی رضایی بود از بالکن با صدای بلند فریاد زد: آقای شریعتی!

دکتر ساکت شد و سکوتی محض سالن را فراگرفت. بعد با صدایی رسا که ما در قسمت مردانه به خوبی می شنیدیم گفت: " شما چگونه دم از کارفرهنگی می زنید درحالی که مهدی رضایی در زیرشکنجه دژخیمان است و هر لحظه احتمال شهادتش می رود؟ پیروز باد مبارزه مسلحانه! "

با تمام شدن جمله او تمام بچه هاي پایین و بالا شروع کردند به کف زدن. کف زدنی ممتد و محکم که چند دقیقه طول کشید.

کف زدن بالاتفاق شاگردان نوعی رفراندوم بود که نشان می داد حاضرین همه از خانم معترض حمایت می کنند و حرف او را قبول دارند. درآن فضا هرکس مبارزه مسلحانه عليه سلطنت را تاييد نمي‌كرد، مساله دار و مشکوک شمرده می شد.

همه ساکت شدند و منتظرماندند که شریعتی در برابر این اعتراض چه پاسخی و واکنشی ابراز خواهد کرد. دکتر همانطور که پشت تریبون ایستاده بود چند لحظه ای سکوت کرد، بعد سیگاری در آورد و آتش زد. چند پک به سیگارزد. شاید نصف سیگار را کشید و سپس جمله ای را که قبل از این ناتمام گذاشته بود ادامه داد. انگار که چیزی نشنیده است. برخورد او برخلاف انتظارجمع و عرف جاری بود. به هرحال یا باید تایید می کرد یا رد، اما واقعیت این بود که هر جوابی می داد هزینه هنگفتی در پی داشت. البته آن روز درخلال صحبت های بعدیش توضیحاتی در باره ماهیت این کارفرهنگی داد که نشان داد اهمیتش کمتر از کار مسلحانه نیست.

استقلال رای او علاوه بر حوزه اندیشه و سیاست، به آداب و رسوم و هنجارها نیز تسری داشت. درهر زمينه‌اي نوآوري مي‌كرد. برخلاف رسم زمانه که سخنرانان آداب خاصی را رعایت می کردند بویژه اگر در مکان مذهبی و مقدسی سخن می‌گفتند، او قالب های بی مورد را می شکست. دست زدن برای سخنران امروز امری عادی و عمومی است. اما آن روز این کار آنهم در یک مکان مذهبی بدعتی غیرمنتظره بشمار می رفت. این کار مورد اعتراض محافل شدید سنتی قرار گرفت و آن را نشان از لاابالی گری و بی حرمتی به مناسک مذهبی قلمداد کردند. با اوج گرفتن این اعتراضات شریعتی یک بار مساله را مطرح کرد و در دفاع از کار بچه ها خطاب به منتقدین گفت: شما که سالهاست به دست بوسیدن ها اعتراضی نمی‌کنید چگونه به دست زدن ما اعتراض می کنید؟ این پاسخ او دوباره موجب کف زدن ممتد حاضرین شد.

وسط صحبت پشت تریبون سیگارش را روشن می کرد و ضمن دود کردن حرف می زد.هرچند این سیگارکشیدن نیزاز نقاط ضعف اوبود و خود هم می گفت.

برخلاف قاعده که باید سرساعت سخن را شروع کند و سرساعت به اتمام برساند، کمتر کسی یاد دارد که او جلسه ای را سرساعت شروع و به پایان رسانده باشد. یادم است جلسه ای که قرار بود ساعت 8 شب شروع و 10 تمام شود، یازده گذشته بود آمد و عجیب اینکه بچه ها هم نشستند و چندساعت حرف زد. این بی نظمی البته نقطه ضعف اوبود وهمواره مورد اعتراض قرار می گرفت. اما این آدم بی نظم و غیرتشکیلاتی، نظم زندگی چند هزار جوان را بهم زده بود و تابع نظم نا منظم خودش کرده بود.

نوآوری

هرروز حرکتی تازه را تجربه می کرد. او که بارها در باره هنر سخن گفته بود درخلال کلاس هایی که در حسینیه ارشاد دایرشد به کارهای هنری مثل تئاتر و نمایشنامه و موسیقی و نقاشی و...روی آورد.

