۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

کف بینی انتخابات

قدیم بود الان هم هستند کسانی که کف بینی می کنند. دست شما را می گیرند و از روی خطوط دست می گویند آینده شما چنین و چنان است. چه خطری شما را تهدید می کند و چه موفقیت هایی در پیش دارید. برخی معتقدند خطوط دست واقعا" بیانگر خصوصیات خاصی درانسان هاست و برخی این کار را بیشتر به رمالی و عوام فریبی نزدیک می بینند. اما در این نوشته در باره سرنوشت فرد پیش گویی نمی شود بلکه جریان های موجود کف بینی شده اند. حالا چقدر درست از آب درمی آید خدا می داند و ما هم چهارسال بعد خواهیم دانست. به هرحال فال است و تماشا.

1- احمدی نژاد پیروز شود

اگر در دور اول احمدی نژاد پیروز شود، بدترین گزینه برای جناح اصولگرا خواهدبود. اولا ممکن است رئیس دولت نسبت به گذشته خودمحورتر شود. ایشان با توجه به تفکرات رویایی خودش می تواند بگوید تشکل های اصولگرا از من حمایت نکردند بلکه انتقاد هم کردند، دو کاندیدای اصلاح طلب علیه من سمپاشی کردند، یک کاندیدای اصولگرا علیه من وارد میدان شد، اما به خواست خدا و مردم مؤمن من پیروزشدم. پس هم نظرکرده خدا و امام زمانم و هم مقبول مردم. لذا در روند آینده کمتر به اصولگرایان و نخبگان راست بها داده و خودرأی تر شود. در چهارسال قبل که مدیون جریان های اصولگرا بود گاه در مقابل مجلس اصولگرا هم می ایستاد و برای آنها تعیین تکلیف می کرد. یا بدون هماهنگی با مقام رهبری به صورت خودرأی سازمان حج را با گردشگری ادغام می کرد تا چه رسد به این دوره که خود را مدیون آنها هم نمی داند بلکه در انتخابات از آنها عبورکرده است. شکاف میان جریان های اصولگرا شدت یافته و تضادها عمیق تر می شود.

دوم اینکه در چهار سال بعد باید وعده های داده شده عملی شود. درحالی که بسیاری از این وعده ها با سازماندهی و مدیریت وی عملی نیست. لذا نارضایتی که درمیان مردم شروع شده گسترش می یابد. بحران های صنایع و کشاورزی عمیق تر شده و اصناف مختلف در برابر دولت ایستادگی خواهندکرد، بویژه که از نظر مالی نیز وضعیت سابق تجدید نمی شود.

سوم اینکه به لحاظ سیاست خارجی ایشان باید تکلیفش را با امریکا روشن کند یا وارد مذاکرات مسالمت آمیز شود و به شرایطی که آنها دارند تن بدهد و رابطه با امریکا را برقرارکند دراین صورت دچار یک تضاد بنیادی می شود. موضع به ظاهر رادیکالی که داشته و با آن نیروهای اصول گرا را جذب می کرده از دست می دهد. باید از آن به بعد به طبقه ای تکیه کند که نماینده طبیعی آن نیست. ضمن این که با شعارهای رادیکال گذشته اش دچار تناقض می شود. اما اگر به خواسته های امریکا تن ندهد با مشکلاتی روبرو می شود که نارضایتی عامه را به دنبال خواهد داشت.

از طرفی دولت با مطالبات قومی و مذهبی که در این انتخابات مطرح شده و مقام رهبری نیز مشروعیت آنها را اعلام کرده و در تب و تاب انتخابات امکان بروز یافته روبروست. این که مقام رهبری اعلام کرد هرکس به اعتقادات برادران اهل سنت اهانت کند مزدوراست گرچه با بی تفاوتی از سوی جریان حاکم روبروشد اما این طیف اصولگرا را با زیر مجموعه خودش با چالشی جدی روبرو خواهد کرد. از سویی باید مقید به رهنمودهای مقام رهبری باشد و از سوی دیگر زیرمجموعه آن با این تفکرات فرقه ای نهادینه شده اند. بنابراین دولت دهم بر سر شاخی نشسته که بن آن را با دست خودش می برد.

لذا در چهار سال بعدی این روندی که طی شد شدت بیشتری خواهد یافت. پیش بینی می شود که اگر دولت فعلی پیروز شود، اصولگرایان در میانه کار مجبور می شوند از طرق قانونی با آن برخوردکنند که برای آنان هزینه کمی دربرنخواهد داشت(ماجرای پالیزدار چشمه کوچکی از این هزینه هابود). درغیراین صورت اصولگرایان باید تمامیت خودشان را برای همیشه هزینه جریان احمدی نژاد کنند که بعید است سرهنگان خود را فدای سربازان کنند.

به نظر می آید با عملکرد افراطی دولت دهم، بسیاری اصولگرایان عاقل و سالم به سمت یک ائتلاف ملی و وفاق ملی سوق داده شده و از جناح گرایی و گروه گرایی دست برمی دارند(کما اینکه این حرکت شروع شده است). تفکر سیاه و سفید دیدن کمرنگ می شود. این وضعیت به نفع اصلاحات است و پس از آن می توان به فکر یک توسعه پایداربود.

نکته چهارم اینکه اقای احمدی نژاد بعد از پیروزی به تحقیر اصلاح طلبان هم خواهد پرداخت که شما علی رغم همه این تبلیغات و سیاه نمایی هایتان نتوانستید رأی بیاورید. این تحقیر سازنده است. از این جهت که اصلاح طلبان به فکر کارهای جدی تر و اساسی تر بیفتند. به جای رقابت های غیراصولی با یکدیگر، همگراتر شوند و به انسجام بیشتر و اصلاح ذات البین و کار آموزشی با مردم روی آورند. لذا در دور بعد با پختگی و انسجام بیشتر روی کار می آیند و کارنامه بهتری از خود ارائه خواهندداد.

2- کروبی پیروز می شود

در صورتی که آقای کروبی بیاید سرکار، با توجه به شعارهایی که از سوی ایشان داده شده مردم مطالبات زیادی از ایشان خواهند داشت. تاحدی همان توقعی که مردم چهار سال پیش از دولت آقای احمدی نژاد داشتند از ایشان خواهند داشت. بویژه چون نزدیکان ایشان برای اثبات برتری ایشان تصویر فوق العاده ای از ایشان ترسیم کرده اند بنابراین توقع خودشان هم از ایشان تا حدی بالاست. اما ایشان بخشی از این مطالبات را ممکن است جواب بدهد اما چون توقعات افزون بر توان است نارضایتی در عمل شروع به افزایش می کند. اولین نارضایتی از سوی نزدیکان شروع می شود.

برخی مشکلات اقتصادی جنبه زیربنایی داشته و نیاز به برنامه ریزی کلان دارد. با نابسامانی چهارسال گذشته نیز کارمشکل ترشده است. بخشی از مردم که به ایشان رأی داده اند توقع دارند ایشان پول نفت را سر سفره شان بیاورد که نمی شود. مگر آن که ایشان در ابتدای کار به اصلاح تصویر مردم و توقعات رأی دهندگان بپردازد که کار مشکل و مخاطره انگیزی است.

درمیان اصولگراها نیز تحولاتی رخ می دهد. از یک طرف چون از دولت نهم رهایی یافته اند بخشی از آنها خوشحالند که کار به آنجا نرسید که خودشان آن را بردارند. اما از سویی دیگر بخشی که به طیف دولت نهم نزدیک است طلبکار می شوند. آنها می گویند اگر ما چهار سال دیگر سر کار بودیم چنین و چنان می کردیم. در مقابل دولت به اپوزیسیونی تبدیل می شوند که برای عوام تاحدی جاذبه دارد. بخش های قضایی و امنیتی که در اختیار آنهاست تهاجم و محدودیت را بیشتر می کنند. نقش ریش سفیدی آقای کروبی درمیان آنها که اکنون در مقام رقیب است اثربخشی کمتری نسبت به گذشته دارد. البته موفقیت آنها به عملکرد دولت جدید بستگی دارد. اگر دولت بتواند نارضایتی عمومی را مهار کند، اپوزیسیون جدید چندان خریدار نخواهد داشت. اما اگر دولت کارنامه خوبی نداشته باشد این اپوزیسیون دوباره مقبولیت پیدا می کند و بخشی از عوام هم می گویند اگر آنها چهارسال دیگر مانده بودند مثلا مسکن مهر به سرانجام می رسید، طرح های استانی انجام می شد، به تکنولوژی هسته ای دست یافته بودیم و .....

