۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه
خدمات و لطمات دولت دهم به اصلاح طلبي و اصولگرايي
۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه
آن كه روي مين رفت و آن كه مين كاشت
۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه
عارضه ضديت- آسيب شناسي مبارزات ضد سلطنت
تجربه اي براي نسل امروز
دوست جواني مي گفت شما كه در سن ما بوديد به حرف بزرگترهايتان گوش نداديد و انقلاب كرديد، اكنون چطور توقع داريد ما جوانترها گوش به فرمان بزرگترها باشند؟ به او مي گويم اساس حرف درست است اما اين استدلالت به معني تكرار همان كاري است كه ما كرديم و اين دنباله روي و تقليد كار بزرگترهاست و نقض همان نتيجه اي است كه مي گيري.
با شگفتي مي گويد يعني گوش به فرمان و مطيع نسل شما باشيم و شرايطي كه نسل شما براي ما ساخته است تحمل كنيم و دم برنياوريم؟
مي گويم راه ديگري هم وجود دارد كه دنباله رو نسل گذشته نشوي و خودت سرنوشت خود را تعيين كني و يك گام به پيش برداري. شتابزده پاسخ مي خواهد. مي گويم تنها راه درس گرفتن از تجارب گذشته است. در غير اين صورت راه رفته را تكرار خواهي كرد. چند دهه بعد باز به همين نقطه مي رسي كه امروز درآن هستي با اين تفاوت كه دنيا چندين گام به پيش رفته است.
حتي اگر نسل پيشين شما اشتباه كرده باشد شما حق نداريد همان اشتباه را تكراركنيد. وجدان عمومي تنها در صورتي شما را مؤاخذه نخواهد كرد كه شما اشتباهي تازه و نو مرتكب شويد. اين سخن را از مرحوم شهيد بزرگوار كاظم ذوالانوار درگوش جان دارم كه بزرگي بزرگان به اين نيست كه اشتباه نكرده اند بلكه به اين است كه از هراشتباه درسي تازه گرفته اند.
درهمين جا بايد به يك اشتباه ديگر نسل انقلاب اعتراف كرد. ما در انتقال تجربيات خود به نسل زنده، پويا و عاقلي كه در دامان انقلاب پرورده شد سستي كرده ايم. ما صرفا" به تمجيد يا توصيف - آن هم ناقص- گذشته پرداخته ايم. كاري كه جاذبه اش را با زمان از دست مي دهد. اما از نسلي كه خود را پيشروتر از گذشتگان مي داند نيز اين انتظار هست كه چشم بسته پيش نرود. راه طي شده را نيازمايد، كه گفته اند كسي كه آزموده را بيازمايد پشيماني بر او رواست.
راه طي شده
يكي از ويژگي هاي حاكم بر ذهن و رفتار بخشي از نسل ما در انقلاب عليه شاه ضديت با نظام حاكم بود. همين جا فاش بگويم كه منظور اين نيست كه مبارزه با رژيم پهلوي اشتباه بود، سخن در شيوه مبارزه است. رفتار شاه، ساواك و دستگاه حاكمه به نحوي بود كه جايي براي منتقد باز نمي گذاشت. ساواك هيچ نداي مخالفي را برنمي تافت. هر فرد غير موافقي را دشمن مي شمرد. اين رفتار در دل مخالفان تخم كينه مي كاشت. نتيجه آن شد كه آنچه از سوي نظام شاهنشاهي صادر مي شد در نظر ما نادرست و انحرافي و ضد ملي و باطل جلوه مي كرد. نيازي به بررسي نبود. هم عملكرد و هم پيدايش رژيم اين حالت را در آحاد ملت تثبيت مي كرد.
پدرش با كودتا سركار آمده بود. بعد از به قدرت رسيدن و قلع و قمع رقيبان و مخالفان، مجلسي تشكيل داد و رأي مشروعيت سلسله پهلوي را از آن گرفت. محمدرضا هم خودش در كتاب مأموريت براي وطنم گفته بود كه در شهريور 1320 متفقين صلاح ديدند من باشم. هيچكدام با رأي و نظرمردم نيامدند. در آن دوران اكثريت مردم هم براي خود نقشي قائل نبودند كه حكومت تعيين كنند. اما حاكميت هم در پيدايش مبناي درستي نداشت و هم در رفتار با مردم چنان عمل نكرده بود كه رضايت عامه را جلب كند. لذا به تدريج نوعي ضديت با رژيم درميان مخالفان و مردم شكل گرفت.
بگذاريد اول ضديت را با هم معني كنيم. گاهي ما به رفتار يا افكار كسي انتقاد داريم، اما گاهي با وجودش مخالفيم. اصلا" چشم ديدنش را نداريم. ضديت با او همه ذهن و وجود ما را فراگرفته است. حتي اگر بگويد ماست سفيد است اكراه داريم بپذيريم. در او هيچ نقطه مثبت و قوتي نمي بينيم. دراين حالت مبناي تصميم گيري، تفكر وانديشيدن و احساس ما، كنش طرف مقابل است. از خود اساس و مبنايي جز ضديت و عكس العمل نسبت به او نداريم.
براي مرزبندي بيشتر شايد لازم باشد چند نمونه تاريخي را به ياد آوريم. در تاريخ اسلام نمونه اي در جنگ خندق گفته شده است كه قابل تأمل است. اهالي مكه لشكري تدارك مي بينند و براي اشغال مدينه و انتقام از حضرت محمد و پيروانش اين شهر را محاصره مي كنند. ابتداي جنگ، طبق رويه مرسوم جنگ تن به تن صورت مي گيرد. پهلواني از متجاوزين به نام عمرو بن عبدود پيش مي آيد و هماورد مي طلبد. سرانجام حضرت علي رو در روي او قرارمي گيرد. بعد از مدتي نبرد عمرو از پا در مي آيد و به زمين مي افتد. حضرت علي طبق رسم جنگاوري، روي سينه او مي نشيند تا ضربه آخر را به او بزند. عمرو آب دهانش را به صورت علي مي اندازد. ناظرين با كمال شگفتي مي بينند علي برخاست و دور ميدان قدم زد و پس از چند دقيقه دوباره به سروقت عمرو آمد. از او پرسيدند چرا چنين كردي؟ گفت وقتي او آب دهان به صورتم انداخت، خشمگين شدم و كينه اش به دلم افتاد. برخاستم و قدري قدم زدم تا مبادا از روي خشم و كينه شخصي با او برخورد كرده باشم.
