۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

زنداني با زندان چه مي كند؟

درنوشته اي با عنوان "زندان با زنداني چه مي كند؟" درباره اثر زندان بر فرد بازداشت شده نكاتي طرح شد. از آن نوشته شايد برخي چنين دريابند كه زنداني درهرحال مقهور شرايط زندان است و هركس در چنان محيطي قرارگيرد گريزي از آن تأثيرات ندارد. هرچند در آن نوشته اشاره شده بود كه زنداني مي تواند بر شرايط غلبه كند اما اين اشاره چنان كمرنگ بود كه چه بسا به چشم خواننده نيايد. لذا دراين نوشته آن وجه مغفول مانده از اين داستان بازگو مي شود.

انسان تابع يا تغييردهنده شرايط

اينكه انسان تا چه حد قادراست بر شرايط غلبه كند و تا چه ميزان مقهور و تابع شرايط است، بحثي است فلسفي كه در مكتب هاي مختلف پاسخ هاي گوناگون مي يابد. ازمباحث جبر و اختيار فيلسوفان اسلامي تا زيربنا - روبناي ماركسيسم تا ماهيت و وجود اگزيستانسياليسم و نقش شخصيت درتاريخ پلخانف و انسان تك ساحتي ماركوزه و .... همه كوشيده اند رابطه انسان را با محيط و شرايط پيرامونش تبيين كنند. اما ورود به آن بحث ها جاي ديگري دارد كه دراين نوشته نمي گنجد. آنچه درپي آنيم تجربه اي است كه واقع شده است. درعمل ديده ايم گرچه زنداني در شرايطي ناخواسته و اجباري قرارمي گيرد اما در تمامي لحظات زندان اين اوست كه همچنان برسردوراهي اختيار قراردارد و مدام دست به انتخاب مي زند.

دوراهي انتخاب

مردادماه سال 1352نزديك ميدان سپه(امام خميني) زندان مخوفي بود به نام كميته مشترك ضد خرابكاري كه هم اكنون موزه عبرت نام گرفته است و بازديد ازآن آزاد است. جواني 21 ساله كاملا" لخت به صورتي صليب وار به تختي فلزي بسته شده بود. مچ پاها به ميله پايين تخت و مچ دستها به صورت كشيده به ميله بالاي تخت با طنابي محكم بسته شده بود. چند مرد قوي هيكل دور او حلقه زده بودند و هركدام به نحوي او را آزار مي دادند. يكي كابل برق ضخيمي را بالا مي برد و با شدت تمام بر كف پاي او مي نواخت. با هرضربه فرياد زنداني به آسمان مي رفت. نه راه فراري بود و نه حتي امكان تكاني. مردان قوي هيكل با بدن او هركاري مي خواستند مي توانستند كرد. سيگار روشنشان را بر سينه او خاموش مي كردند. شوك برقي به او مي دادند، و... . او را برسردوراهي گذاشته بودند يا ادامه همين شرايط ، يا اعتراف. درمقابل هر فرياد و ناله او، نعره يكي از بازجوها بلند مي شد كه فقط اقرار، فقط اسم، فقط حرف!

پس از چندي پيرمردي به جمع مردان مي آيد و شكنجه گرباز مي ايستد. پيرمرد كناربدن عريان به صليب كشيده جوان مي نشيند و به نصيحت او مي پردازد. از اينكه حيف است جوانيش هدررود. از اينكه سخن بگويد و خود را از اين وضع برهاند. از اينكه من ياريت مي كنم و آزادت مي كنم و....

جوانك برسردوراهي سخن گفتن و راحتي و رهايي از يك سو، و تسليم نشدن و تحمل سختي و زجراز سوي ديگرمي بايست يكي را برگزيند.

جوانك در آن شرايط دهشتناك انديشيده بود كه اگر اينان چنان قدرتمندند و من اين چنين زبون، پس اينان را چه نيازي است به من درمانده كه چنين كفتاروش برسر جنازه اي سخت به تكاپو افتاده اند. در جثه ضعيف من چه موهبتي است كه آنان بدان محتاجند. با اين انديشه جان گرفته بود. نشكسته بود. پنداشته بود مرا به آنان نيازي نيست، آنانند كه به من نيازمندند و نتيجه گرفته بود كه من قدرتمندترم.

زندان بازدارنده يا سازنده

اصولا" زندان يكي از عوامل بازدارنده جرم و درهم شكستن مجرم است، دليل اين بازدارندگي هراس و ترسي است كه مجرم از زندان دارد. اما گاه زنداني به دلايلي از جمله جسارت در مورد زندانيان عادي و آرمانخواهي و انگيزه مندي در مورد زندانيان سياسي عقيدتي زندان را به جاي تهديد به يك فرصت تبديل مي كند.

واقعيت اينست كه هولناك بودن زندان تاحدي بستگي به ذهنيت و نگاه زنداني دارد. چندسال پيش كه به دليل تصادف سرو كاري با كلانتري پيدا كردم و مي بايست چند ساعتي را درآنجا مي ماندم ازافسرنگهبان خواستم شب را درسلول بگذرانم. آنجا با كمال تعجب مشاهده كردم زندان براي زندانيان عادي يك آموزشگاه تمام عياراست. يكي از سابقه دارها سمت مشاور و آموزگار را داشت. كسي كه مشروب خورده بود راهنمايي مي كرد كه چگونه مشكل آزمايش خون و پزشك قانوني را از سر بگذراند. به جواني كه تازه جيب بري را شروع كرده بود و گير افتاده بود مي گفت پشت شهرداري كه تو براي دزدي رفتي پراز مأموراست. خوب شد آمدي زندان، حالا ياد مي گيري كه كجا و چطور دزدي كني كه گير نيفتي. براي معتادان نيز تكنيك هاي رهايي از چنگ قانون را به خوبي نشان مي داد. چند ساعتي كه با آنها هم صحبت شدم دريافتم كه گرچه زندان بناست مانع ارتكاب جرم شود، خود بوسيله زندانيان تبديل به محل گسترش و ترويج جرائم شده است.

اين نكته درمورد زندانيان سياسي و عقيدتي نيز كاملا" جاري است. آنجا هم زندان خود يكي از عوامل گسترش آن چيزي است كه زنداني را به زندان كشانده است.

در مبارزات قبل از انقلاب اين مسأله كاملا" بلحاظ آماري و تجربي اثبات شد. تقريبا" قريب به اتفاق كساني كه براي بار اول با جرائمي سبك تر به زندان مي رفتند و پس از گذراندن مدت حبس آزاد مي شدند، چندي بعد درسطحي بالاتر و با كيفيتي برتر به عرصه مبارزات مي پيوستند. يا در كوران مبارزه به شهادت مي رسيدند يا با جرائم بسيار سنگين به زندان برمي گشتند.