مسئله دیگر سیاست خارجی است. آقای کروبی لاجرم باید در رابطه با امریکا به سرانجامی برسد. درصورتی که به توافقاتی با امریکا دست یابد، برخی اصولگراها با طرح شعارهای چپ و تندروانه، دولت را متهم به سازش می کنند. کما اینکه هم اکنون گذشته را علی رغم تأیید مقام رهبری سازشکارانه می دانند. البته هماهنگ شدن اقای کروبی با رهبری می تواند تا حدی مانع ایجاد بحران داخلی شود. از طرف دیگر آن بخش اصولگراها که در امور تبلیغاتی و فرهنگی فعالند، فعالیت خود را تشدید کرده و ناهنجاری های فرهنگی و اجتماعی را علم کرده و بهانه سازی می کنند. از جمله در زمینه دامن زدن به تضاد شیعه و سنی، فعالیت ها بسیار گسترش خواهد یافت و بحران درست می کنند که این هم از چالش های دولت خواهد بود. با توجه به زمینه های موجود در انتخابات و اینکه بعد از آن مانع و رقیبی جدی وملموس نیست، ممکن است فاصله میان اصلاح طلبان بیشتر شود.

3- موسوی پیروز می شود

از آنجا که میرحسین چندان مطالبات و شعارهای مشخص روزمره ای را مطرح نکرده است مشکل کروبی و احمدی نژاد را ندارد که با انباشت توقعات روبرو باشد. نکته دوم این است که موسوی چون در سال های اخیر سابقه تنش با اصولگرایان را نداشته بلکه از مقبولیتی میان بدنه آن جریان برخورداراست تهاجم نسبت به او از سوی تندروان اصولگرا ابتدا با اقبال روبرو نیست. در گذشته موسوی یک امتیاز قوی نسبت به محافظه کاران وجود دارد و آن تأییدات امام خمینی از ایشان است که مخالفت آنها را با موسوی قدری مشکل می کند. ازطرف دیگر حامیان روحانی و نیز طیف رزمندگان از وی امر تفاهم را ساده ترمی کند. بویژه اگر در این دوره هم مانند گذشته دولت ائتلافی تشکیل بدهد و نیروهای عاقل و سالم اصولگرا را به کار گیرد احتمالا می تواند به سمت یک وحدت ملی پیش برود.

نکته سوم این است که متانت وصداقت او نیز در میان مردم و نیروهای طرفین نوعی آرامش و تعادل را القا می کند. الزامی هم ندارد که انتقاداتی که به عملکرد جریان اصلاح طلبی وارد شده است برعهده گیرد. درعین حال می تواند در آشتی دادن نسل جوان با آرمان های انقلاب و کاهش تنش در این زمینه تا حدی پیش برود.

اما جریان حامی دولت نهم همچنان حالت طلبکارانه خودش را تا حدی حفظ خواهد کرد. تهاجمات و محدودیت های اعمال شده از سوی این جریان یکی از مشکلات دولت خواهد بود. دولت اگر نتواند کارنامه موفقی ارائه داده و رضایت عمومی را بدست آورد، جریان مدعی مقبولیت می یابد.

4- محسن رضایی پیروز می شود

موفقیت وی هم برای اصلاح طلبان و هم برای حامیان دولت نهم شوک بزرگی ایجاد می کند. این حالت نشان می دهد که تبلیغات گسترده دولت نهم از طریق رسانه ملی و نیز امکانات دولتی اثری نداشته و مردم از این جریان دلسرد شده اند. از طرفی عدم اقبال مردم از اصلاح طلبان نیز به اصولگرایان نویدهای جدیدی می دهد. آنها به این نتیجه می رسند که درصورتی که همچون رضایی به روز شده و با رویکردی علمی و تخصصی به مسائل بپردازند موفق خواهند بود. این گزینه جریان ها و تفکرات سنتی رامتحول می کند. از سوی دیگر مواضع محسن رضایی بسیار نزدیک به گفتمان اصلاحات است، هرچند وی خود را اصولگرا می داند. لذا موفقیت وی به نوعی مشروعیت یافتن گفتمان اصلاحات نیزهست. اما حامل این گفتمان اکنون تغییریافته است.

کسی که در دوران دفاع مقدس فرمانده عالی سپاه بوده، با اصلاح طلبان رابطه ای نداشته و اصولگرایان او را از خود می دانستند وقتی می گوید اگر دولت نهم سرکار بماند کشور رو به سقوط می رود، سخن کمی نیست. این سخن جریان اصولگرا را به درون خود و بازبینی مواضع گذشته سوق می دهد.

نکته دوم اینکه محسن رضایی قول دولت ائتلافی را داده است. این سخن هم بدان معنی است که جریان های سیاسی فعلی از جمله اصلاح طلب و اصولگرا هر دو مشروعیت دارند. چنین نیست که یکی حق و دیگری باطل یا یکی بیگانه پرست و دیگری انقلابی باشد. این نگاه هم به تلطیف و تعادل جامعه کمک می کند. حامیان دولت نهم چنانچه در مقابل این دولت کارشکنی کنند منزوی شده و بیشتر پایگاه های خود را از دست می دهند و درصورتی که جذب آن شوند به تدریج بخش عمده ای از آنها استحاله شده و از تفکرات قبلی خود دست برمی دارند. در زمینه سیاست خارجی با توجه به پیشینه اش در دفاع مقدس، ممکن است کمتر مورد تهاجم تندروها قرارگیرد و راحت تر می تواند سیاست تنش زدایی را پیش ببرد.

پیروزی وی به اصلاح طلبان هم می فهماند که گفتمان اصلاح طلبی در جامعه مقبولیت دارد اما این اختلافات و مسائل فیمابین نیروهای اصلاح طلب است که مانع پیروزی آنهاست. بنابراین عقلای قوم باید برای این معضل به فکر چاره باشند.

به هرحال در هرصورت امیدواریم خدا عاقبت ما را ختم به خیرگرداند.

دم خروس

این روزها شاهدیم دولت مدعی است درعرصه اقتصاد گام های بلندی برای رفع بیکاری برداشته است و آمارها حاکیست که نرخ بیکاری از چهارسال قبل کاهش یافته است. در مقابل منتقدان مدعی اند که این آمارها نادرست است و کارگاه های تولیدی و صنعتی و کشاورزان دچار معضلات فراوانی هستند و اکثرا" با خطر تعطیلی و ورشکستگی روبرویند. دراین میان ما که دسترسی به آمار واقعی نداریم می مانیم حرف چه کسی را باورکنیم. البته این معضل ما درتاریخ و فرهنگ ما بی سابقه نیست. بعضی ضرب المثل ها شیرین ما نشان می دهد که این مسائل در گذشته نیز بوده است. عبارت معروف قسم حضرت عباس را باور کنم یا دم خروس را نشان می دهد مردم ما با چنین پدیده هایی روبرو بوده اند. طرف درحالی که دم خروس از زیر ردایش پیدا بود قسم می خورده من خروس را ندیدم.

اما دم خروس

دوسال پیش با همیاری 6 نفر دیگر یک شرکت تعاونی تولیدی زنبورداری به ثبت رساندیم. طرحی عملی ارائه کردیم که حداقل پنج نفر بطور ثابت مشغول به کارشوند. برای اجرای طرح تقاضای 70 میلیون تومان تسهیلات کردیم. درست مدت 6 ماه میان ادارات مختلف نامه بری کردیم که رونوشت همه موجود است. سرانجام بعد از شش ماه گرفتن موافقت های لازم و نامه نگاری های متعدد بانک اعلام کرد فقط 6 میلیون تسهیلات می دهیم. بعد از این مدت 6 ماه که در طواف میان ادارات دولتی عمر تلف شده بود اجبارا" اعلام کردیم که از گرفتن وام انصراف می دهیم. اما با اصرار آنها مجبور شدیم آن را بگیریم. اما اداره مربوطه فرمی را جلویمان گذاشت و گفت این را امضا کنید. فرم این بود: تعهد می کنیم حداقل برای تعداد 5 نفر اشتغال ایجاد کنیم. اعتراض کردم که با چه حساب و کتابی با 6 میلیون تومان می شود برای 5 نفر اشتغال ایجاد کرد. گفتند فرمالیته است و صرفا" برای آمار خودمان است. همانجا به ذهنم رسید که سال دیگر در آماری که اعلام می کنند این 5 نفر شاغلین کارگاه ما هم لحاظ خواهدشد.

اما همان مبلغ وام هم که از موعد لازم گذشته بود و برای شروع کار ما که به آب و هوای فصل مربوط می شد نه تنها فایده ای نداشت و به کار تولید نیامد که وبال گردن هم شد। گذشته از این که کسی به کار اشتغال پیدا نکرد ما ماندیم و پرداخت اقساط با بهره تسهیلاتی که لطف کردند. حالا بگذریم که چند کارگاه مثل ما روی کاغذ و آمار کارآفرینی کرده اند و در روی زمین خبری از آنها نیست. حداقل این یکی را خودمان شاهدیم. تمامی اسناد و نامه ها هم موجود و قابل ارائه است.منتشرشده در روزنامه اعتماد شنبه 9خرداد1388


۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

انتخابات

بیا ای هموطن غافل نمانیم سرود یأس و نومیدی نخوانیم
همان یک رأی هم بی اثرنیست
که قهر و انزوا مثمر ثمرنیست

قطار اصلاحات ترمز ندارد

اینجانب قبل از انتخابات نهم بر این عقیده بودم که مناسب ترین گزینه برای ریاست جمهوری کاندیدای جناح راست است. دلایلی برای این نظر داشتم که طی چند نوشتار و گفت وگو در مطبوعات منعکس شد. در راستای همین تحلیل ها چندی پس از انتخابات نهم و باسرکارآمدن دولت احمدی نژاد مطلب زیر را در توضیح آن نظریه نوشتم که در مجله چشم انداز با عنوان اصلاحات ادامه دارد منتشرشد. در این مقاله کوشیده ام نگاهی تاریخی و منصفانه به جناح راست در مقایسه با اصلاح طلبان بیفکنم. شاید برای شما قابل پذیرش نباشد ولی بدنیست از این زاویه هم به اوضاع نگاه کنید.