نمونه ديگر از تاريخ معاصر هند است. نقل از مرحوم گاندي است كه گفت من بيست سال با خود كلنجار رفتم كينه انگليسي ها را از دل بيرون كنم، تا بتوانم با استعمار انگليس مبارزه كنم.
نمونه نزديكتر از اين رويه نلسون ماندلا ست كه بعد از نزديك سي سال زندان زندانبانان و عواملي را كه در حق او ظلم كرده بودند بخشيد و فضايي نو در كشورش ايجاد كرد.
عوارض ضديت
ضديت با شاه به ضديت و نفي هر چيزي مي انجاميد كه به نحوي با او ارتباط و هماهنگي پيدا مي كرد. در آن زمان نظام حاكم براي مشروعيت و اعتبار دادن به خود بر تاريخ باستان ايران و ملي گرايي فرهنگي تكيه مي كرد. شاه خود را ثمره و ميراث بر طبيعي 2500 سال تمدن ايراني مي دانست و خود را به عنوان ادامه دهنده راه كوروش و نگاهبان تمدن كهن ايراني معرفي مي كرد. اين تبليغات از سوي حاكميت نتيجه عكس داشت. در مخالفان اين واكنش را دامن مي زد كه به نفي تمدن ايراني و تحقير آن بپردازد.
به تدريج اين ذهنيت شكل مي گرفت كه گذشته باستاني ما همانند همين رژيم شاه، سراسر جنايت و سياهي و ديكتاتوري بوده است. اين روحيه در ماجراي جشن هاي 2500 ساله در سال 1350 به اوج خود رسيده بود. جوك ها و لطيفه هاي زيادي در اين زمينه ساخته شده و دهان به دهان پخش مي شد. بطور مثال مي گفتند رئيس جمهور مصر به شاه گفته بود در اهرام مصر ما باستان شناسان مقداري سيم كشف كرده اند كه نشان مي دهد تمدن مصري در آن زمان به نوعي تلفن مجهز بوده است. شاه در جواب گفته بود اين كه چيزي نيست، در تخت جمشيد ما هيچ سيمي يافت نشده كه نشان مي دهد تمدن ايراني در آن زمان به تكنولوژي بي سيم دست يافته است.
فضا به گونه اي بود كه هركس تندتر، كينه اي تر و خشن تر با حاكميت برخورد مي كرد مقبوليت بيشتري داشت و انقلابي تر شمرده مي شد. اما اگر كسي دعوت به مطالعه و تفكر و دور انديشي مي كرد به محافظه كاري و سازشكاري متهم مي شد.
درهمين فضا و با همان معيار ضديت بود كه وقتي دكترشريعتي برنامه حسينيه ارشاد را شروع كرد و برلزوم كارفكري و فرهنگي تأكيد كرد، مبارزين به ديده ترديد به كار او مي نگريستند. يكي به اين دليل كه رژيم برنامه او را تحمل كرده و كاري به او نداشت. ديگر اينكه او در سخنراني اش مستقيما" حاكميت را مورد حمله قرارنمي داد، كار او را تخطئه مي كردند.
هركتابي از سوي دستگاه حاكمه ممنوع مي شد حرص و ولع براي خواندن آن دوچندان مي شد. هرچه موافق يا منتسب به رژيم بود زشت و بد و هر چه مخالف بود زيبا و مطلوب شمرده مي شد. درحالي كه اين معيار واقعي نبود.
مهندس سحابي خاطره اي در اين زمينه نقل مي كردند كه قابل تأمل است: در زمان شاه در مناطق عشايري حكم كرده بودند كه در يك فاصله زماني حق ندارند بزهايشان را در مراتع بچرانند. آن زمان اين مسأله را ما چنين تحليل مي كرديم كه رژيم مي خواهد عشاير را نابود كند و بخاطر فشار به آنها چنين مقرراتي براي دام هايشان گذاشته اند. بعد از انقلاب در سازمان برنامه به پوشه هايي برخوردم كه نشان مي داد در مورد همين مسأله چرا كردن بزها در مراتع تحقيقاتي زيادي شده است. كارشناسان به اين نتيجه رسيده بودند كه بزها موقع چرا كردن گياهان را از ريشه در مي آورند و در نتيجه اگر بطور مستمر مراتع تحت چراي آنها باشد تمامي گياهانش از بين رفته و مرتع نابود مي شود. لذا براي حفظ مراتع اين مقررات را وضع كرده اند. هر اقدامي مثل سپاه دانش كه با همه كاستي هايش براي باسواد كردن روستائيان كار مفيدي بود كاري منفي و توطئه اي از جانب رژيم تلقي مي شد.
اين عارضه صرفا" به مبارزان و روشنفكران مربوط نمي شد بلكه توده مردم نيز ناخودآگاه در چنين فضاي ذهني و رواني به سر مي بردند. نگارنده در يك تجربه ملموس با اين مسأله روبرو شدم. در ماه هاي پاياني رژيم شاه، در تهران نزديك ميدان خراسان با چند نفر روبرو شدم كه تلاش مي كردند اتومبيلي را كه طايرهاي عقبش داخل جوي آب افتاده بود از چاله درآورند. من نيز به كمك آنها شتافتم. همه با هم يا علي و يا الله مي گفتند و زور مي زدند. ماشين تكاني مي خورد ولي از چاله درنمي آمد. تا اينكه سرانجام يكي از افراد گفت بگو مرگ برشاه، با شگفتي ديدم چنان نيرويي در اين چند نفر ايجاد شد كه ماشين نه تنها از چاله بيرون پريد بلكه چند متر هم جلوتر پرت شد.