با کوشش و پیگیری او تئاتر ابوذر را به روی صحنه آوردند. برای اولین بار بود که درمکانی مقدس تئاتر آنهم به سبکی نو و مدرن به نمایش در می آمد. یادم است دکتر موقع اجرای نمایشنامه گفت اگر امشب بمیرم راضی هستم. استقبال زیادی از تئاترابوذر شد.

دومین کار، نمایش سربداران بود. این تئاتر فقط یک شب اجراشد. محل اجرا در سالن پایین حسینیه بود. مثل نمایش های روحوضی و تعزیه ها بود. هنرپیشه ها در وسط و جمعیت دور آنها حلقه زده بودند. خیلی تاثیر گذار بود. وسط های نمایش چند نفر احساساتی شدند یا مامور بودند شعاردادند ولی جمعیت همراهی نکرد. مامورین شهربانی داخل سالن آمده بودند. وقتی نمایش تمام شد و چراغ ها را روشن کردند، داشتیم از سالن خارج می شدیم، ازکنار افسری که برای مراقبت آمده بود که احیانا" کسی شلوغ نکند رد شدم و به چشمهایش نگاه کردم، با کمال تعجب مشاهده کردم به پهنای صورتش گریسته است. حتی او هم تحت تاثیر این نمایشنامه قرار گرفته بود.

درآن روزها، روشنفکران غیرمذهبی به هنر بهایی بیشتر می دادند. همزمان به تماشای نمایشنامه " چهره های سیمون ماشار" از برتولت برشت در دانشگاه تهران رفتم. این نمایشنامه هم حرف های زیادی برای فضای آن روز داشت. اما صرفا" در طیف محدود روشنفکران و دانشگاهیان قابل استفاده بود و نمی توانست با سطح عمومی و مردمی ارتباط برقرار کند. درحالی که تئاترهای ارشاد همان مفاهیم را با مضامین بومی به سطح عمومی منتقل می کرد.

نمایش سربداران مصادف با آخرین روزهای ارشاد بود. نمی دانم اگر می گذاشتند او به کارخود ادامه دهد حرکت بعدیش چه بود ولی مسلما" در همان جا نمی ماند و گامی به پیش برمی داشت.

اکنون پس از سالها باید از خود پرسید علی رغم داشتن امکاناتی بسیار بیشتراز او، چرا جز از سخنرانی و موعظه هیچ اثر هنری جدیدی ارائه نکرده ایم؟ حتی همسنگ دو کار ابوذر و سربداران نیز کاری دیده نشد.

در زیر زمین حسینیه نمایشگاه عکس و نقاشی و طرح برگزارکرد. آثار جوان ها را به نمایش گذاشت. از نوآوری های آنها تجلیل کرد. به آنها بها و امکان داد تا خود را مطرح کنند. این کارها در آن فضا و درآن مکان همه بدعتهایی بود که بی او انجام نمی شد. چنانکه پس از او نیز از یادها رفت. نزدیک سی سال است برای او سالگرد گرفته می شود. به مناسبت های دیگر نیز رهروان او سخن می گویند. صدها و گاه هزارها نفر شنونده این سخنرانی ها هستند اما چه نوآوری در این برنامه ها دیده شده است؟

او در سخنرانی هم به سنت جاری بسنده نکرد. رابطه سخنران و شنونده را به معلم و شاگرد تبدیل کرد. مجلس وعظ را تبدیل به کلاس درس کرد. شاگردان را با آخرین اندیشه های مطرح در جامعه غربی آشنا کرد تا خود به پژوهش بپردازند. کسی که درده جلسه شرکت کرده بود با کسی که پنج جلسه بیشتر نیامده بود تفاوت آشکاری داشتند. چرا که در هر کلاس مسائل نو وتازه ای آموزش داده می شد.