با علم به اینکه این نوشتار با تحلیل غالب در جامعه روشنفکری و محافل سیاسی همخوانی ندارد و ممکن است خوشایند برخی از دوستان و همفکران نباشد، اما در نگفتن آن به قطعیت نرسیدم. بلکه چون زاویه ای دیگر برای نگریستن به شرایط موجود می گشاید و شاید در بازگشایی روزنه ای جدید مفید افتد در ارائه اش مصمم شدم.

یاد آوری کنم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم در گفت وگویی با مجله چشم انداز با تیتر"انتخابات نهم فاجعه نبود"، شمه ای از این نگاه را که با تحلیل رایج متفاوت بلکه مغایر بود مطرح کردم. اینک که با گذر زمان بخشی از مسائل روشن تر شده است، به شرایط موجود کشور نگاهی دوباره می افکنیم.

اکنون بسیاری از اصلاح طلبان، روشنفکران، نوگرایان دینی و کارشناسان با برخی اعمال و رفتار ومواضع دولت آقای احمدی نژاد مخالفند و آن را به زیان کشور و منافع ملی می دانند. سیاست های اقتصادی و اجتماعی وی را ناکام و گاه فاجعه آمیز می شمرند. در عرصه سیاست خارجی نیز براین گمانند که دولت گاه و بیگاه مواضعی افراطی اتخاذ می کند که فرصت ها را از دست می دهد و کشور را به سوی بحران می کشاند. رئیس دولت هم بی توجه به منتقدین چپ و راست، بر مواضع خود پافشاری کرده همچنان پیش می تازد.

مواضع دولت

هرچند برخی منتقدین دو آتشه اساسا" منکر داشتن مواضع ثابت و تبیین شده ای برای دولت هستند و براین باورند که مواضع اتخاذشده اغلب واکنشی، مقطعی و فاقد استراتژی مشخصی است اما اگرنگاهی به فراز و نشیب های یک سال و نیم گذشته بیندازیم، بن مایه های یک جریان سیاسی فکری را در عملکرد و مواضع دولت نهم و حامیان آن مشاهده می کنیم. چیزی که گهگاه مخالفان یا موافقان، از آن با عنوان احمدی نژادیسم یاد می کنند.

1-اصول گرایی: این جریان معتقد است گذشتگان از اصول انقلاب فاصله گرفته اند و به همین دلیل نارسائی ها و مشکلات جاری پیدا شده است. درمقابل مدعی است خود به اصول و آرمان های انقلاب پایبند بوده و در پی اجرای آنهاست.

2- این جریان معقتد است نظم فعلی جهان درحال فروپاشی است و جهان به سمتی می رود که زمینه های ظهور منجی عالم فراهم می شود. این ظهور بسیار نزدیک است و ما باید مقدمات و لوازم آن را فراهم کنیم.

3- به صدورانقلاب معتقد است و براین باور است که جهان تشنه ایده های این جریان است و با ارائه دیدگاه هایشان می توانند ملل عالم را جذب کنند.

4- لیبرالیسم را قبول ندارد و معتقد است دوره آن به سرآمده است. به شعار آزادی بهایی نمی دهد و عدالت را مقدم برآن می داند. در لایه های افراطی این جریان، شعار آزادی کالایی وارداتی از غرب و مخالف اندیشه دینی و تعبد مذهبی شمرده می شود.

5- بیش از جامعه مدنی به جامعه اسلامی تأکید می ورزد. به حکومت دینی و به اجرای احکام می اندیشد و معتقد است مسئولان حکومت باید دستورات دینی را درجامعه ترویج و اجرا کند. به نوعی تقدم شرع بر قانون معتقداست.

6- به روشنفکران، احزاب و تشکل های سیاسی بهایی نمی دهد و بیشتر بر جلب افکار توده مردم تأکید دارد.

7- به تقسیم سرمایه و امکانات میان مناطق محروم و اقشار آسیب پذیربها می دهد و نقش دولت را در این مسیر نقشی اساسی و محوری می شمرد. بر رشد تولید و اشتغال از طریق بنگاه های کوچک تأکید می ورزد. رونق اقتصادی را نیز ازهمین مجرا میسر می داند. با سود بانکی به عنوان ربا از موضع شرعی مخالف است.

8- دولت اسرائیل را غاصب و نامشروع می داند. علی رغم مواضع فلسفی اعتقادی، با کشورهای چپ و سوسیالیستی روابط بهتری دارد.

نگاهی به گذشته

امروز اغلب اصلاح طلبان و روشفکران و یا کارشناسان مربوطه، بسیاری از این مواضع را مردود و غیرقابل اجرا می شمرند، اما واقعیت اینست که این مواضع چندان بکر و تازه نیست. اگر حافظه تاریخی بزرگسالان یاری کند و یا جوانترها در نشریات دوره انقلاب تورقی انجام دهند، کم و بیش به مواردی مشابه این رویکردها بر می خورند. در سال های نخستین پس از پیروزی انقلاب فضای ذهنی نیروهای انقلاب اگر نه در همه موارد، در بسیاری زمینه ها با آنچه امروز بر ذهنیت رئیس دولت حاکم است نزدیک بود. برای یادآوری به برخی از آنها اشاره می کنیم:

نیروهای انقلابی- اعم از گروه های سیاسی منتقد یا نیروهای طرفدار نظام- علی رغم اختلافات فیمابین خود- متفقا" مخالف ایده لیبرالیسم و حتی دموکراسی بودند و آن را دستاورد غرب و نشان غرب زدگی می دانستند. دولت موقت مهندس بازرگان را به دلیل داشتن مواضع لیبرالی در خط امریکا می شمردند و به همین دلیل سرانجام آن را ساقط کردند. ذهنیت حاکم در میان بخش مذهبی این نیروها این بود که حکم اسلام بر همه چیز حتی رأی مردم اولی است و قابل اجرا. تنها در تعریف اسلام اختلاف داشتند. نیروهای داخل نظام حکم ولایت و رهبری را واجب الاطاعه می دانستند، گروه های سیاسی درباره حکم رهبران خود چنین گمانی داشتند.

این نیروها به صدور انقلاب می اندیشیدند و می خواستند در همه جهان با ظلم و ستم مبارزه کنند. شعار " امروز ایران فردا فلسطین، مردم چرا نشستین" اندیشه فرامرزی و انترناسیونالیستی رایج در آن زمان را نشان می داد. سفارت امریکا به تصرف دانشجویان درآمد. این حرکت مورد حمایت همه نیروهای انقلابی درون و بیرون نظام واقع شد. نهضت های آزادیبخش و گروه های مبارز از تمامی کشورها به ایران دعوت شدند تا ایران را حامی و متحد خود بشمارند. فضای ذهنی نیروهای انقلابی پتانسیل موجود را چنان بالا می دانست که هیچ مانعی را در برابر اراده پولادین خود نمی پذیرفت. تهدیدهای امریکا طبل توخالی و تار عنکبوتی شمرده می شد. قطع رابطه و اعمال برخی تحریم به فال نیک گرفته شد و آن را آغازی برای خودکفایی و رونق اقتصاد داخلی تلقی کردند.

اسرائیل را نامشروع و غاصب دانسته و در آرزوی روزی بودند که دولت اسرائیل نابود شده و بیت المقدس به دست مسلمانان بیفتد.

به اقتصاد دولتی معتقد بودند و رقابت آزاد و بخش خصوصی و سرمایه داری را مخالف اصول انقلاب می شمردند. به عدالت بهای بسیارمی دادند و به تقسیم امکانات میان اقشار متوسط ومحروم تأکید داشتند. توجه به روستاها، تقسیم زمین، توزیع مسکن و افزایش دستمزد ها از عمده سیاست های اعمال شده در آن سالیان بود.

همچنین در سیاست خارجی به تقویت رابطه با کشورهای سوسیالیستی و انقلابی و حداکثر غیرمتعهدها تمایل داشتند.