اين پديده نشان مي داد كه انگيزه مردم از ضديت با حاكميت چندين برابر آرمان هاي مثبت و اهداف عاليه است. در جريان تظاهرات و درگيري هاي ماه پاياني انقلاب كافي بود مردم به كسي شك كنند كه ساواكي است، با تمام وجود مي خواستند انتقام همه خون ها و شهيدان را از او بگيرند. دعوت به آرامش و عدم خشونت از نظر جوان هاي پرشور، سخني مشكوك و توطئه آميز جلوه مي كرد.
پس از پيروزي انقلاب
اين گرايش كه در ذهن و خلقيات مبارزين رسوب كرده بود بعد از سرنگوني شاه نيز عوارض منفي خود را نشان داد. بعد از پيروزي نيز برخي براين گمان بودند كه هر آنچه رنگ و بوي رژيم سابق داشت بايد نيست و نابود شود. از جمله مسائلي كه بعد از پيروزي مطرح شد مسأله انحلال ارتش بود. برخي گروه هاي سياسي با همان ذهنيت معتقد بودند ارتش سراپايش طاغوتي و شاهنشاهي است و بايد كلا" از بين رفته و ارتشي تمام خلقي تشكيل شود.
برخي تندروان بر اين باور بودند كه كليه صنايع و كارخانجات آن دوران كه توسط سرمايه داران و مديران بخش خصوصي اداره مي شد بايستي مصادره شده و همه مديران آن طرد و نفي شوند.
ضديت و كينه نسبت به حاكميت به حدي بود كه هر خبر و شايعه اي و لو نادرست چنانچه عليه رژيم بود مقبول افتاده و به عنوان واقعيت پذيرفته مي شد و دهان به دهان مي گشت. مثلا" زماني كه خانه سرهنگ زيبايي را در خيابان بهار مردم اشغال كردند خبرهاي زيادي در ميان مردم پخش شد. گفته شد آنجا شكنجه گاه مخفي ساواك بوده است و چندين گوني ناخن كشيده شده در محل كشف شده است. مي گفتند در دخمه ها و سياه چال هايي كه آنجا بوده مقدار زيادي جمجمه و استخوان آدم پيدا شده است. اين شايعات به سرعت پخش شد و بدون هيچ ترديدي در اذهان عمومي مقبول مي افتاد.
كمتر كسي به اين فكر مي كرد كه چندين گوني ناخن مربوط به چندهزار آدم مي شود و در چه فاصله زماني كشيدن ناخن اين تعداد آدم امكان پذير است. گذشته از آن برفرض كه چنين كاري انجام شده باشد چرا اين ناخن ها را در گوني ريخته و نگهداري كرده اند. مگركلكسيون ناخن داشتند. به ياد دارم همان زمان دوستاني كه از زندان آزاد شده بودند چنين خبري را تكذيب مي كردند ولي مردم نمي پذيرفتند. زندانيان مي دانستند رهبران اصلي سازمان هاي چريكي را دركجا و با چه شيوه هايي شكنجه كرده اند و چنين خبري بلحاظ عملي نادرست و نامعقول است.
آمار كشته شده ها در تظاهرات و درگيري هاي خياباني نيز يكي ديگر از نمادهاي اين ضديت بود. هركس رقم بيشتري مي گفت درست تر به نظر مي رسيد.
اين رويه عوارض منفي زيادي داشت. كنشگري كه مبنايش ضديت با حاكميت بود و نه اصول و آرمان هاي اثباتي و يا مشي مستقل خود، رفتار و كنش خود را از روي رفتار و كنش رژيم تعيين مي كرد. در نتيجه در برخي موارد تابع و دنباله رو آن مي شد، چيزي كه به شدت از آن پرهيز داشت.
برخي كه مبارزه و انقلاب را در ضديت خلاصه مي كنند شايد از بازگويي اين نكته ها به غلط چنين برداشت كنند كه نفي ضديت و كينه ورزي نسبت به حاكميت شاه نفي مبارزه با آن است. درحالي كه ميان مبارزه و حتي انقلاب با ضديت مي توان مرز قائل شد. مي توان براي امري اثباتي و آرماني بلند مبارزه كرد و موانع رسيدن به آن را نيز از سر راه برداشت. اما برداشتن موانع خود هدف نيست.
يكي ديگر از عوارض اين رويه اين بود كه ضديت به عنوان يك مرام و خصلت و خلق و خوي در عاملين تثبيت شده بود. هويت اين افراد با ضديت معني مي شد. احساس وجود در ضديت با شاه تحقق مي يافت. پس از سرنگوني شاه به نوعي سرگرداني و خلأ هويتي دچار مي شدند كه براي رفع آن بايد دشمني ديگر براي ضديتي جديد جايگزين مي كردند.
برخي تحليل گران معقتدند ضديت با يك انحراف باعث مي شود بطور ريشه اي با آن مبارزه نشود. برخي با استبداد مبارزه مي كنند و برخي با مستبد ميان اين دو تفاوتي بسيار ريشه اي وجود دارد. كسي كه با استبداد مبارزه مي كند اين انحراف را در هركجا ببيند چه دوست و چه دشمن برنمي تابد. با تفكر و شيوه هاي استبدادي مخالف است، شيوه هايي كه چه بسا خود نيز بدان دچار شود. اما كسي كه با مستبد مي جنگد مي تواند خود يك مسبتد بالقوه باشد. ضديت با يك انحراف به نوعي ضديت با يك مصداق است نه با يك رويه. اين بزرگترين آفت اين عارضه است.