روزی برنامه آینده اش را تحت عنوان " چه باید کرد؟ " برای دانشجویان تشریح کرد. آرزو داشت حسینیه بجای ارشاد و موعظه تبدیل به یک موسسه پژوهشی شود. همچون یک دانشگاه بزرگ تحقیقاتی دررشته های مختلف. اينها برنامه هاي آينده او براي اين كشور جهان سومي بود. اما همه آن آينده‌نگري ها با مرگ او به گورستان رفت. او كه نقطه شروع بود نقطه پايان شد. سالهاست مي‌كوشيم به آنچه اوبود نزديك شويم يا از آن دوري كنيم، اما او راكه درحال شدن بود از يادبرده‌ايم. به راستي چه کسی راهش را ادامه داد ؟

یادنامه شریعتی، روزنامه شرق، تیرماه 1384

نسل سرگردان، سنتي‌هاي ضد سنت

يكي ازپديده هاي مهم اجتماعي ما رويكرد فرهنگي نسل جديد ورابطه او با ارزشهاي نسل گذشته است. امروزبسياري ازخانواده‌ها ومسئولين فرهنگي ازسرگشتگي وگسترش هنجارشكني‌ درميان نسل جديد سخن مي‌گويند. آنها به رفتاراجتماعي جوانان اشاره مي‌كنند كه هرروز از هنجارهاي رسمي ومقبول نسل گذشته فاصله بيشتري پيدا مي‌كند. اما درپس اين نگراني‌ها كمتر به شناخت وماهيت اين تغييرات فرهنگي توجه شده‌است.

موضوع چالش

تنازع اصلي برسررفتاراجتماعي مثل نوع لباس پوشيدن، آرايش مو وصورت، نحوه تعامل باجنس مخالف و... است. اين حساسيت به حدي است كه دراولين روزهاي تشكيل مجلس هفتم شوراي اسلامي تدوين لايحه حجاب وقاطعيت دراجراي آن مورد توجه آنها قرارگرفت.

حساسيت نسبت به مساله حجاب بانوان ازهمان روزهاي اول بعد ازپيروزي انقلاب خودش رانشان داد. هنوز يك ماه ازپيروزي نگذشته و كشورسامان مشخصي نيافته بود كه برخي به مسدولين ورهبرانقلاب فشارآوردند كه بايستي مانع ورود بانوان بي حجاب به ادارات گرديد. اين واكنش‌ها همچنان تا امروز ادامه يافته وهردوره‌اي به شكلي بروزكرده‌است.

ازسوي ديگرنيزهمواره واكنشي متقابل نسبت به اين گرايش وجود داشته‌است. درهمان اسفند58 كه مساله حجاب ازسوي سنت گرايان مطرح شد عده‌اي به عنوان اعتراض به محدودكردن آزادي زنان دست به تظاهرات زدند و مخالفت خود را با اجبار و زور عليه زنان ابراز كردند.

گرايش سنتي

سنت گرايان براين باورند كه حفظ حجاب ومحدوديت‌هاي تعيين شده ازسوي فقه جاري از ارزش‌هاي انقلاب واسلام است وزيرپا گذاشتن آنها موجب فساد و انحراف اخلاقي جامعه خواهدشد. البته دراين زمينه مانند سايرمسائل با طيفي از گرايشات روبرو هستيم كه باهم تفاوت هاي شكلي زيادي دارند:

افراطي ترين قشرسنتي معتقد است زن بايستي درخدمت خانواده وشوهرش باشد. وظيفه اصليش مادري وسرپرستي فرزندان است. حجاب كامل او چادرهمراه مقنعه است به صورتي كه هيچ گونه مويي ازاو مشاهده نشود. هرگونه آرايش كردن حتي عطرزدن زنان در معابرعمومي حرام است. ارتباط كلامي با غيرمحارم بايد صرفا” درحد ضروري ترين مسائل محدود شود. ظهورخانم‌ها درتلويزيون و راديو جايزنيست. نمايش خانم‌هاي بي‌حجاب هرچند درفيلم‌هاي خارجي نيزخلاف شرع است. عكس زنان درمناظرعمومي جايزنيست. حضورخانم‌ها دراجتماعات وادارات بايستي محدود به ضرورياتي شود كه ازعهده مردها خارج است. كما اينكه درگذشته بلحاظ قانوني شركت زنان درانتخابات مجازنبود و زماني كه شاه مي‌خواست با اعطاي حق انتخابات به زنان وجهه خود را مترقي نشان دهد با مخالفت برخي اقشارمذهبي و روحاني روبروشد. اين تفكر درابتداي انقلاب نيزحضور زنان درتظاهرات مردمي وسياسي را ازجمله منكرات شرعي مي دانست. بسياري ازاين اقشار مانع ادامه تحصيل دخترانشان درمدارس يا دانشگاه‌ها مي‌‌شدند. دراين ديدگاه زن وسيله‌اي درخدمت مرد و براي ارضاي نيازهاي اوست و مرد تنها وظيفه دارد هزينه زندگي اورا تامين كند.