نیروهای انقلابی طرفدار نظام نسبت به احزاب و گروه های سیاسی غیرخودی و جامعه روشنفکری، نظرمثبتی نداشته و بیشتر برای توده های میلیونی اصالت و ارزش قائل بودند. ملت امت نامیده شده و گروه های سیاسی را تافته ای جدا از مردم می دانستند و آنها را گروهک می نامیدند. فضای پیچیده ای بود. قطعیت بر اذهان همه مخالف و موافق چیره بود. حتی انتقادات شخص دوم انقلاب به برخی رفتارها پذیرفتنی نبود و به جای تغییر اوضاع به تغییر موقعیت ایشان انجامید.

نیروهایی که به اصول خود سخت پایبند و مصر بودند، هزینه سنگینی پرداختند. دهه اول انقلاب به درگیری این نیروها با یکدیگر و درگیری کل جامعه با نیروهای اشغالگر خارجی گذشت. افراد بسیاری در این مسیر برسرآرمان هایشان جان باختند و کشور پس از 8 سال جنگ بی امان به همت مردم غیوری که از همه چیزگذشتند و جان در طبق اخلاص نهادند از اشغال به درآمد. امنیتی برقرار شد و فرصت تأمل و بازنگری بدست آمد. فراز و نشیب های این سالیان، تجربیات پرهزینه و درعین حال مهمی بود که نیروهای انقلاب را به اندیشه واداشت. بسیاری از آن نیروها با نگاهی به گذشته و آشنایی با گفتمان های دیگر به لزوم بازنگری در برخی از مواضع پیشین رسیدند. حتی دولتمردان نیز تچدیدنظر در اصول قانون اساسی را ضرورتی اجتناب ناپذیر یافتند. در زمینه اقتصادی، سیاست های تعدیل اقتصادی در دوره آقای هاشمی و در زمینه سیاسی، جنبش اصلاحات در دوره آقای خاتمی حاملان چنین رویکردی بودند. در این دوره شاهد بودیم که بسیاری از نیروهایی که در شروع انقلاب مقابله با تفکرات سیاسی مهندس بازرگان را درزمره واجبات انقلاب می شمردند، در کمتر ازدو دهه، تعدیل شده و مواضعی نزدیک به او را پیشه خود کردند.

این تغییر رویکرد، تنش هایی را نیز در جامعه دامن زد. برخی که هنوز بر فرمت اولیه انقلاب بویژه در ظواهر و شعائر تأکید می ورزیدند، اصلاح طلبان را به تجدیدنظرطلبی، فرصت طلبی و نقض اصول متهم کرده و با شعار بازگشت به اصول به نبرد با آنان همت گماشتند. در دوره اصلاحات این تنش در همه زمینه ها به چشم می خورد. لایه هایی از حامیان انقلاب که به لزوم تغییر در برخی مواضع نرسیده بودند، چنین تصورمی کردند که برخی به آرمان های انقلاب پشت کرده و بی وفایی پیشه کرده اند. آنها درمقابل شعار اصلاحات اظهار می کردند مگر انقلاب انحراف بوده است که بایست اصلاح شود. آنها این دوران را با بی وفایی اهل کوفه در برابر علی ع و امام حسین ع مشابه دیده و از این که اهل کوفه باشند یکدیگر را برحذر می داشتند. آنها حتی شخصیت های مقابل علی ع چون طلحه و زبیر و عایشه و.. را در برخی چهره های روز بازنمایی می کردند. با این مشابه سازی تکرار تجربه تلخ صدر اسلام را خیانت به خون شهیدان و گناهی بزرگ دانسته و خود را به مقابله با این جریان موظف می شمردند. اصلاح طلبان نتوانسته بودند این لایه های پیرامونی انقلاب را با سیرتدریجی تغییرات خود هماهنگ کرده یا حداقل توجیه نمایند. طبیعی است در کنار این تضاد فکری و ذهنی کسانی نیز با معادلاتی غیرعقیدتی وارد شده ودر پی ماهیگیری برای خود می گردند. آنها بنا به منافع خود، آب را هرچه گل آلودترمی پسندند تا از سره از ناسره قابل تشخیص نباشد. با این اوصاف این تضاد بعد از خرداد76 شدت یافته و اشکال آنتاگونیستی و قهرآمیز پیداکرد. ترور سعید حجاریان اوج این تضاد را به نمایش گذاشت.

ارزیابی

داوری درباره این نیروها و مواضع و عملکرد آنها خود مقوله ای است مستقل و فرصتی دیگر را می طلبد. اما لازم است دو نکته را به اجمال یاد آوری کرد.

1- پایبندی بر اصول و اسیر شرایط و موانع نشدن بی گمان از ویژگی های مثبت یک جریان سیاسی آرمان گرا و اخلاق گراست. درعرصه سیاسی شاهدیم حتی پراگماتیست ها که ظاهرا" اصول ثابتی ندارند و با هرشرایطی خود را تطبیق می دهند، صرفا" در روش هایشان دینامیسم دارند و از اصل منافع خود نمی گذرند. اما پایبندی و پافشاری مثبت بر اصول طبعا" با دگماتیسم و جزمیت که امری مذموم است یکی نیست. به همین دلیل صرف همسانی و تشابه مواضع دولت جدید با مواضع و اصول نیروهای اول انقلاب در سی سال قبل، الزاما" به معنای درستی و اصالت این جریان نیست. پای فشردن بر یک سری شعارها بدون در نظر گرفتن مقتضیات زمانی ومکانی و فضایی با پویایی انقلاب و اجتهاد اسلامی همخوانی ندارد. تفصیل این بحث نیاز به فرصتی دیگر دارد.

2- از سوی دیگر تغییرسیاست های اقتصادی و سیاسی و حتی دیدگاه های فلسفی و اعتقادی نیز الزاما" در همه احوال امری مذموم و انحرافی و غیراصولی نیست. چرا که هرفرد و جامعه ای همواره در معرض افراط گری و تفریط گرایی است. اصل توبه و تدبر در اسلام نیز برهمین تغییر مثبت صحه گذاشته و آن را لازمه خردورزی و سلامت نفس می شمرد. کما این که برخی از جریان هایی که در گذشته دشمن اصلی را شوروی و کمونیسم بین الملل می دانستند در جریان عمل برای مقابله با امریکا به نزدیکی با کشورهای سوسیالیستی و کمونیستی تن دادند. یا دیدیم در زمان تغییر قانون اساسی سال 1368 گفته شد برخی اصول قانون اساسی در فضای التهاب پس از انقلاب نگاشته شده و بایستی تغییر نماید.

3- بنابراین به سادگی نه هرکس را بر اصول انقلاب تأکید ورزید می توان تخطئه کرد و نه هرکس را که برداشت و گفتمان نویی ارائه داد، به ارتداد و انحراف متهم کرد. مقوله های انسانی و اجتماعی از پیچیدگی هایی برخورداراست که داوری در باره آن نیاز به تأمل و موشکافی عالمانه در محیطی خارج از حب و بغض های سیاسی رایج دارد.

اما پرسش اساسی اینجاست که در حالی که بسیاری از نیروهای اول انقلاب در مرور زمان برخی مواضع گذشته را با مواضعی جدید جایگزین کردند و به لزوم اصلاحات در روش ها و سیستم کشور رسیدند و بسیاری نیروهای ناهمگون و غیرخودی در گذشته، در بسیاری موارد همسو و هم آواز شدند، چطور در این فضا جریانی سلف گرا توانسته است ارکان اجرایی و قانون گذاری کشور را بدست گیرد و با شعارهای سی سال گذشته، اصلاح طلبان را به چالش کشد؟

گرچه برخی در انتخابات نهم به مسائلی چون رأی های سازمانی، یا خدشه در رأی گیری و انتخابات تکیه کردند و چه بسا بخشی از گفته هایشان درست باشد اما به قدرت رسیدن این جریان را صرفا" به چنان مواردی منتسب کردن قدری اغراق آمیز و غیرعلمی به نظر می رسد. بخصوص که مجری آن انتخابات دولت اصلاح طلب بود و این گونه داوری ها به نوعی خودزنی می انجامد. حتی اگر این جریان به قدرت هم نمی رسید باز این سئوال برجا بود که چرا اصلاح طلبان نتوانسته اند مواضع و گفتمان جدید خود را درمیان برخی اقشار سنتی هم آواز با این جریان تسری دهند و جریان مخالف در لوای بازگشت به اصول انقلاب و اسلام اصیل به چنین قدرت بازدارنده ای دست یافته است؟

برخی نیز این مسأله را به توطئه و دست های پشت پرده و مرموز نسبت می دهند، هرچند همواره در عرصه سیاسی کشورهای جهان سوم چنین دست هایی فعال بوده و هستند، اما آنان را فعال مایشاء در تعیین سرنوشت ملت جلوه دادن، ازعقلانیت سیاسی بر نمی آید. درحالی که اگر نیک بنگریم پر خویش درآن می بینیم و تا چنین نکنیم به چاره اندیشی نخواهیم رسید.