استراتژی نیروهای مبارز علیه سلطنت پهلوی- بخش پاياني
4- خط مشی حزب توده
حزب توده با اعتقاد به اصول مارکسیسم لنینیسم در صدد تغییر اساسی جامعه در جهت دست یابی به جامعه کمونیستی بود. آنها برای رسیدن به هدف نهایی خود، مراحلی را درنظر داشتند که حزب باید طی می کرد. این مراحل استراتژیک به قرار زیر بود:
1- تشکیل حزب پیشاهنگ
2- پیوند با طبقه کارگر
3- گسترش مبارزات صنفی و سیاسی و رشد و توسعه تشکل های کارگری و اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری
4- پیوند حزب پیشاهنگ و تشکل های کارگری و بدست گرفتن هژمونی مبارزات طبقاتی
5- ایجاد زمینه و آمادگی برای قیام نهائی
6- مبارزه قهر آمیز و نبرد نهایی و سرنگونی نظام حاکم
7- بدست گرفتن قدرت توسط حزب پیشاهنگ و نماینده طبقه کارگر
این مراحل تاریخی در یک استراتژی درازمدت بود اما این که در هر مرحله از چه روش های مبارزاتی استفاده شود بستگی به شرایط خاص و حوادث و ملاحظات زمانی و مکانی داشت که رهبران حزب در هر برهه آن را تشخیص داده و عمل می کردند. حزب توده در دوران فعالیت خود عمدتا" به مبارزات سیاسی و صنفی پرداخت. مبارزه مسلحانه را در آخرین مرحله مبارزه و در نبردنهایی جایز می دانست و مبارزه مسلحانه چریک های فدائی خلق و سایر گروه های مبارز را امری زودرس، نادرست و حتی زیان بار می دانست.
نشریات حزب توده این نکات را چنین بیان کرده اند:
"حزب توده با توجه به اصول مارکسیسم لنینیسم اولین گام مبارزات طبقاتی را در تشکیل حزب پیشاهنگ طبقه کارگر می دانست."
اما این حزب خصوصیات و وظایفی داشت که چنین تبیین شده بود:
"حزب پیشاهنگ آگاه طبقه کارگراست و به تئوری انقلابی یعنی مارکسیسم لنینیسم مجهزاست.
حزب، پیشاهنگ سازمان یافته طبقه کارگراست.
حزب؛ عالیترین شکل سازمانی طبقه کارگر به شمار می رود.
قانون اساسی زندگی درونی حزب سانترالیسم دموکراتیک است.
روش سیاسی حزب طراز نوین بر پایه تاکتیک انقلابی استوار است یعنی استفاده از همه امکانات و همه شیوه های مبارزه، با در نظرگرفتن تناسب نیروهای خودی و دشمن به شرایط مشخص هر لحظه از مبارزه به منظور در هم شکستن قدرت دولتی و سرنگون ساختن طبقات استثمارگر و به دست گرفتن قدرت دولتی به دست طبقه کارگر
حزب طراز نوین طبقه کارگر می تواند در انطباق تاکتیک انقلابی با شرایط مشخص یک جامعه در این لحظه یا آن لحظه تاریخی به این یا آن شیوه مبارزه توجه عمده معطوف دارد.
مثلا" در استانه انفجارهای انقلابی به مسلح کردن توده ها و آماده ساختن آنان برای قیام مسلح و یا در شرایط مشخص اجتماعی- سیاسی و جغرافیایی به پرداختن به نیروهای پارتیزانی و یا در لحظه ای مناسب به وارد آوردن ضربه های فلج کننده(درصورت وجود نیرو و آمادگی توده ها برای استفاده از چنین ضربه ای) و یا در شرایط وجود حداقل امکانات دموکراتیک به شرکت فعال در انتخابات و گسترش مبارزه پارلمانی و تلفیق این مبارزه با مبارزات توده ای وسیع مطالباتی و سیاسی خارج از پارلمان مانند تظاهرات و نمایشات، اعتصابات و غیره." 33
" حزب توده ایران به پیروی از تاکتیک لنینی انقلاب هیچ شیوه مبارزه را مطلق نمی کند و در هرلحظه معین استفاده از هر شیوه مبارزه را به شرط آن که به گسترش نیروهای انقلابی، و به تضعیف نیروهای دشمن انقلاب بینجامد درست می داند."34
" تنها از این راه ممکن است که توده ها با تجربه شخصی خود که در میدان مبارزات روزمره برای خواسته هایشان بدست می آورند، به ضرورت سرنگونی رژیم موجود آگاهی یابند و گام به گام برای رسیدن به این هدف به فعالیت خود بیفزایند."35
"به نظر ما کوشش پیگیر پیشاهنگ برای روشن کردن اذهان کارگران و دهقانان و سایر قشرهای زحمت کش شهر و ده و راهنمایی آنان به مبارزات پردامنه تر برای گرفتن حقوق صنفی و اجتماعی و سیاسی خود، نه تنها با مبارزات سیاسی او در جهت سرنگونی رژیم تضاد ندارد بلکه یکی از مهمترین عناصر پایه ای این مبارزه به شمار می رود. کم بهادادن به ارزش اجتماعی و سیاسی مبارزات صنفی و اجتماعی و سیاسی زحمتکشان نه تنها زیانبخش بلکه خطرناک است. ....