گرچه اين نظر در گذشته برافكارعموم جامعه مذهبي وروحاني سايه افكنده بود وزنان نيزخود چنين نقشي براي خود قائل بودند، اما به تدريج اين ديدگاه‌ تعديل يافت ودرپاره‌اي موارد ازنظرگاه سنتي فاصله گرفت.

موج جديد مذهبي

امروزشاهديم درهمين جامعه كه تحت نظارت بخشي از روحانيت اداره مي‌شود زنان دراكثر سطوح جامعه حق فعاليت وحضوردارند. درتلويزيون ظاهرمي‌شوند، درفيلم‌هاي خارجي زنان به صورت بي‌حجاب نمايش داده‌ مي‌شوند، كارزنان خانه‌دار درخانه به عنوان مشاركت دراداره خانواده تلقي شده و برايش اجرت درنظر مي‌گيرند(قانون اجرت المثل)، زنان خواهان حق طلاق برابربا مردان مي‌شوند، درحالي كه درگذشته رانندگي زنان به عنوان يك امرناهنجار و ازنمونه‌هاي انحطاط جامعه واز علائم ظهوردانسته مي‌شد، امروز به صورت يك هنجارپذيرفته شده‌است. زنان به عنوان نماينده شهروندان درمجلس تصميم گيري و قانون‌گذاري مي‌كنند. آموزش نظامي مي‌بينند و به عنوان پليس فعاليت مي‌كنند. درجات نظامي مي‌گيرند. گرچه هنوز دربرخي زمينه‌ها چالش‌ها ومطالباتي وجود دارد و مساله رفع تبعيض درهمه زمينه‌ها حل نشده‌است اما همين تغييرات نسبي هم مطلقا” مورد قبول سنت گرايان نيست. آنها اعمال اين رويه‌ها را موجب رشد فساد و بي‌ديني درجامعه مي‌دانند. ازهمين رو معتقدند بايستي به تدريج جامعه را به سمت الگوي سنتي خودشان سوق دهند. طرح جدا سازي دختران وپسران در دانشگاه‌ها و اماكن عمومي از جمله توصيه هاي آنان است. درميان تغييراتي كه مجلس هفتم دربرنامه چهارم داد حذف عبارت عدالت جنسيتي جاي تامل داشت.

گرايش به مشاركت وعدالت

همزمان با اين تنازع اجتماعي شاهد رشد جرياني هستيم كه عمده ترين خواسته‌اش مشاركت هرچه بيشتربانوان وبه رسميت شناختن نقش آنان درامورجامعه است. آنان نگاه جنسيتي وتقسيم بندي جنسيتي را مردود شمرده واظهارمي‌دارند زن ومرد هردو انسانند و بايستي ازديدگاه انساني به آنان نگريست. زن وسيله وابزاري درخدمت مرد نيست و همچنان كه مرد نيز روزي دهنده ومالك زن نيست. هردو انسانند و نيازهاي انساني مشترك دارند وهردو به يكديگرنيازمندند. افزايش زنان تحصيلكرده ودانشگاهي ونيزموفقيت زنان شاغل و اشغال پست‌هاي مديريتي بيشتردراين سا‌ل‌ها ازنمودهاي رشد اين جريان است. اين جريان گرچه درپيگيري مطالبات وحقوق انساني خود قاطعيت دارد درعين حال نسبت به ارزشهاي اخلاقي وفرهنگي رويكردي تقابلي ومنفي ندارد. بلكه مي‌توان گفت ازمنظرارزش‌هاي انساني ومعنوي به چالش با تفكرات سنتي وعرفي برخاسته‌است. بسياري ازبانوان مذهبي تحصيلكرده ازاين دسته اند.

نسل سرگردان، سنتي‌هاي ضد سنت

دراين ميان پديده‌اي كه بيش ازهمه به چشم مي‌آيد و حساسيت جريان سنتي را برانگيخته است، كساني هستند كه آشكارا ورودررو به آداب ورسوم سنت گرايان نه گفته ومي‌كوشند ازآن فاصله بگيرند.

