۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

چشم اسفندیار دولت نهم

گویند اسفندیارفرزند برومند رستم رویین تن بود و شمشیرو تیری بربدنش کارگر نمی افتاد. از این رو او را همرزمی نبود و حتی رستم نیز از پس او برنیامد. تنها یک نقطه ضعف داشت و آن چشم او بود که رستم همان را نشانه رفت. در این افسانه ها حکمتی نهفته است که ما را نیز بکارآید. دولت فعلی به پشتوانه اراده پولادین و باورهای اعتقادیش و دستگاه های نظامی وامنیتی پشتیبان چه بسا رویین تن به شمار آید. اما چشمی نیز خواهد داشت که دربرابر تیررستم در امان نیست. غفلت از این روزنه، چه بسا سرنوشت ناگواربرگشت ناپذیری را برای جامعه رقم زند. جادارد عقلای قوم قبل از وقوع چاره ای بیندیشند.

فضاسازی انتخاباتی

در دوره ریاست جمهوری خاتمی، جناح راست در هیأت اپوزیسیون و منتقد دولت، عمل می کرد. در مقابل سیاست های خاتمی که توسعه سیاسی و آزادی های قانونی را لازمه توسعه اقتصادی می دانست، قشرهای مختلف این جناح بر این نکته تأکید می ورزیدند که مطالبه اولیه مردم نیازهای اقتصادی است. کرامت انسانی، آزادی، مطبوعات و.. برای جامعه ای که گرسنه است و در نیازهای اولیه زندگیش دچار بحران است چه فایده ای دارد؟

این موضعگیری ازسوی جناح راست درآن شرایط امری غیر منطقی یا خلاف عرف سیاسی نبود. در همه جوامع دموکراتیک احزاب و جناح های رقیب، شعارهایی می دهند که در جامعه مقبولیت داشته و اذهان عمومی را به سوی آنان جلب نماید. البته درآن جوامع این احزاب معمولا" برنامه های مشخصی برای عملی کردن شعارهایشان دارند که در صورت به قدرت رسیدن به اجرای آنها همت می گمارند.

ناگفته نماند که این رویکرد از سوی جناح راست از یک تغییریا تحول در دیدگاه های این جناح نیز خبرمی داد. آنها در دوران سازندگی همواره بر مسائل فرهنگی تأکید می ورزیدند ودغدغه از میان رفتن ارزش های سنتی و مذهبی را داشتند. تکیه بر نیازهای اقتصادی را نوعی دنیاگرایی و مادیت می دانستند. اما در دوره اصلاحات کمتر بر مسائل ایدئولوژیک و حتی معنوی تکیه می کردند و بیشتر به مطالبات اقتصادی و مادی عنایت داشتند. این فضاسازی به قدری بالا گرفت که برفضای انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری نیز غالب گردید. کاندیداها برای همخوانی با فضای ذهنی جامعه و جلب آرا به این نتیجه رسیدند که مهمترین عامل تبلیغاتی طرح شعارهای اقتصادی است. ریاست جمهورمحترم، در پست شهرداری تهران شروع به ترمیم اسفالت خیابان ها و کارهای چشمگیر دیگر کرد. حمله به سیستم بانک ها و اقتصاد ربوی، انتقاد از گرانی ها، کنترل نرخ تورم ورفع بیکاری فزاینده درجامعه و بسیاری نیازهای دیگر، خواسته هایی بود که مدت ها روی آنها مانور داده شده و در آستانه انتخابات از مطالبات مسلم مردم شمرده می شد.