دراین زمینه هر وسیله ای اعم از نشریات مخفی و یا بهره برداری از امکانات نیمه علنی و حتی علنی و قانونی، استفاده از مجامعی که خود رژیم ایجاد می کند برای بیان و لو محدود این نظریات و هر وسیله دیگری از این نوع جایزاست. "36
ج- استراتژی های براندازو قهرآمیز
حزب ملل اسلامی
این حزب در اواخر سال 1340 اولین نشست تشکیلاتی خود را در قالب کمیته مرکزی حزب درتهران برگزارکرد. رهبری حزب جوانی به نام سید محمدکاظم موسوی بجنوردی بود. این حزب که هدف خود را برپایی حکومت اسلامی قرار داده بود از ابتدا تلاش کرد کار خود را براساس دانش تشکیلاتی و نظم و برنامه سامان دهد. برنامه های خود را درعرصه سیاسی اقتصادی و فرهنگی و... در 65 ماده مدون کرده بود. استراتژی اصلی آنها سرنگونی رژیم پهلوی از طریق مبارزه مسلحانه و قیام مسلحانه بود.
برای این استراتژی سه مرحله پیش بینی شده بود:
1- مرحله آموزش و ازدیاد نیرو و به عبارتی کادرسازی
دراین مرحله از طریق جلسات مختلف و دعوت نیروهای مستعد به آموزش آنها همت گماشته و از طریق نشریات درون حزبی و مطالعات جنبی این نیروها سازماندهی می شوند. تشکیلات حزب دارای رده بندی بود و با رعایت اصول مخفی کاری شکل گرفته بود. اعضای حزب هر کدام با یک شماره رمز شناخته می شدند و هر کدام در یک حوزه حزبی زیر نظر مسئول مربوطه فعالیت داشتند.
2- مرحله استعداد یا آمادگی رزمی، تدارک امکانات و زمینه های قیام مسلحانه
دراین مرحله افراد عضوگیری شده باید با آموزش های نظامی و رزمی نیز آشنا می شدند. همچنین حزب به تدارک اسلحه و امکانات لازم برای گسترش حزب و تشکیل هسته های نظامی و عملیاتی می پرداخت.
3- مرحله ظهور یا مبارزه مسلحانه علنی و آشکار یا قیام توده ای مسلحانه علیه رژیم حاکم. در این مرحله مردم به رهبری حزب وارد درگیری آشکار علیه قوای دولتی شده و به نبردی بی پایان تا سرنگونی حاکمیت ادامه می دهند.
مرحله سوم استراتژی خود به سه مرحله کوچکتر تقسیم می شد:
1- اعلام موجودیت حزب و دعوت از مردم برای پیوستن به مبارزه مسلحانه و درگیری اشکار با قوای دولتی. حزب که تا این زمان به صورت مخفیانه فعالیت کرده گسترش یافته و از طریق ارتباطات فردی به عضوگیری و معرفی خود پرداخته است، به صورتی عمومی و علنی موجودیت خود را به اطلاع عموم مردم و طبعا" رژیم حاکم می رساند.
2- عملیات تخریبی علیه دستگاه ها و نهادهای حاکمیت و ارعاب نیروهای حاکمیت. با اعلام موجودیت حزب درگیری علنی با رژیم حاکم آغاز می گردد. حزب با کمک نیروهای آموزش دیده و رزمی خود دست به یک سری عملیات نظامی و تخریبی می زند تا هم قوای حاکم را مرعوب و متزلزل نماید و هم نیروهای مردمی را به یاری خود فراخواند.
3- شروع مبارزه مسلحانه توده ای علیه حاکمیت و استمرار آن تا پیروزی نهایی. در این مرحله که هدف نهایی استراتژی براندازی رژیم سلطنتی بود مردم وارد صحنه شده و به رهبری حزب به نبرد با قوای دولتی می پردازند و تا سرنگونی آن پیش می روند.
این حزب در شروع کارخود، زمانی که در مرحله اول و دوم استراتژی خود به کار عضوگیری و آموزش آنها مشغول بود، بخاطر بازداشت اتفاقی یکی از عناصر تشکیلاتی و لو رفتن رمزهای سازمانی در مهرماه 1344 لو رفت. دستگیری اعضای حزب توسط ساواک آغاز گردید. سرانجام کادرمرکزی حزب نیز پس از یک درگیری نظامی چند ساعته با نیروهای دولتی در کوه های شمال تهران، بازداشت شدند. 37
سازمان چریک های فدائی خلق
این سازمان از بدو تأسیس به مبارزه مسلحانه علیه رژیم سلطنتی اعتقاد داشت و درسال 1349 هسته ای نظامی تشکیل داده و به جنگل های سیاهکل اعزام نمود. اما درآنجا اعضای هسته شناسایی شده و طی درگیری با پلیس بازداشت شدند. این سازمان در ادامه راه نیز همچنان بر مشی مسلحانه تأکید می ورزید هرچند نسبت به شیوه مبارزه مسلحانه تغییراتی ایجادکرد.
پرویز پو یان با نگارش جزوه "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" تبیینی از ضرورت مبارزه مسلحانه داد که برمبنای آن استراتژی خاصی نیز شکل گرفت. او در این جزوه خط مشی حزب توده را که بر مبنای ضرورت حفظ پیشتاز در طول مبارزات بود به نقد کشید. اصولی که استراتژی مبارزه مسلحانه این سازمان را در ابتدا پایه ریزی می کرد عبارت بودند از:
1- براساس تحلیل این سازمان جامعه ایران تحت تسلط امپریالیسم به رهبری امریکا و سرمایه داری وابسته به آن است.
2- ابزار حکومت و سلطه برای سرکوب مبارزات مردم پلیس امنیتی است که ویژگی اصلی آن میلیتاریزم و نظامی گری و خشونت است.
3- اصلی ترین مشکل مبارزه عدم ارتباط روشنفکران و پیشاهنگان مبارزه با طبقه کارگر و زحمتکش است.
4- علت این عدم ارتباط سلطه پلیسی امنیتی است که خود را قدرت مطلقه و شکست ناپذیر نشان می دهد. این سلطه هم موجب ترس و هم موجب یأس و نومیدی مردم و طبقات زحمتکش از اعتراض و مخالفت با رژیم می شود.