اين مسأله چنان بديهي و قطعي شده بود كه از سال 56 ساواك دست به كار عجيبي زد. كساني كه مدت محكوميت شان تمام مي شد و طبق قانون بايد آزاد مي شدند، به دستور ساواك اكثرا" در زندان ماندند و آزاد نشدند. اين پديده را زندانيان "ملي كشي" ناميده بودند يعني زندان كشيدن شان اضافي و غيرفردي است. درآن دوران زندانيان، زندان را پايگاهي براي مبارزات بيرون كرده بودند. حتي كار به جايي رسيد كه درسال 53 از داخل زندان شناسايي يكي از مقامات زندان براي انجام عمليات به بيرون فرستاده شد.

تبديل زندان به ضد خود

عموما" حكومت ها براي حفظ خود و جلوگيري از رشد مخالفان آنها را به زندان مي افكنند. دراين مرحله حاكمان وجود زندان را تضميني براي بقاي خود و سركوب مخالفان مي دانند. اما اين شرايط ثابت نمي ماند. زندانبانان برشدت فشار مي افزايند. خشونت با زندانيان بيشتر مي شود. نرم شدن و شكستن اراده برخي زندانيان در اثرفشار، حاكمان را به طمع بيشتر مي اندازد و باور مي كنند كه فشارشيوه كارآمد و مثمرثمري است. غافل ازآنكه مخالفان با افشاي شيوه هاي برخورد با زندانيان برگ برنده بزرگتري بدست مي آورند. بدينسان هم مشروعيت حاكم خدشه دار مي شود و هم براي مخالفان يارگيري آسانترمي گردد. از سوي ديگر خيل زندانياني كه نشكسته اند بلكه آبديده تر شده اند به چشم زندانبان نمي آيد و درارزيابي كاركرد زندان لحاظ نمي شود.

سرنوشت شاه نمونه بارزي از اين واقعيت است. بعد از كودتاي 1332 به توصيه امريكايي ها شاه سازمان امنيت(ساواك) را تأسيس كرد تا مخالفان را سركوب كند. اين سازمان با گسترش و تقويت سازماندهي خود از سال 1335 دردو دهه 40 و 50 تمامي گروه ها و نيروهاي مبارز را دستگير، شكنجه و قلع و قمع كرد. برخي را به توبه و جلب همكاري با خود واداشت. پرويزنيكخواه، جعفريان، لاشايي، بطحايي و .. ازآن جمله بودند. اما با آشكارشدن رفتارساواك در درون زندان ها به تدريج از مقبوليت رژيم كاسته شده و بر نفوذ مبارزان افزوده شد. شاه كه ابتدا منكر وجود شكنجه و خشونت عليه زندانيان بود و آن را ساخته و پرداخته خرابكاران مي دانست درسال 56 مجبور شد براي امتياز دادن به مردم و بازگشت اعتماد عمومي، به سازمان عفو بين الملل اجازه بازديد از زندان ها را بدهد. اما باز اعتراضات اوج گرفت. سال بعد مجبور شد رئيس سابق ساواك تيمسار نصيري را به همراه تعدادي ديگر از سران بازداشت كند تا موج اعتراضات فروكش كند. برخي تغييرات در محاكمات داده و تاحدي فشار و شكنجه را تخفيف دهد. طبعا" در آن شرايط اين اقدامات موجب گسترش بيشتر مبارزات مي شد كه شد. يعني زندان كه مي بايست عامل حفظ رژيم شود خود موجب سرنگوني آن شد.

اصولا" زندان در مبارزات سياسي يك خاصيت مهم دارد. واقعيت اينست كه مبارزان درهرجامعه اي با حاكمان سنخيت داشته و خصائل و فرهنگ و شيوه هاي مشترك دارند. اگر زندان وسختي دركار نبود فعالان سياسي همچنان بي وقفه پيش مي تاختند بي آن كه ارزيابي از كار خود داشته باشند. دراين صورت آساني مبارزه و حس شهرت طلبي باعث مي شود ناخالصي ها در مبارزين رشد كند. دراين مسير افراد خالص از ناخالص تشخيص داده نمي شوند. بلكه معمولا" فرصت طلبان و شهرت طلبان جلو مي افتند. دراين حالت نقاط ضعف همچنان باقي مانده و در نهايت ضربه خود را خواهد زد. اما حاكمان با زندان و سختي اين شرايط را براي مخالفان فراهم مي كنند كه خود را بيازمايند. ضعف ها و نقص هايشان را بشناسند و در ادامه راه به اصلاح آنها و پالايش آنها بپردازند. زندان توقفگاهي است كه زندانيان مي توانند به شناخت كژي ها و كاستي هاي خود بپردازند و به جمع بندي هاي نويني دست يابند. گرچه زندان براي شكست مبارزات از سوي حاكمان بنا شده است اما خود مقوله اي است كه از شكست مفتضحانه مبارزه جلوگيري مي كند. زندان مانع مي شود جنبش ها به حركت هاي خود به خودي، نابخردانه، سطحي و واكنشي دچارشوند. مبارزان در زندان به تعمق و تأمل درگذشته مي پردازند. سكته اي در سير آنان ايجاد مي شود و از بيرون به حركت ها مي نگرند و ضعف ها و كمبودها را قبل از آن كه آثار تلخشان بروز كند مي شناسند. از اين منظر مي توان گفت زندان كه براي شكست مبارزه بنا شده بود رمز پيروزي آن مي شود.

امام خميني دركتاب ولايت فقيه خود كه دردهه 40 منتشرشد به اين كاركرد زندان اشاره داشتّ:" مردان بزرگ كه داراي سطح فكر وسيعي مي باشند هيچگاه مأيوس نگرديده و به وضع فعلي خود – كه در زندان واسارت به سرمي برند و معلوم نيست آزاد مي شوند يانه- نمي انديشند و براي پيشبرد هدف خويش درهرشرايط كه باشند طرح نقشه مي كنند....رئيس جمهور سابق اندونزي سوكارنو در زندان داراي اين افكار بوده و نقشه ها كشيده و طرح ها داده كه بعدا" به اجرا درآمده است"1.

نگاهي به تاريخ معاصر ايران خودمان نيزاين واقعيت را نشان مي دهد. بعد از1332 مبارزين زندان ها را پركردند. بظاهر اعتراضات عليه كودتا سركوب شد. اما چند سال بعد در سال 1339 و 1340 جنبش ملي با گسترش و مقبوليت بيشتري سربلند كرد. روحانيون نيز به نهضت پيوستند. از سوي رژيم باز هم زندان چاره كار دانسته شد. اما نطفه مبارزات سازمان يافته تر سال هاي بعد در زندان هاي همين سال ها شكل گرفت و مبارزاتي مستمر و سازمان دار شروع شد كه تا روز سرنگوني رژيم شاه ادامه وگسترش يافت. دراين سال ها مدام زندان جمعيت بيشتري را در خود جاي مي داد اما رشد مبارزان هم روز به روز دوچندان بيشتر و بيشتر مي شد. هرچه برتعداد زندان ها افزوده مي شد صفوف مبارزان فشرده تر و اختلافات كمترمي شد.