منطق اصلاح طلبی

اصلاح طلبی که در روش و عملکرد چهره ای متفاوت از مخالفان خود نشان می دهد، طبعا" در نگاه و تئوری نیز با آنها تمایزدارد. اساسا" جنش اصلاح طلبی با این نگاه شکل گرفت که اگر نارسائی و کژیی هایی در جامعه به چشم می خورد، نمی توان همه را به دشمن و دست های نامرئی حواله داده و خود را از آن مبرا کرد. در این نارسائی ها عوامل داخلی نیز نقش داشته و تا این زمینه های نادرست اصلاح نشوند، کار به سامان نمی رسد. اصلاح طلبی بر اصلاح درون تأکید می ورزد.

چون نیک نگه کرد پر خویش در آن دید گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

اما جریان مقابل همواره به دنبال توطئه گری می گردد که به عنوان عامل همه کمبودها و ناراستی ها معرفی گردد. او خود را مبرا از هر خطا و دشمن را عامل همه خطاها می شمرد. در چنین ذهنیتی حتی گرانی که یک پدیده پیچیده چند وجهی است و برآیند عوامل گوناگون از ساختار و عملکرد عوامل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است تنها به یک عامل توطئه منتسب می شود.

اکنون جان کلام این جاست که با منطق اصلاح طلبی به تحلیل انتخابات نهم بنشینیم. اما مقصود برشمردن خطاهای سیاسی مجلس ششم یا فلان فعال سیاسی و محکوم کردن این و آن نیست که با تند روی موجب تحریک یا اتحاد نیروهای مخالف اصلاحات شدند، بلکه مقصود نگاهی عمقی تر به جنبش اصلاح طلبی و نحوه شکل گیری آن است.

اصلاح طلبان که در یک دوره فترت سیاسی، با تأمل و درایت در یک تجربه تاریخی به مواضع و دیدگاه های نوینی رسیدند، به نظر می آید این نکته را از یاد بردند که سیری که آنان پیموده اند و نتایجی که رسیده اند الزاما" سرنوشت محتوم همه جامعه نبوده است. چه بسا اقشاری سیری معکوس پیموده و به نتایجی متناقض رسیده باشند. حتی واضح است که هم آوازان و همنوایان نیز از زوایای گوناگونی به همخوانی رسیده اند و همه تبیین و دیدگاه مشترک در همه وجوه ندارند. لازمه یک جامعه متعادل، توجه به این گوناگونی ها و باز کردن زبانی مشترک برای رسیدن به فهم یکدیگر است. به عنوان مثال در مقابل برخی ناهنجاری های فرهنگی و اخلاقی برخی به این نتیجه رسیدند که سخت گیری ها و تحجرمآبی باعث واکنش و عکس العمل برخی اقشار و زیرپاگذاشتن هنجارها شده است. درحالی که برخی اقشار سنتی و تحجرگرا اظهار می دارند علت این نابسامانی تساهل و مدارا بوده و می بایست سخت گیری بیشتری صورت می گرفت. بنابراین در ریشه یابی گذشته بایستی به تبیین های مخالف و نگاه سایر اقشار نیز توجه کرد.

انقلاب سال 57 با هر تحلیلی یک پدیده مردمی بود، بنابراین هر جمع بندی نوی از آن، تنها وقتی کارساز می شود که مردمی شود. پیشرو و روشنفکر وقتی می تواند جریان ساز باشد که فکرش را به اقشار غیرخود انتقال دهد. در این فرآیند بازخورد اندیشه اش او را به عرصه های نوی رهنمون می کند و همین دیالکتیک فرهنگی و رفت و برگشت هاست که جامعه را به تعادل می رساند. جامعه متعادل درمسیری رو به جلو اما گاه تند و گاه کند پیش می رود. اما جامعه نامتعادل، گاه چپ تر از لنین می شود و گاه راست تر از پاپ را می آزماید. از مشروطه تا کنون را نگاه کنید. آزادی خواهی مشروطه طلبان، چند سال بعد جایش را به دیکتاتوری رضاخان داد. روزی شیخ فضل اله نوری را به دار آویختند و روزی دیگر تفکراتش جاری و ساری شد و ... هنوز هم در این چرخه می چرخیم و همواره در دور آزمون وخطا سرگردانیم. جنبش اصلاح طلبی دربرهه ای درخشید اما وقتی می تواند به استقرار خود اطمینان یابد که پروسه انتقال ایده هایش را آغاز کند و این اختلاف طبقات تئوریک را تعدیل نماید.

آیا جای شگفتی نیست در حالی که جامعه روشنفکری به عصری بودن فهم دینی، به نسبیت اندیشه، پلورالیسم و ... حتی نقد گفتمان دینی می اندیشد، بخش مهمی از جامعه، در وقایع تاریخی گذشته مانده و هنوز در فکر تصفیه حساب های تاریخی برسر خلافت صدر اسلام است. تمام نیروی خود را در نفی و طرد هم کیشان و تشدید تضاد شیعه و سنی به کار می برد. همه چیز را در این قالب محک می زند و ادبیات این نگاه چنان فراگیر و جاری و ساری می شودکه برسرهر کوی و برزنی قابل مشاهده است. بی تردید همان گونه که فاصله طبقات اقتصادی جامعه را به بحران می کشاند، شکاف طبقات فکری نیز وحدت و تعادل جامعه را به خطر می افکند. در این سالیان برخی با تعمق درباورها و اندیشه ها و تردید در بسیاری مسلمات، به نفی سنت ها و فرهنگ تاریخی خود رسیدند، از آن سو جریان دیگری با توقف در اندیشه ورزی، به تعمق و تصلب در سنت ها و ظواهرپرداختند. جدایی و بی خبری از یکدیگر، موجب شد نه زبانی مشترک برای گفت وگو باشد و نه همدلی برای تحمل یکدیگر. یکی به کوفیگری تشبیه می شد و آن یک به خوارج. دو صف در مقابل هم ایستادند در حالی که می توانستند با گفت وگویی از سر صدق به تعادلی نوین دست یابند. جنبش اصلاح طلبی در گسترش اندیشه هایش و آموزش اقشار سنتی کم کاری و بی توجهی داشت. صرفا" جنبشی سیاسی شد و نتوانست ریشه آن را در عرصه اجتماعی غرس کند. اندیشه ای که در باورهای مردمش ریشه نکند، به شاخ و برگ هم نخواهد رسید. اما ناگفته نماند در کنار این ضعف، تلاش های جریان اصلاح طلبی بی ثمر نبود و ناخودآگاه در لایه های مختلف جامعه تأثیرات خود را برجای گذاشته است. تأثیراتی که در غیاب حاکمیت اصلاح طلبان و در دوران استقرار دولت نهم خود را نشان می دهد.

اما دولت نهم

اگر بپذیریم که اصلاحات به عنوان تحولی اجتماعی فرهنگی در جامعه ما نه ناشی از اراده فردی یا گروهی بلکه ضرورتی اجتماعی تاریخی بوده است که عوامل بسیاری در شکل گیری آن سهم داشته اند، باید بپذیریم که به راحتی برگشت پذیر نیست. بر همین اساس نگارنده براین مدعاست که برخلاف شواهد ظاهری، استقرار دولت نهم گامی است به سوی استحکام و گسترش جریان اصلاحات و دولت نهم خواه نا خواه در بستر اصلاحات در تکاپوست. این روند شاخصه هایی دارد:

1- مطالبات مدنی، صنفی

گرچه جامعه امروز ما با کم تحرکی احزاب سیاسی و جامعه مطبوعاتی روبروست، اما به همان میزان شاهد روند رو به رشد تشکل های صنفی و مدنی هستیم. دولت سال گذشته را در حالی به پایان رساند که در روزهای آخر سال با مطالبات سه قشر عظیم و تأثیرگذار در جامعه روبرو بود. معلمان، زنان و کارگران که حرکتی مسالمت آمیز و در عین حال پیگیرانه را شروع کرده بودند کارشان به دستگیری و زندان و محاکمه کشیده شد. این درحالی است که مطالبات این اقشار کاملا" غیرسیاسی بوده و صرفا" جنبه صنفی و اجتماعی دارد. به نظر می رسد با توجه به یأس مردم از احزاب و شخصیت های سیاسی که مدافع مطالبات آنان باشند از یک سو، و از طرفی مشروعیت یافتن مطالبات آنان این روند متوقف شدنی نیست. در شرایط فعلی درهمه جا شاهد شکل گیری روابط صنفی و مدنی هستیم. به مخاطره افتادن منافع ملموس اقتصادی صنوف مختلف چون مرغداران، دامپروران، کارگران کارخانه های مختلف، بازنشستگان و.. باعث جمع شدن آنها و همبستگی بیشترشان – علی رغم گرایش های سیاسی مختلف- برای کسب حقوق قانونی شان شده است. استقبال مردم از تشکل های مردم نهاد( ان جی او) در اشکال گوناگون نیز گواهی بر این مدعاست. حتی مدتی است شاهد شکل گیری محافل و تجمعات محلی، خانوادگی، فارغ التحصیلان سابق رشته های مختلف دانشگاهی و .. با گرایشات سیاسی مختلف هستیم. این روند تدریجی طبیعی درحال پیش روی است و هیچ جریان سیاسی مشخصی محرک یا پشتوانه آن نبوده است. بلکه ناشی از شکل گیری یک باور عمومی و تغییر در رفتارفرهنگی سیاسی جامعه ماست. مردم به جای طرح مطالبات کلان سیاسی و آرمان های دوردست که معمولا" با هزینه های گزاف همراه است؛ به دنبال تحقق مطالبات قابل دسترسی و در عین حال مشروع از نظر حاکمیت هستند. مطالباتی که برای رسیدن به آن نیز نیازی به پرداخت هزینه های سیاسی هنگفت نیست. این مطالبات و گرایش در دولت آقای خاتمی نیز وجود داشت، اما تنش های سیاسی ابتدایی فرصت بروز و ظهور آن را نداد. ضمن اینکه این اقشار با اعتماد به دولت رودر رویی با آن را نیز طالب نبودند. یا به بهبود وضعیت خویش امید داشتند. اما در دوره دوم آقای خاتمی که این ملاحظات کمرنگ شد، این حرکت های صنفی نیز خود را بیشتر نشان داد.