پرویزپویان:"
سلطه مطلق دشمن که بازتاب خود را در ذهن کارگران به صورت ناتوانی مطلق آنان برای تغيير نظم، مستقر میکند، تاثير بیواسطهاش تسليم کارگران به فرهنگ دشمن است." 38
5- کار پیشاهنگ شکستن این نمایش قدرت مطلقه پلیس است. برای این کار او باید با فداکردن خود عملا" به پلیس ضربه بزند و شکست عملی او را به طبقات زحمتکش نشان بدهد.
"اعمال قدرت انقلابی نقشی دوگانه را بر عهده میگيرد: از سوئی خودآگاهی پرولتاريا را به عنوان يک طبقه پيشرو به آنها باز میدهد، و از سوئی ديگر آنان را وامیدارد تا به خاطر تثبيت آينده خويش، برای تثبيت پيروزی مبارزهای که درگير شده است، نقش فعال ايفا کنند."
" با هر ضربه به دشمن سلطه مطلق او در اذهان توده انقلابی تجزيه میشود و آنان را يک گام به سوی شرکت در مبارزه به پيش میآورد."
احمدزاده: "بايد در عمل نشان داد که قهر ضدانقلابی را میتوان شکست داد، بايد نشان داد که ثبات و امنيت فريبی بيش نيست. در جريان اين عمل است که آن انرژی تاريخی توده که در پشت اين سد عظيم قدرت سرکوبکننده انباشته شده، اما ساکت و ساکن است، بهتدريج جريان يافته و در همين جريان است که توده بهتدريج و در بطن مبارزه مسلحانه طولانی بر خود، بر نقش تاريخی و بر قدرت شکستناپذير خود آگاهی پيدا میکند."39
6- عملیات سازمان پیشاهنگ علیه دستگاه پلیسی حاکم، واکنش پلیس را به دنبال دارد.
"از طريق اعمال قهر ضدانقلابی بر عناصر مبارز، فشار خود را بر همه طبقات و اقشار زير سلطه افزايش میدهد. به اين ترتيب او به تضادهای اين طبقات با خود شدت میبخشد و با ايجاد آتمسفری که ناگزير از ايجاد آن است، آگاهی سياسی توده را جهشوار به پيش میبرد".40
7- این وضعیت روز به روز گسترده تر می شود. به تدریج زحمتکشان و مردم وارد عرصه مبارزه می شوند. " توده به مبارزه روی میآورد، نيروی خود را در اختيارپيشاهنگانش میگذارد و با شرکت فعالانه خويش، استراتژی مشخص مبارزه انقلابی را تثبيت مینمايد".
احمدزاده:" در شرايط کنونی هر مبارزه سياسی به ناچار بايد بر اساس مبارزه مسلحانه سازمان يابد و تنها موتور کوچک مسلح است که میتواند موتور بزرگ تودهها را به حرکت درآورد. شرايط ذهنی انقلاب در طی عمل مسلحانه به کمال شکل خواهد گرفت، پيشرو واقعی، پيشروئی که پيوند عميق با تودهها دارد و قادر به برانگيختن و هدايت وسيع توده باشد تنها در طی عمل مسلحانه، در جريان کار سياسی-نظامی میتواند به وجود آيد."41
8- با ورود مردم به عرصه مبارزه، نیاز به رهبری منسجم آشکارتر می شود. بنا به این ضرورت سازمان های پیشاهنگ متحد می شوند. به تدریج با پیشرفت امر مبارزه و اتحاد سازمان های مبارز، حزب طبقه کارگر شکل می گیرد و رهبری مبارزات پرولتاریایی را بر عهده می گیرد.
پرویز پویان در جزوه رد تئوری بقا نظریه ای را که معتقد است اصلی ترین کار حفظ سازمان پیشتاز و رهبری است بدون این که این رهبری وارد عملیات علیه دشمن شود، مردود می شمرد. این نظریه مبنای گزینش مبارزه مسلحانه به عنوان استراتژی چریک های فدائی خلق قرارگرفت. احمد زاه نیز براساس همین تحلیل خط مشی چریکی را تشریح می کند:
" تجربيات انقلابی معاصر و تجربيات خود ما راه کلی استراتژی عام انقلاب را به ما نشان میدهد. اين تجربيات نشان دادهاند که نه با کار مسالمتآميز و نه با کار صرفاً سياسی و نه با کار مخفی، نمیتوان به پيشرو مردم تبديل شد و شرايط را به اصطلاح برای مبارزه مسلحانه تودهای فراهم کرد. در شرايط کنونی هر مبارزه سياسی به ناچار بايد بر اساس مبارزه مسلحانه سازمان يابد و تنها موتور کوچک مسلح است که میتواند موتور بزرگ تودهها را به حرکت درآورد. شرايط ذهنی انقلاب در طی عمل مسلحانه به کمال شکل خواهد گرفت، پيشرو واقعی، پيشروئی که پيوند عميق با تودهها دارد و قادر به برانگيختن و هدايت وسيع توده باشد تنها در طی عمل مسلحانه، در جريان کار سياسی-نظامی میتواند به وجود آيد. بله در آغاز، خونريزی و دردی که عمليات پيشرو مسلح برای تودهها عرضه میکند، تروری که رژيم به راه میاندازد ممکن است يک موضعگيری منفعل در ميان تودههائی که با عمليات چريکی از نزديک تماس دارند، ايجاد کند. اما همينکه پيشرو مسلح پا گرفت و توانست ضربههايی چه سياسی، چه نظامی، چه مادی و چه معنوی به دشمن وارد کند، راه مبارزه به تدريج برای تودهها روشن میشود. آنها درمیيابند که انقلاب آغاز شده و رشد و پيروزی آن به حمايت آنها بستگی دارد. به قول دبره، کسب حمايت تودهها چندان آسان نيست اما همين که به دست آمده و هر جا که به دست آمده موجب شگفتی شده است."42
عملیات سیاهکل براساس همین استراتژی انجام شد. اما با شکست این عملیات چریک های فدائیان خلق به نوعی بازنگری در استراتژی خود دست یازیدند.