اين رشد تنها جنبه كمي نداشت. با گذشت زمان از جنبه كيفي نيز زندانيان بر شرايط زندان غلبه كرده و شرايط مطلوب خود را ايجاد كردند. در زندان كميته مشترك شاه كه مخوف ترين زندان كشوربود، زندانيان بازجويي و شكنجه مي شدند و در سلول هاي انفرادي نگه داري مي شدند. نگهباني بطور دائم در كريدوري كه سلول ها درطرفين آن بود قدم مي زد و مراقب اوضاع بود.

زنداني در چارديواري كوچكي با در بسته آهني محصور بود و حق تماس و صحبت با هيچكس را نداشت. درسال 53 درهمين شرايط خفقان آور زندانيان دور از چشم نگهبان و بازجوها، مشكل ديوارها و درهاي آهني را حل كرده و بدون هيچ ابزاري با يكديگر ارتباطي تنگاتنگ برقراركرده و يك خبرگزاري 24 ساعته درست كرده بودند.

با اقتباس از سيستم مورس تلگراف هرسلول با دو سلول دو طرف تماس گرفته و پيام مي داد و جواب مي گرفت. سلول بعدي نيز با همسايگان خود همين روابط را برقراركرده بود. هرسلولي از اتفاق يا خبري مطلع مي شد در عرض مدت كمي به همه سلولها آن را منتقل مي كرد.

يعني علي رغم اعمال قدرت تامه حاكميت، زنداني كه هيچ امكان و ابزاري نداشت محدوديت هاي تحميلي را درهم شكسته و ازانفرادي رها شده بود. ازاين گونه شواهد بسيار است.

همين بس كه درسال هاي 52 به بعد علي رغم همه محدوديت ها و كنترل ها، در زندان قصر علاوه بركتاب هاي علني مجاز، بسياري كتاب ها و جزوات ممنوعه و ناياب در بيرون زندان در دسترس زندانيان قرارداشت و پليس از كشف آنها عاجزبود. اين واقعيت ها نشان داد كه زندان بدترين راه مقابله با مخالفان است.

1- امام خميني، نامه اي به كاشف الغطا(ولايت فقيه)، بي تا بي نا، ص 162

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

راهي كه نرفته ايم

انتخابات حرف و سخن بسيار گفته شده است. هنوز هم اين مسأله در سطح ملي كاملا" حل نشده است. اما جادارد مستقل از آنچه مي گويند به اين واقعه به عنوان يك تجربه ملي مستقل از جناح ها بنگريم و به اين فكركنيم كه درصورت تكرار تجربه اي مشابه چگونه مي شود آن را مديريت كرد، آنچه از تجربه گذشته آموخته ايم چراغ راه آينده ماست:

1- تمامی مجاری اطلاع رسانی را فعال و باز کرد تا اولا" حقیقت هرچه زودتر آشکارشود و ثانیا" بدین وسیله از ساخت و توزیع شایعات که در چنین شرایطی سم مهلک است جلوگیری شود. درگذشته هم اگر چنين مي شد این شک و شبهه که دولت درصدد پنهان کردن چیزی است و یا از آشکارشدن حقیقت بیم دارد کاملا" رنگ می باخت.

2- مسئولين امر از شتابزدگی به شدت باید پرهیزکنند. هرگونه شتابزدگی موجب تقویت توهم و بی اعتمادی می شود.

3- در اعلام نتایج انتخابات کاملا" سنجیده عمل کرد. هرگونه اعلام قطعی زودرس و تأکید برآن، نتیجه عکس می دهد. بویژه طی شدن مراحل قانونی انتخابات بسیار مهم است. یعنی دولت باید حوصله کند تا بررسی شکایات توسط شورای نگهبان پایان پذیرد. پیش از آن که این نهاد انتخابات را تأیید کند، اعلام پيروزي از سوي حاكميت موجب بي اعتمادي رقيب به روال قانوني مي شود. این شیوه برخورد باعث می شد منتقدان نیز به روال قانونی اعتماد کرده و نیز قدری ارامش پیدا کنند و از حرکت های شتابزده پرهیز کنند.

4- برای رفع شبهه همان زمان شمارش آرا می بایست کاندیداهای رقیب را به وزارت کشور دعوت کرده و تجمیع نهایی آرا را درحضور آنها انجام داد. ضمنا" به آنان اعلام كرد درصورتی که درمراحل انتخابات اعتراضی دارند مراتب شکایات خود را سریعا" مدون کرده و به شورای نگهبان یا وزارت کشور اعلام کنند تا رسیدگی شود.

5- طبیعی است در چنین شرایطی تیتر روزنامه های دولت فرداي انتخابات بسیار حساسیت برانگیزمی شود. آنها نیز باید از اعلام نتیجه قطعی و تأکید برآن و بستن راه اعتراض پرهیزکرده و به عکس با منتقدان همدلی کرده و آنها را دعوت به پیگیری اعتراض از طرق قانونی كنند. مثلا" درانتخابات گذشته تیترمي زدند: پیروزی احمدی نژاد تا بررسی شکایات قطعی نیست. یا حداقل می نوشتند: "احمدی نژاد پیروز شد، رقبا شاکی اند". یا می نوشتند: "وزارت کشور: احمدی نژاد پیروز شد، شورای نگهبان: به شکایات بايد رسيدگي كرد". این ادبیات باعث می شود اگر کسی هم دچار شبهه شده و یا احیانا" شائبه تقلب برایش پیش آمده باشد تحریک نشود. احساس کند برفرض هم تقلب شده باشد امکان پیگیری و اعتراض وجود دارد.

6- در چنان شرایطی مدیریت کشور باید بسیار سنجیده عمل کند. از هرچیزی که رقبا را تحقیر کند پرهیزکند. فضا را تلطیف و آرام کند. بدترین کار تحقیر بازندگان و بزرگداشت طرف پیروز است.

7- وزارت کشور بلافاصله بعد از اعلام نتایج شمارش آرا اعلام كند ما برای بازنگری و بازشماری همه صندوق ها آماده ایم. درصورت رضایت و درخواست کاندیداها دست به چنین کاری می زنیم. حتي مي تواند درهمین راستا از نماينده سازمان ملل نیز درخواست كند هیأتی یا نماینده ای برای نظارت بر بازشماری و بازنگری در روند انتخابات و صندوق ها معرفی کند تا پس از انجام این مراحل شک و شبهه ای در افکار بین المللی نیز باقی نماند. همچنین از مراجع تقلید و شخصیت های مورد اعتماد طرفین درخواست كند نمایندگانی برای نظارت بربازشماری همه صندوق ها و بررسی روند انتخابات معرفی کنند. وقتی انتخابات پاک وبي غل و غش است طبیعی است که با هرچند بار بازشماری و بازنگری چیزی از نتیجه کم نمی شود بلکه دیگران هم به صحت نتیجه اعلام شده می رسند و درصورتي كه كساني بخواهند سوء استفاده كنند رسوا مي شوند.