جا به جایی

به هرصورت نتیجه، پیروزی محمود احمدی نژاد بود. اصلاح طلبان به حاشیه رفتند و جناح محافظه کاریا اصطلاحا" اصول گرا قدرت اجرایی را بدست گرفت. اگردرگذشته نقش منتقد دولت و سخنگوی مردم را داشتند، پس از انتخابات وضعیت تفاوت اساسی کرد. دروضعیت جدید آنها به عنوان مقام اجرایی و درمقام پاسخگویی به مطالباتی که خود دامن زده بودند ظاهرمی شدند. مردم اکنون منتظر تحولی اساسی در اوضاع اقتصادی خود بودند. بنا به عرف سیاسی طبیعی بود در شرایط جدید، اپوزیسیون جدید این مطالبات را دامن زند. شعارهای رفع بیکاری، مسکن برای همه، فقرزدایی، مبارزه با فحشا و...را دم به دم دراذهان عمومی زنده کند. درمقابل مقامات اجرایی از مردم بخواهند که واقعیت ها را ببینند و توجه کنند که تحقق این مطالبات نیاز به زمان و برنامه ریزی دارد. اما برخلاف این عرف سیاستمداری، با شگفتی شاهد بودیم که دولت از فردای انتصاب چنانکه گویی خود نقش اپوزیسیون را به عهده گرفته است، به شدت بر مطالبات انباشته شده افزود. ریاست جمهورمحترم در سفرهای استانی که بلافاصله بعد از استقرار کابینه آغازشد، با وعده اعتبارات مالی، مطالبات خفته مردم خارج از پایتخت را به غلیان درمی آورد. اعطای اعتبارات چند میلیاردی در هرمنطقه، هرچند مطالعه کافی نشده باشد که چه درصدی از مشکلات محل را حل می کند، اما قطعا" بارقه امید و نوید خلاصی از مشکلات مالی را در دل شهروندان زنده کرد.

وعده های برابری امکانات با مردم پایتخت، فقدان یک نفر بیکار، نابودی فقربه زودی، مسکن برای همه، ساختن جاده و بیمارستان و کارخانه و امکانات ورزشی و .... از سوی دولت جدید، مردم محروم را مطمئن ساخت که به زودی بهشت موعود را درپیش روی خواهنددید و برای اولین باربعد از اکتشاف نفت، مزه درآمد نفت را برسر سفره هایشان خواهند چشید. این وعده ها چنان شوقی در مناطق محروم کشور ایجاد کرد که گویی بشکه های نفت که تاکنون تنها از بنادر و روی نفتکش های غول پیکربه خارج صادرمی شد از این پس به این مناطق گسیل خواهدشد.

جایگاه اپوزیسیون و دولت جابه جا شده بود. برخلاف عرف دنیا که اپوزیسیون مطالبات مردم را دامن می زند، اینک دولتمردان بودند که این نقش را برعهده گرفته بودند. وعده ها و تبلیغات دستگاه اجرایی درحدی بود که اپوزیسیون را به حیرت انداخت که حاکمیت با مطالبات تشدید شده چه خواهدکرد. پیش بینی بالارفتن تورم با اتخاذ این سیاست ها و ازمیان رفتن ذخیره های ارزی و آثارزیان باربلندمدت آن اقتصاددانان را بر انگیخت که نگرانی هایشان را به مقامات اجرایی منعکس کنند. اما مقامات اجرایی که به اراده پولادین خود سخت اعتماد داشتند به این تذکرات بهایی ندادند. آنها آمده بودند که در همه زمینه ها تحول ایجاد کنند. همچنان که دولت هایی پس از یک انقلاب رهایی بخش می آیند. وقتی برخی این پدیده را بزرگترین معجزه قرن می خوانند طبعا" مردم نیز انتظار معجزه ازاین مجموعه دارند.