اگرسنت گرايان برحجاب وچادر و روسري تاكيد مي‌كنند، اينان رويه‌اي وارونه درپيش مي‌گيرند. هرروز به نوعي ازمرزهاي مورد تاكيد رسمي عبورمي‌كنند. يا روسري‌ها شل‌ترمي‌شود يا شلوارها كوتاه‌تر. يا درنوع پوشيدن لباس به نوعي ضديت خود را با لباس‌هاي مورد قبول سنتي نشان مي‌دهند. درباور اين دسته برخلاف سنت گرايان كه برجداسازي جنسيتي تاكيد دارند، صرف رابطه با جنس مخالف نشان تجدد و ترقي است وهرچه بيشتروبي قيدتر ارزشمندتر. اينان ازهرچه آنها را به جناح سنتي شبيه كند گريزانند. ازآنچه مورد قبول آنهاست بيزاري مي‌جويند.

اما نكته مهم اينست كه برخلاف آنكه اينان گمان مي‌كنند ازسنت گرايان بسيارفاصله گرفته‌اند، اما واقعيت اينست كه اين فاصله صرفا” درشكل وظاهراست و درمحتوا و عمل بسيار با آنها شباهت وهمفكري دارند.

مهمترين شباهت اين دو دسته بظاهرمتضاد دراينجاست كه هردو به زن ومرد نگاه جنسيتي دارند. گرچه دسته اخيربرخلاف سنت‌هاي رسمي به رابطه آزاد با جنس مخالف بها مي‌دهند اما اين رابطه نه بمنظور كسب فرصت‌هاي برابر اجتماعي و علمي وارتقاء فرهنگي است بلكه صرفا” درقالب لذت‌هاي غريزي وبهره‌وري جنسي خلاصه مي‌شود. همچنان كه درديدگاه سنتي زن به عنوان يك كالاي جنسي تلقي مي‌شود. گرچه يكي برپوشاندن زن ومحدود كردن او تاكيد دارد و ديگري برعريان بودن وبي قيدبودن، اما هردو دراندام و آناتومي متوقف شده‌اند و كاري به تعالي علمي ومعنوي واخلاقي زنان ندارند. اختلاف برسرنوع مصرف اين كالاست، يكي برمصرف انحصاري ومالكيت فردي تاكيد دارد وديگري برمالكيت وبهره وري عمومي. دركالا شمردن زن اختلافي نيست.

ناگفته پيداست اين نگرش اختصاصي به مردان ندارد، زناني كه دراين دوجريان بظاهرمتضاد هستند نيز با همين ديدگاه به خود مي‌نگرند. زن سنتي براين گمان است كه تنها نقشش درخدمت شوهربودن واطاعت وتمكين دربرابراميال اوست. زن ضد سنت نيزبراين گمان است كه تنها هنرش آراستن خود است براي جلب توجه مردان و درخدمت اميال آنان درآمدن. اين زنان نيزهنوز به اين درجه نرسيده‌اند كه خود را بلحاظ انساني با مردان برابرببينند و خواستارشرايط وامكانات مساوي براي رشد فكري، علمي و معنوي خود شوند. آنها هنوزبه اين آگاهي نرسيده اند كه دراين نگاه ابزاري به زنان چگونه استثمارمي‌شوند.

آنها جريان سنتي را صرفا” درشكل و آداب و رسوم مي‌بينند، همان‌گونه كه سنت گرايان خود چنين فكرمي‌كنند. براي فاصله گرفتن از آنها نيز سعي مي‌كنند درشكل نسبت به آنها متفاوت باشند، درحالي كه جريان سنتي يك ديدگاه و نگرش است و تا اين نگرش تغيير نكند صرف تغيير شكل نمي‌تواند تحول بشمار آيد. بنابراين گرچه درنگاه اول اين دو قشراجتماعي كه طيف وسيعي را دربرمي‌گيرند مهمترين شكاف اجتماعي ما جلوه مي‌كنند اما درنگاهي عميقتر درمي‌يابيم اين شكاف تنها درسطح و پوسته است.