8- ازقطع سیستم های ارتباطی داخلی، از محدود کردن یا بستن روزنامه ها و سایت های خبری به شدت بايد پرهیز شود تا کار اطلاع رسانی دست رسانه های خارجی نیفتد. طبیعی است در غير اين صورت جهت دهی افکار عمومی قابل کنترل نخواهدبود. مسلم است نشریات و خبرگزاری های داخلی علاوه بر گرایش های ملی و میهنی و استقلال طلبانه مطابق قوانین داخلی عمل می کنند اما رسانه های خارجی الزامی از این جهت ندارند و طبيعي است منافع خود را دنبال كنند.

9- از طرفداران کاندیدای پیروز بايد بطور جدی خواسته شود که از هرگونه واکنش، برخورد و حتی تحقیر و توهین به کاندیداهای دیگر و هوادارانشان خود داری کرده و اجازه بدهند به شکایات آنها رسیدگی شده و نتیچه نهایی مشخص شود.

10- طبیعی است طرف بازنده از بازشماری و بازبینی صندوق ها و روشن شدن حقیقت واهمه خواهد داشت و ممکن است بهانه هایی برای انجام نیافتن این کار بتراشد. باید طرف پیروز که در بازشماری روسفید بیرون می آید هر بهانه ای را گرفته و به هرنحو مقبول طرف مقابل باشد او را به بازشماری و بازبینی صندوق ها و روند انتخابات بکشاند. دررسیدگی به شکایات از هرگونه بازشماری و بازبینی صندوق ها و هر مکانیسمی که کاندیداهای رقیب به آن تن بدهند تحت نظر ناظران بیطرف و با حضور نمایندگان کاندیداها استقبال کرد. این کار باعث می شود معترضین نتوانند از روند قانونی سرباز زده و به شیوه های غیرقانونی متوسل شوند.

11- به این ترتیب بسیاری افراد که قصد و غرضی ندارند و واقعا" امر برآنها مشتبه شده است پی به واقعیت برده و به نتیجه انتخابات تن می دهند. برای منطق گیری و قانع کردن بقیه افراد نیز می توان از معترضین خواست از طریق صدا و سیما و یا هر رسانه دیگر با شرکت درمناظره و گفت وگو ی زنده، نظریات خود را طرح کرده و پاسخ مناسب دریافت کنند. مسلم است در چنین روندی توهم ها و ذهنیت ها دربرابر واقعیت عقب نشسته و حقیقت خود را نشان می دهد. وقتی تریبون دراختیار دارند نیازی به اعتراض به شیوه های دیگر نخواهندداشت.

اميداست ديگر بار به چنين مشكلي گرفتار نشويم ولي درصورت وقوع هم مي توان با مديريت صحيح آن را درجهت تفاهم ملي و منافع ملي جهت دهي كرد. چرا درگذشته چنين نشد خود داستاني ديگر دارد.

روزنامه اعتماد، شنبه 24مردادماه 1388

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

زندان با زندانبان چه مي كند؟

وقتي سخن از زندان مي رود همه به فكر زندانياني مي افتند كه در گوشه سلول ها بيتوته كرده اند كمتر كسي به فكر زندانباني مي افتد كه او هم به نحوي در همان چهارديواري زنداني است. بديهي است زندانبان در موقعيتي مساوي با زنداني نيست. بويژه كه زنداني بي اختيار و انتخاب به زندان مي رود اما زندانبان خود اين شغل را برگزيده است. اما علي رغم همه تفاوت ها و اختلاف ها، بحث برسر تأثيراتي است كه زندان بر روي زندانبان مي گذارد.

1- توهم

همانگونه كه زنداني دچار توهم مي شود، زندانبان نيز از اين عارضه درامان نيست. او نيز بمحض روبرو شدن با متهم شروع به فرضيه سازي، تصور احتمالات ممكن، حدس و گمان و بزرگ كردن جرم زنداني مي كند. او كه بلحاظ سازماني موظف است ريشه جريان را بيرون بكشد و به عوامل اصلي جرم دسترسي پيدا كند، ناخودآگاه آرزو و تمايل دارد كه متهم او از دانه درشت ها باشد و پرونده اي كه براي او تشكيل مي دهد چنان چشمگيرباشد كه عظمت كار او و مهارت او را برساند. اگردر عمل همه يا اكثر كساني كه او دستگيركرده يا مورد بازپرسي قرارداده افراد بيگناه باشند و در دادگاه تبرئه شوند چه بسا مقامات بالادست در مهارت او ترديد كرده و حتي امنيت شغلي او به خطرافتد. با اين زمينه همواره زندانبان و بازپرس به اين سمت گرايش دارند كه جرم متهم را بزرگ كنند.

درساواك ازهوشنگ بازجو گهگاه مي شنيدم كه فلان فلان شده اگر اعتراف كند 5000 تومان پاداش به من مي دهند.

علاوه بر اين، بازجوها به سختي نگران اين مسأله بودند كه بعد از بستن پرونده متهم آنها معلوم شود وي مسائلي را پنهان كرده و لو نداده است. اين براي وي موجب سرشكستگي و شرمساري بود.

اين عوامل و مانند آن موجب مي شود مسئول رسيدگي به پرونده يك متهم به شدت درمعرض عارضه توهم قرارگيرد. به اين ترتيب او درباره متهم خود مي كوشد هر چه بيشتر احتمالات بيشتر و نقش مهم تري در وقوع جرم به او نسبت دهد.

هرجا متهم از دادن پاسخ طفره مي رود او دچار اين توهم مي شود كه در اين نقطه اسراري خفته است. حتما" مسائلي هست كه او نمي خواهد بگويد.

روزاولي كه درسال 52 بازداشت شدم، پس از شكنجه هاي اوليه و پي درپي، بازجوي ساواكي از من پرسيد اسم دوستانت را بگو. منهم تعدادي از همكلاسي ها يا آشنايان غيرسياسي را گفتم. بعد از من پرسيد احمدكيست؟

ذهنم سراغ يكي از دوستان رفت كه در دانشكده خودشان فعاليت هاي سياسي مي كرد. با اين پيشينه و بخاطر بي تجربگي فكر كردم اسم او را نگويم كه به او حساس نشوند. گفتم دوست به نام احمد زياد دارم كداميك را مي خواهيد؟ گفت: هرچه دوست به نام احمد داري بگو. من چند نفر را گفتم ولي آن دوستي را كه منظورم بود نگفتم. بعدها متوجه شدم آنها به همين خاطر بر رابطه من با او مشكوك شده و روي آن متمركز شدند و ماه ها روي ما دو نفر فشار مي آوردند. در حالي كه اساسا" من رابطه سياسي چنداني با او نداشتم.

بازجو اصولا" با قوه تخيل خود كار را پيش مي برد. از هر روزنه اي مي كوشد راهي باز كند. اين قوه تخيل و توهم گرچه به او ديناميسم مي دهد كه در محدوده ادعاهاي متهم خود را مشغول نكند اما همين توهم مي تواند به متهم هم كمك كند كه سطح اطلاعات بازجو را حدس بزند. وقتي به متهمي جرائمي نسبت مي دهد كه او خود مي داند مرتكب آنها نشده است، ساير حرف هاي زندانبان و بلوف هاي او نيز بي اثرمي شود.