پیامد

رئیس جمهور در هرسفری و نطقی به مردم وعده ای می دهد و توقعی برمی انگیزد. او می خواهد مدینه فاضله را روی زمین در کمترین زمان برپاکند. اما غافل از اینکه وقتی زمانی گذشت و این وعده ها عملی نشد چه خواهدشد. در خوش بینانه ترین حالت که بودجه های اعطایی رئیس جمهور به مناطق مختلف تأمین اعتبارشده و به حساب منطقه مورد نظر واریزشده و در محل مربوطه هزینه شود، باز رضایت عامه را فراهم نخواهدکرد، تا چه رسد به اینکه این مراحل هم طی نشود. تقلیل شهریه های دانشگاه ها برای دانشجویان نوید بخش بود. اما مقاومت دانشگاه آزاداسلامی و سپس سایر دانشگاه ها، شوق دانشجویان را فروکاهید. بالابردن حداقل حقوق نیز، گرچه برای کارگران و کارکنان خوشایند بود اما کارفرمایان و تولیدگران را سخت برآشفته کرد و درعمل شرایط کارگران بهبودی نیافت. کم کردن سود بانکی نیز به سرنوشتی شبیه آن دچارشد. مسأله گرانی نیز که هنوزاصل آن از سوی مقامات اجرایی پذیرفته نشده، همچنان در کوی و برزن زبانزد مردم است. حتی امیدهای فرهنگی نیز که با روی کارآمدن دولت اصولگرا و نه تسامح گرا فساد و فحشا و بدحجابی ریشه کن خواهدشد درمیان طرفداران دولت کمرنگ شده است.

ازاین نکته نیز نمی توان غفلت کرد. نگاه مردمی که چنین به وعده ها دل می بندند و برای گرفتن وام نوبت می ایستند این نیست که تا چه میزان پروژه های ملی محقق شد یا چه برنامه اصولی برای سامان دادن به اقتصاد طراحی شده است. آنها به زندگی شخصی خود می نگرند. وقتی تغییر محسوس و چشمگیری در سطح زندگی خود نبینند، بی تردید چنین داوری می کنند که مقامات آنها را بازی داده اند. وعده ها عملی نشده است و می خواسته اند او را فریب دهند. حتی آنها که از تسهیلات دولتی هم استفاده کرده اند، اگر به همه آمال شان نرسند، خود را سرزنش نمی کنند بلکه عموما" دیگران منجمله حاکمیت را متهم می کنند. از همین رو در اکثر جوامعی که مطالبات توده های مردم بی رویه شدت یافته، بحران پیامد جبری آن بوده است. (تجربه بالارفتن قیمت نفت در سال 53 در ایران، تجربه وعده های گورباچف در شوروی...). شدت گرفتن مطالبات از دولت جدید در همان ماه های اول چنان اوج صعودی گرفت که رئیس جمهور را هم نگران کرد. ایشان در اول آذر ماه سال گذشته در گفت وگو با واحد مركزى خبر به این نکته اشاره کرد که: بعضيها هم هستند كه با ساير انگيزه ها هر روز يك چيزها و طلب هايى را مطرح مى كنند و بعضى چيزها را به حساب دولت مى گذارند كه 20 سال طول مى كشد تا چنين پديده اى شكل بگيرد.

کارکرد مطبوعات و احزاب

در جوامعی که مطبوعات منتقد وجود دارد، هر چند دولت زیر ذره بین آنهاست و مجبور است پاسخگو باشد، اما این مطبوعات یک فایده اساسی هم برای دولت و حاکمیت دارند. کارکرد پنهان ولی مهم مطبوعات برای دولت اینست که باعث تخلیه تدریجی نارضایتی ها، عقده ها، مطالبات انباشته شده می شوند و تا حد زیادی از انفجار جامعه جلوگیری می کنند. احزاب نمی گذارند مطالبات سرکوب شده یا تشدید شده ناگهان فوران کرده و مناسبات حاکم را فرو ریزند. آنها گرچه برای حاکمیت حکم رقیب را دارند اما مطالبات مردم را در قالب های مدنی و معقول جا داده و برای محقق کردن آنها، برنامه ارائه می دهند. در نتیجه مردم را در بستری معقول و آرام هدایت می کنند تا از طرق کم هزینه تر و مدنی تر مطالباتشان را پیگیری کنند.

در حقیقت مطبوعات و احزاب و تشکل های مدنی، واسطه ای میان مردم و حاکمیت هستند و تلاش می کنند فاصله آنها بیش از حد معمول و معقول از هم گسیخته نشود. با این وصف چنانچه جامعه ای مطبوعات منتقد را از صحنه حذف کرده و فعالیت تشکل های مدنی را نیز محدود و مسدود کند، با خطر انفجار نارضایتی و بحران روبرو خواهدشد. بویژه جامعه ای که بر مطالبات مردم بی رویه دامن زده و به تشدید آنها پرداخته باشند.