اما اينكه چگونه از دل جامعه‌اي با آن حساسيت‌هاي مذهبي چنين نسلي خروج مي‌كند نيزمساله‌اي درخورتامل است.

ريـــــشـــــــــــــه

واقعيت اينست كه نسل سرگردان امروزبا آموزش‌هاي رسمي كه بخش عمده‌اي ازآن توسط نيروهاي سنتي سازمان يافته‌بود پرورش يافته‌است. درمدارس به آنها نمازخواندن وحجاب داشتن ونوع لباس پوشيدن و... را با وسواس فراوان آموزش دادند. اين نوجوان دائما” شاهد سخت‌گيري درمدرسه وخانه و درگيري‌‌ دركوچه وخيابان برسراين مسائل بود. تنها پيامي كه ازخيل عظيم شهيدان وقهرمانان ملي اين كشورو حضرت فاطمه درگوش او تكرارشد حفظ حجاب بود ولاغير.

برخي مديران مدارس دختران دانش آموز را بخاطرپوشيدن كفش يا جوراب رنگي يا توقف درمغازه‌اي بعد ازتعطيلي مدرسه شديدا” توبيخ مي‌كردند. اما اكثر فشارها وتاكيدات برشكل بود وظاهر، نمازخواندن اصل بود هرچند براي نمره وخوشامد مديرنه ارتباط باخدا و تعالي معنوي. پوشش اندام مهم بود نه پوشاندن و محو افكار و رفتارزشت.

به او گفتند جنس مخالف آتش است، برحذرباش. نبين، نخواه، فكرنكن، نرو، ندان ... به او نياموختند كه چگونه ببين، چگونه بخواه، چگونه فكركن و...

آنها به شكل وظاهرتقدس مي‌دادند درحالي كه شكل عموما” تابع شرايط وزمان ومكان مي‌شود و ديناميسم دارد. كما اينكه شكل نماز هم كه درآن كمتر اختلاف است دربرخي شرايط خاص قابل تغييراست.

دريك مدرسه راهنمايي دخترانه حكم شده بود همه جوراب مشكي بپوشند. يك سال براين منوال گذشت وبسياري دانش آموزان بخاطرعدم رعايت آن توبيخ شدند كه چرا رنگ روشن پوشيده‌اي؟ دربرابر سدوال دانش‌آموزان كه از فلسفه اين رنگ مي‌پرسيدند، دلايلي نيز عنوان مي‌شد كه قانع كننده نبود. اما درعمل مسئولين مدرسه با اين مشكل روبروشدند كه شاگردان جوراب‌هايشان را نمي شويند و تذكرات هم فايده‌اي نداشت. سال بعد حكم جديدي صادرشد كه همه بايد جوراب سفيد بپوشند. مديردليل آن را رعايت بهداشت عنوان كرد.

مدت‌ها برچادرسياه تاكيد مي‌شد، اما زماني خطيب نماز جمعه اعلام كرد كه رنگ سياه ربطي به اسلام ندارد وبعدها به عنوان نشانه برخي فرقه هاي سياسي باب شده است.

اين نوجوان باشگفتي شاهد بود كه برخي حرمت‌ها و تقدس‌ها كه قبلا” خط قرمز تلقي مي‌شد توسط خود سنت گرايان شكسته مي‌شد. برخي شخصيت‌ها كه تا ديروز مقبول و مقدس بودند منفور ومطرود مي‌شدند و... او حيران بود كه فلسفه اين آداب و رسوم چيست؟ وچرا بي آنكه بفهمد بايد عمل كند. وچرا راستگويي هزينه گزافي دارد و دروغ و ريا ناپسند نيست؟

نسل سرگردان امروز ازمذهب جزشكل وآداب چه آموخت؟ چرا او امروز در جستجوي معنويت وعرفان درآثارترجمه شده وعرفان هندي و سرخپوستي و امريكايي و برزيلي كنكاش مي‌كند؟

كوتاهي از كيست؟ واقعيت اين است كه خداوند پيامبرانش را براي تعيين رنگ وشكل لباس مردم نفرستاد كه آخرينشان گفت براي تكميل مكارم اخلاقي آمدم، براي صداقت، امانت، عدالت و....آرامش درحضور خدا. اما ما به فرزندانمان چه آموختيم و چه عمل كرديم؟