1- تكبر

عارضه ديگر زندان براي زندانبان و بازپرس و بازجو احساس برتري نسبت به زنداني است. او ناخودآگاه مي بيند مي تواند هر زمان خواست حكم دستگيري كسي را مي دهد و او را درهركجا باشد مي گيرند و به زندان مي آورد. هر شخصيتي را مي تواند بازداشت كند. زنداني ازهمه نظر خوردن و آشاميدن و دستشويي رفتن و ساير نيازهاي اوليه اش محتاج و وابسته به اوست. او هر زمان مي تواند تصميم بگيرد و وي را از اين مواهب محروم كند.

بازجو گاه با صحنه هايي روبرو مي شود كه اين عارضه را به شدت در او تقويت مي كند. شخصي با سواد و تحصيلات بسيار بيشتر از او يا سابقه فعاليت هاي فرهنگي يا سياسي فراوان و يا شهرت زياد نزد او چنان درمانده مي شود كه او نسبت به او تحكم مي ورزد. كمترآدمي است كه در چنين مواردي دچار غرور و تكبرنشود.

داستان نمرود و ابراهيم دراين موضوع نكته جالبي دارد. نمرود كه ادعاي خدايي داشت براي اثبات مدعاي خود، درمورد دو زنداني دستور مي دهد يكي را آزاد كنندو ديگري را بكشند. آن گاه به ابراهيم مي گويد مي بيني مرگ و زندگي مردم در دست قدرت من است.

برخي مسئولين زندان اين ويژگي را خود بيان مي كنند. مثلا" براي تحقيرزنداني مي گويند من مي توانم فلان مقام عالي كشور را به اينجا بياورم و محكومش كنم. من مي توانم ترا تا ابد دراينجا نگهدارم. من مي توانم ....

كساني كه درچنين مناسباتي مشغول به كار مي شوند بايد از اين جهت دقت بسياري داشته باشند. درغير اين صورت ناخودآگاه بدين ويژگي مبتلا مي شوند. احساس تكبر در همه مناسبات زندگيشان رسوخ مي كند. نسبت به هركس احساس برتري و تملك و تسلط مي كنند و اين موجب سقوط آنها در جامعه مي شود.

2- ترس

همانگونه كه زنداني دچار ترس مي شود، زندانبان و بازجو نيز ترس هايي ويژه خود دارد. يكي از ترس هاي هميشگي او مقاومت زنداني است. اگر ترفندهايي كه براي درهم شكستن اراده زنداني به كار مي رود مؤثرنيفتد، او دچار تشويش خواهدشد.

صاحبان اين مشاغل معمولا" از شناخته شدن در جامعه نگرانند. فرزندان و وابستگان از شغل آنها مي رسند، مي خواهند از نحوه كار وي مطلع شوند. اين دوگانگي هم چندان خوشايند نيست.

3- اصالت و مطلقيت يافتن

مسأله زندان براي تمامي حاكميت ها مشكل آفرين است و از نقاط آسيب پذيرآنهاست. از سويي در كشورهاي درحال توسعه معمولا" زندان به عنوان سد راه مخالفان و تضمين امنيت حاكميت مورد توجه حاكمان قرارمي گيرد. از اين رو شاغلان اين حوزه نسبت به ساير حوزه ها نزد حاكمان اهميت و محوريت مي يابند. به تدريج ساير ارگان ها و ادارات از آنها حساب مي برند. اين قدرت فزاينده كه جنبه قانوني و ارزشي ندارد بلكه گاه از روي ترس و محافظه كاري شكل مي گيرد، مي تواند يكي از آسيب هاي احتمالي و عوارض منفي زندان بر روي زندانبانان به شماررود. در دوران قبل از انقلاب اين عارضه در حد اعلاي خود به چشم مي خورد. ارگان امنيتي ساواك مقتدرترين و با نفوذ ترين ارگان نظام شده بود. در همه ادارات و مناسبات، افراد منتسب به ساواك قدرت مطلقه داشتند و منافعشان در اولويت قرارمي گرفت. اين سيطره گرچه از سويي نشان از ثبات و عظمت نظام تلقي مي شد اما همين امر مفاسدي نيز به بار آورد. از يك سو تبعيض ميان ساواك و ساير حوزه ها خود انگيزه اي براي مبارزه به افراد مي داد. از سوي ديگر افراد وابسته به ساواك را فاسد مي كرد. بسياري از اين قدرت فوق العاده و مطلق العنان سوء استفاده مي كردند. حاكميت نيز كه اين ارگان را سوگلي خود مي دانست با خطاها و اشتباهات آن برخورد نكرده و سعي مي كرد آنها را ناديده گرفته و بپوشاند. اين روند بدانجا رسيد كه كل سيستم بخاطر خطاها و جنايات ساواك فروپاشيد. حتي آنان كه با تند روي هاي ساواك موافق نبودند در آتش آنها سوختند و قرباني شدند. هر زمان شكنجه ها و جنايات ساواك افشا مي شد و از سوي رسانه هاي مستقل بين المللي پيگيري مي شد شاه آنها را تكذيب مي كرد و اين افشاگري ها را درزمره دروغگويي مخالفان به حساب مي آورد. اما اين روند ثابت نماند.

كاربه جايي رسيد كه شاه براي ساكت كردن حركت مردم مجبور شد سال 57 تيمسارنصيري رياست كل ساواك را به همراه بسياري مقامات عاليرتبه ديگر خود بازداشت كند و به مردم قول دهد كه به سمت قانون برگشته و به آن احترام بگذارد. اما اين تغيير آن قدر دير انجام شد كه مردم ديگر از اين مرحله عبور كرده بودند و اين قسم ها را باور نكردند.

4- شناخت انعكاسي و محرك هاي محيطي

گاهي شما با مطالعه و جمع بندي و تحقيق به شناخت و تحليلي دست مي يابيد، گاهي صرفا" با مشاهده رويدادهاي پيراموني به تحليل و شناختي از اوضاع مي رسيد. اين دو با هم بسيار متفاوتند. ما همواره درمعرض اين عارضه هستيم كه هر آنچه پيرامونمان اتفاق مي افتد را تعميم داده و به ساير حوزه ها و شرايط تسري دهيم. زندانبان و بازجو نيز به عنوان يك انسان در معرض اين عارضه قراردارد. او در زندان معمولا" وجه شكست خورده مخالفان را مي بيند. دستگيرشده ها، محاكمات، پرونده هاي جديد، و حالت زندانياني كه براي نيازهاي روزمره شان دچار مشكل هستند و... همه حكايت از ضعف و اضمحلال و نابودي مخالفان مي كند. كساني كه با اين متهمين سروكار دارند احساس اقتدار و پيروزي مي كنند. اما وجوه ديگر ماجرا را نمي بينند. اين كه با دستگيري يك فرد در جامعه چه تغييراتي ايجاد مي شود و امواج و پيامدهاي اين مسائل چيست معمولا" به چشم نمي آيد. آنها كه دستگير نشده اند چه انگيزه و روحيه اي دارند قابل ارزيابي و اندازه گيري نيست.