" در شرايط کنونی جامعه، ارتش خلق اساساً در مبارزه چريکی در روستا به وجود میآيد و اين امر مستلزم ايجاد کانونهای چريکی است (در شرايط عدم وجود جنبشهای تودهای وسيع، به ويژه در روستا، تسليح فوری تودهها هدف شماره يک نيست. در اينجا منظور از کانون چريکی فقط اين است که عمل مسلحانه در روستا در آغاز توسط دستههای مسلح غالباً متشکل از پيشاهنگان انقلابی آغاز میشود). اما چه تدارکات و شرايطی بقاء رشديابنده کانون يا کانونهای چريکی را تضمين میکند؟ آيا گروهی مسلح با شروع عمليات در منطقهای مناسب میتواند به تنهايی در جريان رشد خود محرک جنبش تودهای گردد؟ تجربيات جنگ چريکی در آمريکای لاتين نشان میدهد که يک کانون چريکی نمیتواند در شرايط انفراد سياسی و محاصره نظامی بدون آنکه رابطهای عميق با جنبشهای شهری داشته باشد، بدون آنکه از طرف شهر به نحوی جدی حمايت شود، بدون آنکه توانسته باشد افکار تودهها را به نحوی وسيع به خود جلب کرده باشد، دوام بياورد و دير يا زود توسط نيروهای ويژه دشمن از ميان خواهد رفت.”
"مبارزه مسلحانه از همان آغاز در جامعه جو انقلابی بوجود می آورد و شرايط ذهنی مبارزاتی را هر چه بيشتر تقويت نموده و زمينه را برای رشد ساير اشکال مبارزاتی فراهم می کند. از اين طريق پيشروان کمونيست مسلح قادر می شوند که در عين حال با استفاده از ديگر اشکال مبارزاتی، يک مبارزه همه جانبه را در جامعه سازمان داده و رهبری نمايند. به اين ترتيب در محيط و بستری که جريان مبارزه مسلحانه در جامعه بوجود می آورد امکان ارتباط روشنفکران کمونيست با کارگران نيز فراهم می گردد و به مسأله ايجاد شرايط برای تشکيل حزب طبقه کارگر پاسخ عملی داده ميشود. می توان گفت مبارزه مسلحانه توده ای که هدفش آزاد سازی مناطق، درهم شکستن نيروهای دشمن و کسب قدرت سياسی است، در پروسه رشد و پيشرفت رفيق مسعود احمدزاده با صراحت هرچه تمامتر تأکيد کرده بود: "در مبارزه مسلحانه اصل پراکنده کردن نيروهای دشمن اصلی است بسيار اساسی". او گفته بود که پس از شروع فعاليت های مسلحانه "دشمن با تمام نيرو و امکان و با هر چه که در قدرت دارد سعی خواهد کرد اين مبارزه را سرکوب کند. اينست که جنبه نظامی مبارزه مسلحانه بطور روز افزونی اهميت کسب خواهد کرد." و بلافاصله اضافه کرده بود: "هم اينکه چنين بشود خروج به روستاها و کشاندن عرصه عمده مبارزه به روستاها امری تعيين کننده می گردد." در جهت عملی کردن اين رهنمودها در ابتدا تلاش ها و کوشش هائی صورت گرفت (بخصوص مشخصا در سال ۵۱، که رفقای برجسته ای چون حميد اشرف، شيرين معاضد، حسن نوروزی، فريدون جعفری، نسترن آل آقا، عباس جمشيدی رودباری و ... روی آن تأکيد داشتند) ولی مشکلات فراوان تکنيکی و فقدان امکانات لازم در آن مقطع ( در اين مورد مثلا می توان به کميت محدود اعضای سازمان اشاره کرد)، امکان انجام اين کار را نداد. (اما بعدها عوامل ديگری مانع از اجرای اين رهنمودهای مشخص شد).
."43
سازمان مجاهدین خلق
بنیانگزاران سازمان مجاهدین خلق قبل از تشکیل این سازمان، در مبارزات سیاسی پارلمانتاریستی جبهه ملی و نهضت ازادی فعالیت می کردند. اما پس از اینکه به ناکامی ها و کاستی هایی در آن روش مبارزاتی برخوردند و نیز سرکوب قیام 15 خرداد را تجربه کردند، لزوم یافتن راهی نو را احساس نمودند.
در مطالعات و جمع بندی از مبارزات گذشته و علل شکست خیزش های قبلی مردم ایران به چند محور اصلی دست یافتند:
1- عدم صلاحیت رهبران در مقابل آمادگی توده های مردم. دریافت این مسأله که رهبران مبارزات گذشته توان سازماندهی و بهره وری بهینه از نیروهای مردم را نداشتند.
2- پیچیدگی امپریالیسم و ساده اندیشی ما. همواره مبارزات گذشته با ترفندهای پیچیده دشمن شکست خورده است.
3- فقدان سازماندهی و تشکیلات مناسب انقلابی
4- حرفه ای نبودن مبارزان و پرداختن به امر مبارزه در کنار کارهای و مشاغل روزمره
5- عدم توجه به علم مبارزه و نداشتن استراتژی و خط مشی درازمدت. به نظر رهبران این گروه، مبارزه خود قانونمندی های دارد که بایستی ازتاریخ گذشته و تجربیات ملی آنها را استخراج کرده و به کار گرفت.
6- مکتبی نبودن مبارزات. به اعتقاد آنان بایستی اعتقادات مکتبی در شیوه های مبارزاتی و استراتژیک نقش داشته و راهنمای عمل قرارگیرد.