اکنون دولت نهم با این مطالبات روبروست. برخورد با این نوع حرکت ها نیاز به ظرافت خاص دارد. شیوه برخورد با آن حتی با احزاب و گروه ها باید متفاوت باشد. برچسب های سیاسی و برخورد های امنیتی با آن، موجب گسترش و رادیکال شدن این حرکت ها شده و هزینه های زیادی برای دولت به بار می آورد. دولت در این راستا با دوگزینه روبروست:

1- نفی این مطالبات و برخورد امنیتی سیاسی با آنها. این گزینه گرچه ممکن است برخی را مرعوب کرده و از همراهی علنی با این مسائل باز بدارد، اما از آنجا که مطالبات صنفی و اجتماعی امری ملموس و شخصی و برخاسته از ضروریات زندگی است، از جایی دیگر سرباز می زند. از سویی دیگر برخوردهای خشن موجب رادیکال شدن، متشکل شدن و مظلوم شدن این جریان هاشده و حامیان جدیدی را برای آنها به صحنه می آورد. ضمن این که از نظر بین المللی نیز این برخوردها مشروعیت نداشته و موجب وارد شدن فشارها و هزینه هایی بی مورد بر کشور می شود. به عنوان مثال یک معلم که دستگیر شود بدون این که اعلامیه یا بیانیه ای برایش صادر شوداز طریق خیل عظیم دانش آموزان وی و خانواده های وابسته شان، دهان به دهان برسرزبان ها می افتد و... این روند به طور قطع به نفع گروه ها و احزاب سیاسی منتقد دولت است و نوعی خودزنی خواهدبود. ضمن این که نفی مطالبات برخی صنوف مثل مرغداران یا دامداران و ... در اوضاع اقتصادی روزمره خلل وارد می کند و فاجعه آوراست.

2- گزینه کم هزینه تر به رسمیت شناختن این مطالبات صنفی و برخورد همدلانه با آنها و بازکردن راه گفت وگو با نمایندگان این اصناف و اقشاراست. شرایط به گونه ای است که بدون مشارکت دادن برخی صنوف درتعیین سیاست های اقتصادی، یا مشارکت معلمان در سیاست های آموزشی، دولت به تنهایی کاری از پیش نخواهد برد. طبیعی است دولتی که در این مسیر گام بردارد هر ماهیتی داشته باشد اجبارا" به روابطی دموکراتیک تن داده و به سمت همان الگویی پیش می رود که مطلوب جریان اصلاح طلبی است. ضمن آن که در هر دو صورت این مطالبات روز به روز گسترده تر و افزون تر خواهدشد. از قشری به قشر دیگر سرایت می کند. چرا که مردم نسبت به حقوق خود آگاهی یافته و نیز نوعی عقلانیت سیاسی در جامعه درحال شکل گیری و افراط گرایی درهرسو رو به انزواست. این بستر زمینه ساز جامعه ای دموکراتیک و متعادل در آینده خواهد بود.

2- مرزبندی و واقع بین شدن نیروها

جریان موسوم به اصولگرا در دوره اصلاحات در انزوا بود. علی رغم این که طیف های گوناگونی در این جریان بود همگی علیه اصلاح طلبان متحد و یک پارچه شده و هر کدام به فراخور خود به نحوی علیه دولت خاتمی کار می کردند. ضمن این که فضای فرهنگی و اجتماعی به نحوی بود که این جریان از سوی برخی اقشار نسبتا" مرفه جامعه تحقیر شده و به عنوان فناتیک و عقب مانده مطرود شمرده می شدند. این جریان هم برای جلب افکار عمومی بخصوص اقشار پایین دست جامعه، مطالبات اقتصادی آنها را مدنظر قرارداد و توانست در انتخابات آرای برخی از آنها را بدست آورد. اما از زمان روی کار آمدن آنها وضعیت کاملا" متفاوت شد. اینک این جریان که زمانی در هیأت منتقد و معترض مسئولین ظاهر می شد، می بایست پاسخگوی همان مطالباتی باشد که شعارش را می داد. اما مطالبات اقتصادی مردم که توسط ایشان بیشتردامن زده شده بود چیزی نبود که در کوتاه مدت و بدون اصلاح علمی برخی ساختارها قابل دسترسی باشد. لذا در مقام اجرا حتی به مطالبات فرهنگی حامیان اصلی خود نیز قادر به پاسخگویی نیست. همان معضلات که در دوران اصلاحات بود و آنها گمان می کردند که محصول دولت خاتمی است ادامه یافته و برخی گسترده ترشده است.

اینک درمقام اجرا دراین جریان چند تغییر صورت می گیرد:

1- تفاوت ها و مرزبندی های طیف های مختلف این جریان در عمل خود را نشان داده و اتحاد هایی که بنا به مصالح علیه دولت خاتمی صورت گرفته بود شکننده می شود که شده است.

2- طیف هایی از این جریان در می یابند که با طیف هایی از اصلاح طلبان بیشتر سنخیت و قرابت دارند تا طیف های افراطی این جریان.

3- با توجه به مقتضیات اجرایی و مصالح کشوری مثل اتحادملی و تقریب مذاهب، که لازمه ثبات و حفظ تمامیت ارضی کشوراست، قوه مجریه ناگزیراست تفکرات برخی طیف های متحجر حامی خود را نقد کرده و با آنها برخورد نماید. پاکسازی مداحان، مبارزه با تبلیغات ضد اهل تسنن، مبارزه با غلو و پیرایه بستن ها به ائمه که طیف وسیعی هستند از جمله اقداماتی است که آغاز شده و ناگزیر ادامه خواهدیافت.

4- جریانی که کمر همت برای مقابله با اصلاحات بسته بود، در مقام اجرا و با تجربه عملی در می یابد که برخی اشتباهات یا اتفاقات در صحنه عمل اجتناب ناپذیراست و علم کردن آنها علیه دولت اصلاحات درگذشته صادقانه یا عالمانه نبوده است. اشتباهاتی چون، توهین به پیامبر اسلام در سئوالات آزمون آموزش و پرورش، حضور مشاور رئیس جمهور در جلسه ضیافت رقص، اظهار نظرهای غیرکارشناسانه مقامات اجرایی، برخورد خشونت آمیز با ناهنجاری های فرهنگی، حضور در مجامع دیپلوماتیک و رعایت برخی ملاحظات فرهنگی و عرفی آنان و... بی تردید اگر در دوره خاتمی کسی از مذاکره با امریکا حتی با ذکر شرایط خاص یا برخی نرمش های دیپلوماتیک سخن می گفت از سوی عناصر افراطی این جریان به سازشکار و وابسته متهم می شد. یا اگر جریان ملوان ها در آن دولت اتفاق می افتاد چه مشکلاتی به بار می آمد. اکنون عناصر صادق این جریان در عمل و تجربه در می یابند که مقام اجرا با مقام شعار تفاوت هایی دارد که در گذشته لحاظ نمی شد.

5- تعدیل شدن این جریان، عینی و واقع بین شدن برخی طیف های آن، مرزبندی کسانی که به ارزش های اصولی معتقدند و آنان که با ارزش های ریالی بیشتر خو گرفته اند و شعار اصولی می دهند، و بسیاری اتفاقات دیگر در مجموع به نفع جریان اصلاح طلبی در کشور خواهد بود. با توجه به این که طیف هایی از این جریان همواره در برابر هر گونه تغییر مثبت و حرکت اصلاحی ایستاده و عملا" مانع پیشرفت آن شده است.