اخباري كه آنان درمعرضش هستند و يا خود ارائه مي دهند معمولا" بيانگر وضعيت مطلوب خودشان و درماندگي و شكست مخالفاني است كه مرتب به دام آنها مي افتند. اين مسأله فارغ از اين كه حاكميتي مردمي يا ضد مردمي باشد به عنوان يك واقعيت روانشناختي و اجتماعي براي همه مطرح است.

تجربه انقلاب از اين منظر بسيار آموزنده است. سال 54 در دايره كميته مشترك كه معمولا" زندانيان شكنجه شده در تردد بودند پرويز بازجوي ساواك با قهقهه فرياد مي زد: اوستا كريم باماست. او با غرور و اطمينان به نفس ريش روحانيون را مي گرفت و مي كشيد و با الفاظي توهين آميز آنها را صدا مي كرد. درحالي كه سه سال بعد ورق برگشت و همه چيز واژگون شد. در دوران انقلاب سازمان سيا نتوانست بحراني بودن اوضاع را درك كند. چون گزارش هايي كه از ساواك دريافت مي كرد اقتدار حاكميت را نشان مي داد. جيمي كارتر به همين اعتبار در بازديد از ايران نيمه هاي سال 57 اعلام كرد ايران جزيره ثبات امريكاست. اما ويليام سوليوان سفير امريكا درايران كه خود مستقل از نظام با مخالفان ارتباط مي گرفت بحراني بودن اوضاع را به خوبي دريافته بود و يك سال قبل از سرنگوني رژيم شاه، پيروزي مخالفان را پيش بيني كرده بود و دائما" به لزوم مذاكره با آنان تأكيد مي كرد.

6- احساس مالكيت

يكي از عوارض ديگر زندان بر زندانبان و بازپرسان آن بر تلقي آنان از كارخوداست. همچنان كه در جبهه هاي جنگ رزمندگان در خط مقدم جبهه از كشور و نظام و انقلاب و مردم دفاع مي كردند و در حقيقت مي توان گفت همه به نحوي مديون آنان بودند، مسئولان مربوط به زندان نيز خود چنين احساس و تصوري نسبت به موقعيت خود در رابطه با نظام دارند. وضعيت آنان بطور طبيعي چنين القايي را در ذهن كنشگران آن بوجود مي آورد.

البته تفاوت زندان با جبهه دراين است كه در جبهه ها همواره كنشگران با مرگ و شهادت و فداكاري سرو كار داشتند و اين مسأله اخلاقياتي انساني و متعالي در آنان خلق مي كرد. اما زندان نشانه اقتدار و سيطره است و اخلاقياتي متفاوت با موقعيت جبهه هاي جنگ در كنشگران ايجاد مي كند.

اين مسأله زماني تبديل به آسيب مي شود كه سيستم حاكم نسبت به آنها كمترين بي مهري را به عمل آورد. يا حتي به تصور آنان بي توجهي صورت گرفته باشد.

بازخواني تجارب قبل از انقلاب مي تواند براي همه تحليل گران مفيدباشد. سرنوشت تيمور بختيار از جمله نمودهاي اين عارضه است. وي كه در كودتاي 28 مرداد و پس از آن درتأسيس ساواك از خدمتگزاران جدي نظام شاه بود، در دوراني كه تاحدي فضاي بازسياسي براي حفظ نظام ضرورت يافت، يعني سال هاي 38 و 39 و سركارآمدن دكتر اميني احساس مغبونيت كرد. او و تيمسارآزموده با اين تحليل كه ما كشور را نجات داديم و نظام را حفظ كرديم به مخالفت با گزينش دكتر اميني از سوي شاه برخاستند. بختيار بعد از اين يكي از مخالفان جدي شاه شد و دردسرهايي براي وي آفريد.

زندان با زنداني چه مي كند؟

زندان اصولا" واژه خوشنامي نيست. هر چند گاهي افرادي خوشنام درآن جاي مي گيرند. قبل از انقلاب بسياري مبارزين زندان را به دانشگاه و مدرسه انسان سازي تشبيه مي كردند. در حقيقت هم زندان چنين كاركردي داشت. اما اگر از آن تعبير كه با مبارزات ايدئولوژيك آن زمان همخواني داشت بگذريم و آن را قدري اغراق آميز بشماريم، شايد درست تر باشد بگوييم فارغ از اين كه زنداني تحت آزار و شكنجه باشد يا نباشد، نفس زندان عوارضي دارد كه قابل تأمل است و به فرد توانايي ها و كاستي هايش را مي نماياند. گفتني است كه افراد مختلف از اين عوارض تأثيرات گوناگوني مي پذيرند.

1-توهم

مهم ترين اثر زندان همين ايجاد توهم است. هر فردي به محض دستگيرشدن در معرض اين عارضه قرارمي گيرد. قبل از هرچيز از خود مي پرسد چرا مرا گرفتند. پاسخ به اين سئوال اغلب ساده نيست. اما يافتن پاسخ براي اين پرسش ضروري است. بنابراين ذهن شروع به فرضيه سازي مي كند. تخيل و توهم زنداني خواه ناخواه فعال مي شود، به سرعت گذشته را مرور مي كند. مسائلي كه احتمال مي رود علت بازداشتش باشد ذهن او را به خود مشغول مي كند.

درصورتي كه كارهايي را مخفيانه انجام داده باشد كه از نظر حاكميت جرم به شمارمي رود، درسلول به شدت نگران مي شود.

ذهن متهم در زمان بازداشت با سرعت عجيبي فعال مي شود و همه احتمالات مختلف را مرور مي كند. اگر درباره فلان موضوع بپرسند، اگر درباره فلان فرد سئوال كنند، اگر آن مورد خاص را متوجه شوند. اگر فلاني را هم گرفته باشند. اگر آن مطلب را متوجه شده باشند. اگر نوشته آن روز را ديده باشند، و...

و...

توهمات در زندان دائما" در حال زايش و رشد است. هر صدايي را مي شنوي تفسيرمي كني. هر اسمي به گوشت مي خورد ياد يكي از آشنايان همنام مي افتي، احتمال مي دهي او را گرفته باشند. هر علامتي، هر بويي و هر رفتاري براي شما معني خاصي مي دهد. درحالي كه ممكن است هيچكدام از اين موضوعات هيچ ربطي به تو نداشته باشد. جالب است كه همه زندانيان كه با اين علائم محيطي روبرو مي شوند همين حالت را دارند. در كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك گاهي براي پيدا كردن يك زنداني نگهبان اسم كوچك او را فرياد مي زد تا اگر دربند ما كسي به آن نام باشد مشخص شود. با شنيدن نام رضا، احمد، حسين و... اولين چيزي كه به ذهن هر زنداني مي آمد دوستش بود كه همان نام را داشت. به دنبال اين احتمال بعد ساير توهمات به ذهنش هجوم مي آورد كه اگر او را گرفته باشند احتمال دارد كه چه مسائلي لو رفته باشد.