با توجه به این فرازها آنها به این نتیجه رسیدند که برای حل این ضعف ها و تدوین یک استراتژی مکتبی درازمدت اولین کار کسب صلاحیت لازم برای آغاز چنین حرکتی است. لذا اولین مرحله کار خود را کادرسازی و کسب صلاحیت همه جانبه تشخیص دادند. مدت سه سال از 1344 تا 1347 را به مطالعه و کسب آمادگی های فکری، اخلاقی، رزمی و تشکیلاتی اختصاص دادند. دراین مرحله، مطالعات فشرده جمعی بر روی مبانی عقیدتی، تجربیات انقلابات دیگر و سایر مسائل انجام دادند و در سال 47 مبادرت به تدوین استراتژی نمودند.
اصول استراتژی آنها با توجه به جمع بندی مبارزات گذشته عبارت بود از:
ایدئولوژی راهنمای عمل سازمان اسلام و تشیع است که با توجه به ویژگی مذهبی جامعه می تواند در بسیج توده های مردم نقش مهمی ایفا کند.
دشمن اصلی: رژیم وابسته پهلوی که نظام اقتصادی حاکم برآن سرمایه داری وابسته به امپریالیسم جهانی بویژه امریکاست.
مبارزه با این دشمن قهر آمیز و مسلحانه است.
هدف نهایی قیام توده های شهری و روستایی علیه رژیم حاکم می باشد. اما پایگاه اصلی و اولیه مبارزه شهراست. توده های شهری به دلیل مبارزات گذشته آگاه ترند و آمادگی بیشتر دارند.
رژیم حاکم بر دستگاه پلیسی خود متکی است که اساس آن تور امنیتی ساواک می باشد که اذهان عمومی را مرعوب خود ساخته است.
براین اساس اولین مرحله استراتژی شکستن تور پلیسی تعیین شد.
برای بسیج مردم باید تور پلیسی شکسته شود. این کار موجب می شود ابهت و رعب ساواک در ذهن مردم شکسته شده و امکان پیوند سازمان با مردم تسهیل گردد.
تقدم شهر بر روستا: جامعه شهری به دلیل آگاهی های مبارزاتی گذشته مردم به عنوان پایگاه استراتژیک و اولیه مبارزه چریکی شهری انتخاب می شود. مبارزه چریکی شهری مرحله مقدماتی استراتژی بود که در سه مرحله فرعی تر عملی می شد: 1- ضربه زدن به تور پلیسی 2- تثیت سازمان پیشتاز 3- پاره کردن تورپلیسی و توده ای شدن مبارزه در شهر
حرکت به سمت روستا: همزمان با توده ای شدن مبارزه در شهر و تثبیت سازمان، اعزام نیرو به روستا نیز شکل می گیرد. درآغاز منطقه ای استراتژیک را در نظر گرفته و نیرو در آن متمرکز می شود. برای انتخاب این منطقه ملاک هایی تعیین کرده بودند.
پیروزی نهایی وقتی صورت می گیرد که ارتش آزادیبخش تشکیل شده و علاوه بر قیام توده های شهری، چریک های روستایی نیز بر قوای نظامی دولتی تهاجم برده و از طریق شهر و روستا آنها را در فشار قرارداده و مضمحل می کنند. 44
پی نوشت:-------------------------------------------------------------------------------
1- داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، انتشارات مروارید، 1382، ص 26
2-" تاریخ معاصرایران، اسناد نهضت آزادی ایران، 1361، جلد اول، ص 17
3- تاریخ معاصرایران، اسناد نهضت آزادی ایران، 1361، جلد اول، ص 17
4- تاریخ معاصرایران، اسناد نهضت آزادی ایران، 1361، جلد اول، ص 27 و 28-
5- دفاعیات مهندس بازرگان، نهضت آزادی ایران، بخش دوم محاکمه استبداد، ص 304
6- تاریخ معاصرایران، اسناد نهضت آزادی ایران، 1361، جلد اول، ص 26
7- تاریخ معاصرایران، اسناد نهضت آزادی ایران، 1361، جلد اول، ص 30
8- تاریخ معاصرایران، اسناد نهضت آزادی ایران، 1361، جلد اول، ص 16
9- کشف الاسرار ص 186- 189
10- صحیفه نور، جلد 1، ص 78
11- صحیفه نور، جلد1، ص 80
12- صحیفه نور، جلد 1، ص 90 - 15 آبان 1341
13- همان، جلد 1، ص 285
14- همان، جلد1، ص 116
15- همان، جلد1، ص 97
16- صحیفه نور،جلد 1، ص 124- 20 آذر 1341
17- همان، جلد1، ص 135
18- همان، جلد 1، ص 285
19- صحیفه نور، جلد 2 ، ص 123- 124
20- صحیفه نور، ج 1، ص 116
21- نامه ای به کاشف الغطا (ولایت فقیه)، ص 166
22- همان، ص 161- 162
23- همان، ص159
24- همان، ص179
25- همان، ص 151
26- همان، ص151
27- همان، ص152
28- همان، ص 159
29- همان، ص 136
30- همان، ص167
31- همان، ص164
32- همان، ص177
33- "حزب توده ایران و چریک های فدائی خلق"، انتشارات حزب توده ایران، 1355، ص 20 و 21
34- همان، ص 40
35- همان، ص41
36- همان، ص 41
37- منصوری جواد، خاطرات، حوزه هنری، 1376، چاپ اول، صفحات 40 تا50
کاظمی محسن، خاطرات احمداحمد، انتشارات سوره مهر، 1385، چاپ هفتم، صفحات 97 تا 115
سید کاظم موسوی بجنوردی، مسی به رنگ شفق، نشرنی، 1381
38- پرویزپویان، مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا
39- مسعود احمدزاده، مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک، سازمان چریک های فدائی خلق
40- همان
41- همان
42- همان
43- همان
44- تاریخچه سازمان مجاهدین خلق، سازمان مجاهدین، 1358