درغیاب مطبوعات آزاد و منتقد و تشکل های اجتماعی وسیاسی مستقل، بازار شایعات، فضاسازی و خبرگزاری عامه داغ می شود. مردم در کوچه و خیابان احساسات یکدیگر را تحریک و ترغیب می کنند. ازخلف وعده ها، گرانی ها، دزدی و چپاول به صورت اغراق آمیز سخن می گویند و ... . مردمی که روزی به وعده های حاکمان دل می بندند و انتظار معجزه در حل مشکلات از او را دارند، درصورت عملی نشدن روزی دیگر به چشم خائن و فریبکار و ...به او می نگرند. از چنین توده ای هر گونه حرکت تخریبی انتظار می رود.

تفاوت نخبگان با توده، دولت هشتم و نهم

خاتمی هم وعده های زیادی داد، ساماندهی امراقتصاد، آزادی های مدنی، آزادی بیان و جلوگیری از تخلف از قانون اساسی... اما اغلب شعارهای خاتمی نخبه گرایانه بود. مردم نیز از طریق نخبگان تغذیه فکری و سیاسی می شدند. مطبوعات و احزاب و تشکل های مدنی گسترش یافت. نخبگان هم از دولت هشتم ناراضی بودند، اما تفاوت در اینجاست که آنها به ریشه یابی خلف وعده ها می نشستند. عوامل و مشکلات ساختاری و کارکردی را تفکیک کرده و سهم هریک را می شناختند، انتظار معجزه نداشتند، تأثیر کارهای درازمدت را می دیدند. ضمن اینکه با برخی تهدیدات وفشارهای جناح مقابل تعدیل می شدند. گرچه همین نارضایتی ها برخی حوادث چون 18 تیر را هم آفرید، اما در مجموع عقلانیت و دوراندیشی بر رفتار این نخبگان حاکم بود. مهمترین اعتراضشان تحریم انتخابات بود یا شعار رفراندوم.

اما واکنش توده مردم معمولا" از ویژگی های کاملا" متفاوتی برخورداراست. اغلب انقلابات و هیجان ها در جوامع توده گرا رخ می دهد که ازنهادهای مدنی بی بهره اند. اعتراض توده همواره از یک احساس جمعی برمی خیزد که در طول مسیر دم به دم بر شدتش افزوده می شود. تجربه تاریخی نشان می دهد نخبگان جامعه هم برای پرهیز از انزوا به جای آگاهیدن توده مردم نسبت به سرنوشت آینده، با آنها هم آواز می شوند.

اکنون دولت نهم رویکردی توده گرایانه دارد. مهرورزی با آنان را به مطبوعات و تشکل های مدنی، دانشگاهیان و روشنفکران ترجیح می دهد. همین نقطه می تواند چشم اسفندیارو به قول فرنگیان پاشنه آشیل شود. بی مهری به نخبگان، مطبوعات و تشکل های مدنی برای دولت تبعات منفی چندی به ارمغان می آورد که قابل تأمل است:

1- نارضایتی که تدریجا" در جامعه شکل می گیرد، از طریق این نهادها منعکس نمی شود. تصور مقامات از مردم از طریق استقبال های عمومی، تظاهرات 22 بهمن و جلو دوربین های رسمی شکل می گیرد واز آنچه در بطن جامعه می گذرد غافل می مانند.

2- بیان نارضایتی خود بخشی از آن را تخفیف داده و از واکنش های غیرطبیعی و پیچیده جلوگیری می کند. وقتی ابزارهای لازم در اختیارجامعه برای این کار نباشد، طبعا" این نارضایتی به صورت نامعقول پیچیده شده و به سمت واکنش های غیرطبیعی روی می آورد.