علاوه براين كه نفس زندان توهم زاست، رفتار و گفتار اطرافيان براين توهم دوچندان مي افزايد. هررفتارنگهبان، بازجو و ديگران را به خودت مستقيما" مربوط مي داني. اگر زنداني را اول وقت بازجويي ببرند به فكر فرو مي رود كه دليل اين كار چه بوده است. اگر ديرتر ببرند بازهم برايش قابل فكراست. وقتي بازجوي ساواك محل سكونت مادرم را از من پرسيد اولين چيزي كه به ذهنم خطور كرد اين بود كه مي خواهند او را هم بازداشت كنند. به دنبال اين توهم صدها اگر و مگر به ذهنم يورش آورد كه بسيار آزاردهنده بود. درحالي كه بعدها معلوم شد اصلا" چنين چيزي واقعيت نداشته است. اين توهم زنداني گاه چنان شدت مي يافت كه به نوعي ماليخوليا و جنون تبديل مي گشت. فردي كه در زندان ساواك دچار اين مشكل شده بود چنين تصور مي كرد كه تمامي محيط اطراف او براي كنترل و مراقبت از او سازماندهي شده است. حتي درباره پرندگان داخل حياط و كلاغ هاي روي ديوار هم تصور مي كرد كه آنها مأمور ساواك هستند كه براي شنود كردن حرف هاي او درحال انجام وظيفه اند.

1- يأس

يكي از عوارض طبيعي بازداشت و زنداني شدن غلبه يأس بر روحيه زنداني است. بويژ ه كه او اساسا" فكراين كه به چنين روزي بيفتد نمي كرد. او در ذهن خود برنامه هاي زيادي براي پيشبرد اهدافش در نظرگرفته بود. اما اينك همه آن برنامه ريزي ها و آينده نگري ها بر باد رفته و دستش از همه جا كوتاه شده است. با دستگيري بلافاصله احساس شكست به زنداني روي مي آورد. بسته به اينكه وي تا چه ميزان پيش بيني و آمادگي براي چنين اتفاقي را داشته ميزان يأس و اميد مي توانيد متفاوت باشد.

قطع ارتباط با بيرون و ايزوله شدن وي و محيط بسته و خشك زندن همه به وي القا مي كنند كه هيچ حركتي وجود ندارد. همه چيز به سكون كشيده شده است. ميزان توهم هم مستقيما" با يأس رابطه دارد. زنداني كه براين تصور باشد همه دوستان و همفكرانش بازداشت شده اند بيشتر احساس يأس و شكست خواهد كرد.

هرچقدر ذهنيت و انتظار وي قبل از بازداشت با آنچه اتفاق افتاده يعني زنداني شدن در تضاد و فاصله باشد هجوم يأس و نوميدي بيشتر خواهد بود.

طبيعي است جهان بيني و انگيزه هاي فرد زنداني در ايجاد يأس يا مقابله با آن بسيار مؤثر و مفيد خواهدبود.

2- سلب اختيار

نفس بازداشت فرد در اولين لحظات يك واقعيت را به او القا مي كند كه ديگر از خود اختياري ندارد. نيازي نيست كسي مستقيما" به زنداني بگويد كه تو اكنون در بندي و قدرت انتخاب نداري. اين سلب اختيار و اراده از كوچكترين تا بزرگترين مناسبات زندگي وي را شامل مي شود. زنداني هرجا بخواهد نمي تواند برود. هر ساعت بخواهد نمي تواند بخوابد. هر غذايي ميل داشته باشد نمي تواند بخورد. با هركس بخواهد نمي تواند تماس بگيرد. بسياري خواسته ها و تمايلات ريز و درشت ديگر براي او امكان پذير و قابل دسترسي نيستند. شرايط دائما" به او تلقين مي كنند كه ديگر تو اختياري از خود نداري. امكان انتخاب نداري. اين ويژگي به زنداني مي آموزد كه تنها راه اينست كه بايد تسليم شرايط شوي.

3- فشار غريزه

در زندگي روزمره هركس به نحوي نيازهاي غريزيش را پاسخ مي دهد. گرسنگي، تشنگي، آرامش، امنيت، نيازهاي جنسي و عاطفي و... ازجمله نيازهاي مشترك همه انسان هاست. زمان، مكان و شكل و شيوه پاسخگويي به اين نيازها درميان طبقات مختلف متفاوت است. اما در زندان پاسخگويي به هر يك از اين نيازها با مشكلات و موانعي روبروست. كمترين و شايد ساده ترين نياز انسان ها قضاي حاجت است كه كمتركسي دراين زمينه با مشكل روبروست. اما همين نياز ساده از مهم ترين مشكلات فرد درسلول است. بويژه اگر كسي ناراحتي كليه هم داشته باشد. درسلول كميته مشترك ضد خرابكاري زمان شاه، هم سلولي عزيزي داشتم كه ناراحتي كليه داشت. نوبت دستشويي كه 4 ساعت يكبار بود براي او كفايت نمي كرد. تنها راه چاره اي كه پيدا كرديم اين بود كه در ليوان پلاستيكي چايي ادراركند و بعد در نوبت دستشويي آن را بشوييم و براي خوردن آب و چاي استفاده كنيم. علي رغم رضايت من اما هر بار شرمندگي او را مي ديدم كه شايد از درد كليه عذابش كمترنبود.

خواب يكي از موهبت هاي زندگي ماست كه در زندگي روزمره اهميتش براي ما چندان آشكارنيست. اما همين كار تكراري هر روز در زندان معضلي بزرگ مي شود. بگذريم كه از اين مسأله بطور مصنوعي هم گاه براي درفشار گذاشتن متهم استفاده مي شود.

فقدان سيگار براي معتادين به آن خود يك فشار مضاعف در سلول توليد مي كرد. كسي كه مبارز بود و شخصيتي ارزشمند داشت براي يك نخ سيگار گاه با مأمور زندان كلنجار مي رفت تا سهميه اي اضافي بگيرد.

بيماري هاي گوارشي، تنفسي و عصبي خود فشار ديگري است كه اغلب زندانيان با آن مواجه اند. خيلي ها روزهاي اول با يكي از بيماري هاي اسهال يا يبوست دست و پنجه نرم مي كنند. حال به اين بيماري اگر در دسترس نبودن دستشويي را اضافه كنيم، شرايط رنج آور زنداني را تاحدي مي توان تصور مي كرد.

4- ترس

ترس امري طبيعي است و در برخي موارد كاملا" معقول. اما وقتي ترس با توهم مخلوط شود بسيار ترسناك مي شود. معمولا" شكل زندان و سلول براي بسياري افراد ترسناك است. اين ترس تا حدي ناشي از پيشداوري و پيش فرض هايي است كه در ذهن فرد زنده مي شود. يكي از محرك هاي ترس ابهام از وضعيت است. ترس از تاريكي نمونه اي از اين حالت آدميان است. وضعيت فرد زنداني به دلايل مختلف از جمله سلب اختيار از وي آينده اي تاريك را براي وي ترسيم مي كند. اين تاريك بودن به معني مبهم بودن ترس را در فرد برمي انگيزد. اين ترس همراه نگراني است.