5- درسیاست خارجی هم گرچه برخی نگران تندروی هایی از سوی این جریان هستند اما باید به این نکته هم توجه کرد که اگر قرار باشد عقلانیت و خردورزی در این عرصه حاکم شود، به دست دیگری امکانپذیرنیست. چرا که آنان با شعارهای رادیکالی و افراطی مانع انجام کار شده و عامل اجرا قربانی عمل خود می شود. تجربه نشان می دهد یکی از خلقیات برخی از ما ایرانیان تجربه گرایی است. تا کاری را خود انجام ندهیم و درعمل با مشکلات آن مواجه نشویم از نصیحت گران حرفی نمی پذیریم. ماجرای ملوان ها و امثال آن چشم خیلی ها را باز خواهدکرد.

6- دراین میان مردم نیز تجربه مهمی را پشت سرمی گذارند. این تجربه نشان می دهد که کار کشور با شعاردادن پیش نمی رود. حتی گاه شعارهای زیبا به عکس آن تبدیل می شود. به عنوان مثال شعار مسکن برای همه و بخصوص محرومان تجربه ملموس و فراگیری برای مردم است. همچنین کسانی که منتظر رونق سفره خود بودند اکنون در می یابند که کار اقتصاد کشور نیاز به برنامه ریزی و کاردانی دارد و باید کمربندها را محکم بست. با این تجربه اگر جریانی با برنامه صحیح و اصولی به میدان آید راه هموار تری از گذشته خواهد داشت.

3- فرصت نقد و اصلاح

گذشته از مسائل سیاسی جاری، واقعیت اینست که جریان اصلاحات نیز نیاز به نوعی اصلاح ذات البین و بازپروری خود دارد. از چالش های فکری فلسفی تا نظریه پردازی سیاسی و حتی برنامه های عملی اقتصادی اجتماعی در همه زمینه ها نیاز به نوآوری و رفع برخی نارسائی ها داریم. مشکلات کشور نیز به مرحله ای رسیده است که با شعارهای مقطعی و بدون برنامه علمی کارشناسی قابل حل نیست. به نظر می آید این دوره فترت، بهترین فرصتی است که در اختیار جریان های اصلاح طلب گذاشته شده تا به این امور اساسی که در حین کار اجرایی میسر نیست بپردازند. طیف نیروهای آزاد شده و جستجو گر جوان نیاز به آموزش و برنامه دارند. کار حزبی و تشکیلاتی که لازمه یک جامعه دموکراتیک و قانونمند است، در ایران ما با بحران های درونی زیادی روبروست و هنوز گام های اولیه را بر می دارد. بنابراین اگر از فرصت بدست آمده بهره برداری خوبی صورت گیرد؛ می توان چشم انداز بهتری از گذشته را انتظار داشت.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

خدایی که هست، خدایی که می انگارند

بعداز شهریور 1320 که با رفتن رضاشاه فضای سیاسی جامعه بازترشد و احزاب متعددی ظهورکردند، احزاب کمونیستی نیز فعالیت گسترده ای را درایران آغاز کردند. در واکنش به تبلیغات آنان برخی روحانیان و روشنفکران مذهبی نیز به فکر تدوین و تبیین اندیشه های فلسفی اسلامی افتادند. از جمله علامه طباطبایی جلساتی خصوصی پیرامون مباحث فلسفی را شروع کرد که تعدادی از علاقمندان به این مباحث در آن شرکت می کردند. مرحوم مطهری از جمله افراد ثابت این جلسه بود که درس های استاد را نیز می نوشت و بعدها آنها را در پنج جلد تحت عنوان اصول فلسفه و روش رئالیسم منتشرنمود. اما این کتاب ها تنها درس های استاد نبود بلکه بخش عمده آن را پاورقی و شرح متن که چندین برابر متن اصلی بود تشکیل می داد که کار خود استاد مطهری بود.

ناگفته نماند استاد مطهری گرچه خود شاگرد علامه طباطبائی محسوب می شد اما نسبت به تفکرات استاد حاشیه ها و انتقاداتی نیز داشت که بعدها به صورت مدون آنها را ارائه کرد. در همین سلسله مجلدات اصول فلسفه و روش رئالیسم نیز جلد 4 که بحث تضاد را مطرح نموده بود مدت ها منتشرنشد چرا که استاد مطهری در آن مورد با علامه اختلاف نظرجدی داشت.

درباره مباحث مطرح شده در سایر مجلدات نیز ایشان دیدگاه های مستقلی داشت و سال های بعد در مقاله ای با عنوان اخلاق و جاودانگی صراحتا" چند نقد اساسی به اندیشه استاد خود مطرح کرد. لازم به ذکر است که این نقد در زمانی عنوان شد که مرحوم علامه طباطبائی زنده بود و طرح این انتقادات درمناسبات آن دو هیچ خللی وارد نیاورد و این نشان از آزاداندیشی آن دو داشت.

جهان حادث و خدای قدیم

زمانی که کتاب اصول فلسفه منتشر شد، گفتمان رایج مذهبی این بود- همچنان که هنوز هم تاحدی هست- که جهان آفرینش زمانی نبوده و بعد توسط خداوند حادث شده است و تنها خداوند موجودی قدیم است و مخلوقات حادثند. در همه داستان ها هم می خواندی و به فرزندانمان می آموختیم که: یکی بود یکی نبود غیرازخدا هیچکس نبود. یعنی فرض می کردیم که زمانی خدا به تنهایی وجود داشته و هیچ پدیده ای نبوده است. سپس خداوند شروع به خلقت نموده و اولین پدیده جهان هستی را آفریده است. دربرابر این گفتمان تفکر ماتریالیستی بود که معتقد بود ماده ازلی است و به اصطلاح قدیم است نه حادث، مارکس گفته بود سئوال از اینکه قبل از ماده چه بوده است سئوالی ایده آلیستی است. در اندیشه مذهبی این تفکر به عنوان شرک و نفی خدا شمرده می شد. لذا یکی از شاخص های مذهبی بودن یا نبودن همین قائل به حادث بودن یا قدیم بودن جهان آفرینش بود. درتفکر مذهبی رایج آن زمان که هم اکنون نیز هست خلقت خداوند در چنبره زمان موضوعیت می یافت و برای شروع آفرینش آغاز زمانی قائل بودند.

درمیان این کشمکش های فکری، مطهری اندیشه ای را مطرح کرد که اساسا" سیستم فکری دیگری را بنیان می نهاد. ایشان در پاورقی جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم(1) صفحات 184 الی 187 بحثی درباره حدوث و قدم عالم طرح کرده اند که برای همه اندیشمندان حوزه دین و معتقدین مذهبی قابل تأمل است. مرحوم مطهری نظر رایج مذهبی را به عنوان دیدگاه متکلمین درباره مسأله هستی و وجود معرفی کرده و سپس مرزبندی فلاسفه و از جمله خود را با آنها بیان می کند:

"متکلمین مدعی هستند که "قدیم" منحصراست به ذات واجب، غیرذات واجب هرچه هست حادث زمانی است؛ بلکه مدعی هستند که "قدم" مساوی وجوب است و حدوث مساوی امکان. یعنی یک موجود بدان جهت نیازمند به علت و فاعل است که حادث است و اگر حادث نباشد بی نیاز از علت است، یعنی واجب الوجود است".

یعنی متکلمین تفاوت موجودات و خالق آنها را دراین می دانند که خداوند قدیم و ازلی است اما خلق حادث و پدید آمدنی است. یعنی زمانی نبوده و در برهه ای دیگر از زمان خلق شده است. بنابر اعتقاد آنان زمانی تنها خدا بوده و هیچ مخلوقی نبوده است. آنها این نظر را تنها اعتقاد درست دینی می دانستند و هرکس را جز این عقیده بود از دین خارج می شمردند:

استاد مطهری:"متکلمین علاوه براین، ادعای اجماع و اتفاق می کنند از همه ادیان و مذاهب بر حدوث زمانی عالم، و مدعی هستند که عقیده به قدم زمانی عالم بر خلاف متفق علیه همه ادیان است".

اما برخلاف این نظر مشهور، فلسفه اسلامی اعتقادی دیگر دارد. به گفته شهید مطهری قدیم بودن وازلی بودن خلق و عالم مخلوق نه تنها نفی خداوند نیست بلکه لازمه خالقیت خداوند وجود مستمر خلق همراه اوست:

استادمطهری:"ازطرف دیگر طرفداران فلاسفه مدعی هستند که حدوث زمانی عالم – به معنی اینکه رشته زمان که از گذشته به آینده کشیده شده است از نظر گذشته محدود و متناهی باشد و نقطه شروع داشته باشد و ما قبل آن نقطه، عدم محض باشد – نامعقول است زیرا مستلزم انفکاک معلول از علت تامه است. لازمه قدم ذات باری قدم عالم است که فعل باری است".

مطابق نظریه متکلمین زمانی باید باشد که خداوند هست اما خلقی وجود ندارد. به عبارتی خداوند هنوز شروع به خلقت نکرده است. به قول قصه گویان غیر از خدا هیچکس نیست. اما این نوع اعتقاد معضلاتی به بار می آورد. اولا" اینکه بر ذات خداوند هم زمان حاکم می شود، زمانی خداوند خالق نیست یا حداقل بالفعل چنین نیست و در عمل دست به خلقت نزده است و پس از مدتی دست به کار خلقت می شود وخالق می شود (انقکاک معلول از علت).