3- در نهادهای مدنی، تشکل ها، انجمن ها و مطبوعات و.. آنچه اهمیت می یابد، نوعی منافع جمعی، صنفی و عمومی است که می تواند در راستای منافع ملی قرارگیرد. فرد در چنین فضایی فرا می گیرد که خواسته های شخصی خود را بر جمع غالب نکند و حتی از طریق منافع جمع می تواند به مطالبات فردی دست یابد. اما در میان توده این فرهنگ ترویج می شود که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است و دیگی که برای من نجوشد ... به همین دلیل در حرکت های توده وار، فرد به خود حق می دهد دست به تخریب بزند. حتی به اموال عمومی و فردی آسیب برساند تنها با این منطق که حق او ضایع شده است.

3- نهادهای مدنی همچون اتحادیه ها، تشکل های صنفی، مطبوعات و ... الزاما" مطالبات مشخص و تعریف شده ای دارند و مطالبات نامحدود و آرمانی مردم را در قالب های تعریف شده و عملی می ریزند. در درون خود الزاما" با نوعی تفاهم و عقلانیت باید عمل کنند. لذا بر چنین فضاهایی معمولا" دور اندیشی و محاسبه گری جای احساسات و آرمان گرایی می نشیند. درنتیجه برای وصول به آنها آماده چانه زنی و گفت وگو و تعامل هستند. دولت نیز می تواند از این طریق با آنها تعامل کند و زمان بگیرد. اما فقدان این نهادها حاکمیت را با خلأ روبرو می کند، مطالباتی تعریف نشده، تشدید شده، در عین حال مشروعیت یافته که دیگر حاضر به دادن زمانی برای تحقق آنها نیست. اگر فکری باید کرد پیش از رسیدن آن زمان است.

این مطلب در روزنامه اعتماد ملی در تاریخ 85/8/28 و 85/9/1 ص 7 به چاپ رسیده است.

۲ نظر:

  1. سلام آقای غنی امیدوارم سالی همراه با سلامتی و بهروزی در پیش داشته باشید. من فکر می کنم همه ما به نوعی آلوده به قدرت شده ایم و گفتمان حاکمیت را پذیرفته ایم . به این معنا که در مقابل هر صدای بلندی سر تکان می دهیم وگفتمان حاکمکه شاید سنخیتی با شعارهای ما ندارد را تایید می کنیم . چرا که حتی اپوزیسیون داخلی و خارجی نیز در اتمسفر قدرت تنفس می کند.قدرتی که دموکراتیک نیست و برای همه فضا و جا ندارد. با توجه ضعف روشنفکری در ایران و ساختار متصلب قدرت برون رفت از این وضعیت مهال به نظر میرسد و امکان فضا سازی از میان می رود. با نگاهی به اختلافهای سیاسی در بین گروه های سیاسی به ظاهر روشنفکر یا اپوزیسیون می توان به این نتیجه رسید.
    در ضمن وبلاگتون مبارک باشه.

    پاسخحذف
  2. .دوست درود.
    نوروز خوش باد. وبلاگ تان هم ماندگار .من با نظر هاشم هم راه نيستم. به همان حجت و دليلي كه خودش مي گويد:
    " با توجه ضعف روشنفکری در ایران و ساختار متصلب قدرت برون رفت از این وضعیت محال به نظر میرسد و امکان فضا سازی از میان می رود. با نگاهی به اختلافهای سیاسی در بین گروه های سیاسی به ظاهر روشنفکر یا اپوزیسیون می توان به این نتیجه رسید."

    هر وقت نزاع كنوني به همايي و هم انديشي ي گروه هاي سياسي منجر شد و در "غايت" لااقل در روند كنوني به يك مضمون معين مثلن دمكراسي يا هر چيز ديگري توافق كرديم آنوقت ياران بفرمايند سخن از تغييرات بنيادين بگويند. فعلن علي الاجبار آش همين و كاسه هم همين. ايضا آدرس وبلاگ تان را هم در وبلاگم گذاشتم اگر موافق نباشيد ابلاغ فرماييد

    پاسخحذف