نكته ظريفي كه در زندان هاي شاه به تجربه درآمد اين بود كه ترس از شكنجه صرفا" ناشي از درد و ناراحتي وارده نبود، بلكه نگراني و ترس از اينكه مقاومت زنداني در زيرشكنجه به پايان برسد بيش از درد و رنج او را به واهمه مي انداخت.

زندان في نفسه ترس را به همراه مي آورد. بويژه براي كسي كه خود را آماده چنان شرايطي نكرده باشد. بازجوهاي ساواك از وجود اين ترس مطلع بودند لذا در اعمال شكنجه روي اين عامل حساب ويژه اي باز مي كردند. بسياري اوقات بجاي شكنجه كردن زنداني، وي را درشرايطي قرار مي دادند كه صرفا" وي دچار ترس از شكنجه شود. مثلا" ديگري را شكنجه مي كردند و زنداني را درحالت انتظار نگه مي داشتند تا با شنيدن فرياد ها و ناله هاي آن ديگري تكليف خود را روشن كند.

5- ترديد و شك

علاوه بر عوارض برشمرده زندان محل شك و ترديد نيز هست. زنداني كه قبل از آن تصور چنين روزي را نكرده بمحض دستگيري با نوعي احساس شكست و نافرجامي در برنامه هايي كه براي آينده چيده بود روبرومي شود. جمله معروف چي فكر مي كرديم چي شد زبان حال همه زندانيان است. اين احساس زنداني را به اين سمت سوق مي دهد كه به ريشه يابي اين شكست و جمع بندي اشتباهات گذشته خود بپردازد. ازهمين روزنه شك در برخي مباني و باورها و قطعيات گذشته آغاز مي گردد.

نكته اي كه در اين زمينه بايد درنظرداشت اينست كه اين عارضه هميشه منفي نيست. تاريخ نشان مي دهد هسته بسياري جنبش هاي جديد و استراتژي هاي نوين مبارزات، در زندان پايه گذاري شده است.

درهرصورت زندان جايگاه جمع بندي نسبت به گذشته است. زنداني در بيرون چنان درگير كار و مسائل روزمره است كه گاه فرصت تفكر و انديشه در ماهيت كاري كه انجام مي دهد پيدا نمي كند. براي چنين فردي زندان يك فرصت است.

تجديدنظرهاي زندان هميشه هم مثبت نيست. برخي در اثر شكستن در مقابل فشارهاي وارده تسليم اراده حاكم مي شوند و براي توجيه وضعيت جديد خود نياز به تئوري جديدي دارند كه آن را مي سازند. يكي از مبارزان قديم كه در سال 1352 دستگيرشد و پس ازمدتي در تلويزيون ظاهرشد و اظهار ندامت نسبت به گذشته خود كرد، در زندان با بازجوهاي ساواك همكاري مي كرد. در يكي از مراحل بازجويي من وي نيز حضور يافت و به نصيحت و بازجويي از من پرداخت. نامبرده مي گفت من با همان انگيزه و ايماني كه در بيرون مبارزه مي كردم بعد از دستگيري تا حالا افراد را لو داده و به همكاري با رژيم مشغولم. وي توضيح داد كه من دراثر برخورد با افراد روشن ساواك، تفكرم تغييركرده است و به اين جمع بندي رسيدم كه مبارزات ما بيهوده بوده و سياست هاي حاكم در مسيردرستي است. از طرفي وي در پاسخ به سئوال ديگرمن، ناخن هاي خود را نشان مي داد كه چقدر شكنجه شده و مقاومت كرده است.

6- رفع محرك هاي محيطي و بيروني قبلي

اغلب شاهد بوده ايم كه كساني تحت تأثير فضا و يا تهييج احساسات دست به حركتي مي زنند. انگيزه مند شده و وارد عرصه مبارزه مي شوند. برخي با ديدن صحنه هاي فجيع و يا دروغ هاي مقامات يا نمونه هاي فقر وفساد تحريك شده و انگيزه مخالفت پيدا مي كنند. گاهي يك سخنراني مهيج مخاطبان را به شور و وجد انداخته و به واكنش وا مي دارد. اما زنداني از چنين محرك هايي بي بهره است. از بدو دستگيري نه تنها محرك هاي قبلي محيطي نيستند كه به او انگيزه بدهند بلكه شرايط محيطي او را به سكون و انفعال فرا مي خوانند. در روزهاي اول اين پديده چندان خودش را نشان نمي دهد. اما وقتي زمان حبس به درازا مي انجامد اين مسأله ناخودآگاه تأثيرش را تدريجا" مي گذارد. البته كساني كه به اين مسأله توجه داشته و مراقب خود بودند كمتر از اين عارضه اثر مي گرفتند.

زاويه نگاه افراد نيز اثر اين عارضه را مي تواند تغييردهد. در ساواك دركنار يك زنداني مقاوم فردي مأيوس و منفعل گذاشته بودند كه روحيه او را تخريب كند. وي از شرايط بيرون و سكون مردم و اينكه ديگر كسي به فكر شما زندانيان نيست و همه مشغول گذران زندگي هستند داد سخن داده بود. پس از مدتي كه خبرهاي زيادي از اين وضعيت گفته بود و گمان مي كرد زنداني مقاوم قدري مأيوس شده باشد، زنداني مي گويد عجب با اين وصف كه تو مي گويي مسئوليت دو برابراست.

7- مشكل اعتماد به نفس

عارضه هاي ياد شده همه زنداني را به اين سمت سوق مي دهند كه اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. بديهي است اين ويژگي به عوامل ديگري از جمله انگيزه ها و تفكرات زنداني نيز مستقيما" مربوط است. اما هر چه طول زندان اضافه شود ممكن است اين اعتماد به نفس كمترشود. وقتي شخص در ساده ترين مسائل زندگي از خود اختيار نداشته باشد به تدريج نسبت به اراده خود نيز دچار ترديد شود.

8- عوامل ساختگي

پديده ها و عوارض برشمرده از نفس زندان ناشي مي شود، اما گاه عواملي مصنوعي نيز به اين شرايط دامن مي زد. خبرهاي نادرست و ساختگي از بدو ورود به زندان ذهن را بمباران مي كرد. خبراينكه همه دوستانت دستگيرشده اند و .... به زنداني جمع بندي هاي جديدي القا مي كند. ساواك گاه خبر اعدام و يا كشته شدن شخصي را به نحوي به زندانيان مي رساند در حالي كه وي زنده بود. زنداني به تصور اينكه وي از ميان رفته است درباره او اطلاعات ديگري مي داد.

اين عوارض برخي از تأثيرات زندان بر زنداني است. فشارهاي فيزيكي و انواع شكنجه ها نيز بر آن آثار اضافه مي شد. با اين همه بايد توجه داشت كه در فرهنگ انقلاب و زندان ستمشاهي انتظار ايستادگي در برابر همه اين ناملايمات از همه يكسان نبود.

ضمن آن كه آشنايي با راهي كه فرد درپيش گرفته، اصلاح انگيزه هاي دروني، صداقت عملي و آمادگي براي هزينه هاي احتمالي مي توانست از شكنندگي مبارزان در ان زمان بكاهد.