گذشته از این نقش خداوند و وابستگی مخلوق به خداوند تنها در لحظه پیدایش و آغاز کار است نه تداوم آن. یعنی نیاز مخلوق به خالق تنها در بدو پیدایش وی است. همچنان که مخترعی دستگاهی را راه اندازی می کند.

دراین تفکرامتیاز و برتری خداوند نسبت به مخلوقات اینست که او قبل از آنها بوده است. مانند آنها سابقه نیستی ندارد. دراینجا زمان خود فراتر از مخلوق شمرده شده و تنه به تنه خالق می زند. به عبارتی زمان خود اصالت یافته و تو گویی زمان همچون مکان از ابعاد موجودات و پدیده ها نیست. در حقیقت بنا به اعتقاد متکلمین که حادث شدن پدیده را زمانی فرض می کنند خالق هم مشمول زمان می شود اما زمان و عمر او نامتناهی و قدیم فرض می شود.

وجود خالق، وجود مخلوق

شهید مطهری برای این که نظریه فلاسفه را توضیح دهند چنین می گویند:" فلاسفه مدعی هستند که آنچه منحصراست به ذات واجب الوجود"قدم ذاتی" است نه "قدم زمانی" و اجماع اهل ادیان جز بر حدوث ذاتی عالم نیست، زیرا آن چیزی که ادیان تعلیم می دهند مخلوقیت عالم و خالقیت ذات باری است. آنچه را مخلوقیت عالم ایجاب می کند حدوث ذاتی است نه حدوث زمانی....جهان به واسطه ذات باری از مرتبه نیستی ذاتی به هستی رسیده است؛ جهان از ناحیه ذات خود نیست است و از ناحیه ذات حق، هست. صدرالمتألهین بر مبنای اصالت وجود مبنای خاصی دارد که نظر حکما را دقیق ترمی کند. او می گوید مناط احتیاج معلول به علت از نحوه وجود معلول خارج نیست".

ملاصدرا در همان زمان خود که نظریه اصالت وجود را مطرح کرد از سوی متکلمین و تفکر رایج زمان متهم و منحرف شمرده شده و مطرود و تکفیر شد. اما در طول زمان و آشنایی سایر روحانیان فرهیخته از فلسفه اصالت وجود نظریات وی رواج یافت. مرحوم مطهری این بحث را دردهه 30 ارائه کرده است که هنوز فضای جامعه و بویژه حوزه های علمیه مانند پس از انقلاب بازنبود. ایشان گذشته از نقد نظر متکلمین نگاه های فلسفی غیرصدرایی را نیز به نقد کشیده است. چرا که بسیاری فیلسوفان اسلامی به اندیشه های یونانی که به اصالت ماهیت قائلند تعلق خاطردارند. اما مرحوم مطهری با ظرافت این اندیشه ها را مرزبندی کرده و تفاوت دو نظررا چنین توضیح می دهند:

"حکما عموما" بنا بر طرز تفکر اصالت ماهیتی چنین می اندیشند که اشیاء (ماهیات) در ذات خود نه اقتضای وجود دارند و نه اقتضای عدم. این لااقتضایی که همان معنی امکان است از لوازم ذات اشیاء یعنی ماهیات است و به واسطه همین لا اقتضایی نیازمند و محتاج به علتی می باشند که به آنها وجود بدهد. ماهیت محتاج است و امکان مناط احتیاج ماهیت است و جعل و تأثیر و ایجاد مابه الاحتیاج است. ولی بنابر نظرصدر المتألهین که مبتنی بر اصالت وجود است ماهیت را از حریم جعل و انجعال، و تأثیر و تأثر و ایجاد و موجودیت برکنار می داند و همه اینها را از آن وجود می داند وبرای هر مرتبه از وجود حکمی قائل است.

طبق نظر صدر المتألهین که بیان این مقاله نیز با آن منطبق است، معلول از آن جهت نیازمند به علت است که تمام هویتش این است که کاراست. کار بودن کار به این نیست که حادث باشد یا قدیم. بلکه به نفس کاربودن است. کار اگر حادث باشد کارحادث است و اگر قدیم باشد کار قدیم است و به هرحال کاراست. جهان یک واحد کاراست خواه حادث باشد یا قدیم".

مطابق نظرملاصدرا که نظر مرحوم مطهری نیز هست رابطه خالق و مخلوق، رابطه ای ذاتی و وجودی است. در تفکر اصالت ماهیت، از نقص و محدودیت ماهیت به ضرورت وجود علت یا خالق می رسیم. به عبارتی موجودات که ممکنات نامیده می شوند وجودشان نسبی است. می توانند باشند و می توانند نباشند. بودن و نبودن شان خللی ایجاد نمی کند. زمانی هم نبوده اند و زمانی دیگرهم نخواهند بود. لذا برای بودن نیاز به علتی دارند که آن وجود واجب و ضروری است. اگر آن وجود واجب نباشد دیگر هیچ چیز امکان وجود نمی یافت. دراینجا از روی ممکنات به وجود واجب می رسند. اما ملاصدرا که مطهری خود را هم نظر با او می شمرد وجود فی نفسه اصالت و مبنائیت دارد. نیازی به اثبات آن نیست. این وجود مستقل از اندیشه بشری و مستقل از همه موجودات هست. کار اندیشه درک رابطه این وجود و پدیده ها و موجودات است. در دیدگاه مطهری که همان فلسفه صدرایی است مخلوق به دلیل نسبیت وجودی و محدودیت ذاتی اساسا" وجودی وابسته و متکی به وجود الهی است که محدودیت و نقصی در آن راه ندارد. ایشان این مفهوم را چنین توضیح می دهد:

استادمطهری:"حدوث زمانی و قدم زمانی هر دو درباره موجودی صادق است که در ظرف زمان واقع باشد، اما موجودی که خارج از ظرف زمان است نه حادث زمانی است و نه قدیم زمانی، جهان درکل خود زمان ندارد همچنان که مکان ندارد. به عبارت دیگر مجموع جهان که شامل زمان هم هست پیش و پس زمانی ندارد تاگفته شود در آن زمان بوده است یا نبوده است، همچنان که صحیح نیست گفته شود که عالم درکجا آفریده شد؟ صحیح نیست گفته شود کی آفریده شد؟ چون که "کی" و "کجا" متأخر از عالم است و فرع بر عالم است. کی و کجا و وقت و جا فقط درباره اجزاء عالم صادق است..".

هرچند برای کسی که سال ها در ذهن خود رابطه خداوند و مخلوقات را مبتنی بر زمان تعریف کرده و تفاوت و مرز آنها را در سابقه نیستی داشتن مخلوق و قدیم و ازلی بودن خالق بلحاظ زمانی دانسته است بسیارمشکل است که بپذیرد مخلوق هم می تواند زمان نداشته باشد. از نظر او اعتقاد به قدیم بودن مخلوق شرک تلقی می شود. چرا که او خداوند را با این صفت شناخته است. هنوز هم در بسیاری کتب مذهبی وقتی سخن از خداشناسی و آفرینش می رود گفته می شود که جهان حادث است و زمانی عدم و نیستی بوده و سپس خداوند آنها را از نیستی به هستی آورده است.

درحالی که همان گونه که مرحوم مطهری با شجاعت مطرح کرده است در این تبیین نارسایی های زیادی وجود دارد. بسیاری پرسش ها و ابهاماتی که درذهن افراد مذهبی می جوشد مربوط به همین تبیین از خداشناسی است. از جمله این پرسش که همواره برای جوان ها مطرح می شود که برفرض خداوند جهان را در آغاز خلق کرده است، پس از آن لحظه آفرینش و هم اکنون چه نیازی به او هست؟

استاد مطهری: "از اینجا معلوم می شود که برهان مفروضی که بر قدم عالم اقامه می شود بی اساس است. .. همان طوری که صحیح نیست گفته شود در ماوراء ابعاد مکانی عالم(به فرض تناهی ابعاد) "چه چیز وجود دارد؟" صحیح نیست گفته شود "پیش از عالم چه چیز بود؟" زیرا کلمه "در" فرع بر وجود مکان است و کلمه "پیش" فرع بر وجود زمان".

همان گونه که مرحوم مطهری توضیح داده است در این گفتمان مذهبی زمان در برابر هستی اصالتی خاص می یابد. این اصالت یافتن قدمت زمانی شاید در برخی عادات فرهنگی و اخلاقی رایج در جامعه ما هم بی تأثیرنباشد. همچنان که در مناسبات انسانی گاه نفس قدمت ارزش شمرده می شود. این مقوله خود داستانی دارد که باید در جای دیگری بدان پرداخت.

1- سیدمحمدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، 1374، ص 184 تا 187

چاپ در روزنامه اعتماد، شنبه 12 اردیبهشت 1388