۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

خدایی که هست، خدایی که می انگارند

بعداز شهریور 1320 که با رفتن رضاشاه فضای سیاسی جامعه بازترشد و احزاب متعددی ظهورکردند، احزاب کمونیستی نیز فعالیت گسترده ای را درایران آغاز کردند. در واکنش به تبلیغات آنان برخی روحانیان و روشنفکران مذهبی نیز به فکر تدوین و تبیین اندیشه های فلسفی اسلامی افتادند. از جمله علامه طباطبایی جلساتی خصوصی پیرامون مباحث فلسفی را شروع کرد که تعدادی از علاقمندان به این مباحث در آن شرکت می کردند. مرحوم مطهری از جمله افراد ثابت این جلسه بود که درس های استاد را نیز می نوشت و بعدها آنها را در پنج جلد تحت عنوان اصول فلسفه و روش رئالیسم منتشرنمود. اما این کتاب ها تنها درس های استاد نبود بلکه بخش عمده آن را پاورقی و شرح متن که چندین برابر متن اصلی بود تشکیل می داد که کار خود استاد مطهری بود.

ناگفته نماند استاد مطهری گرچه خود شاگرد علامه طباطبائی محسوب می شد اما نسبت به تفکرات استاد حاشیه ها و انتقاداتی نیز داشت که بعدها به صورت مدون آنها را ارائه کرد. در همین سلسله مجلدات اصول فلسفه و روش رئالیسم نیز جلد 4 که بحث تضاد را مطرح نموده بود مدت ها منتشرنشد چرا که استاد مطهری در آن مورد با علامه اختلاف نظرجدی داشت.

درباره مباحث مطرح شده در سایر مجلدات نیز ایشان دیدگاه های مستقلی داشت و سال های بعد در مقاله ای با عنوان اخلاق و جاودانگی صراحتا" چند نقد اساسی به اندیشه استاد خود مطرح کرد. لازم به ذکر است که این نقد در زمانی عنوان شد که مرحوم علامه طباطبائی زنده بود و طرح این انتقادات درمناسبات آن دو هیچ خللی وارد نیاورد و این نشان از آزاداندیشی آن دو داشت.

جهان حادث و خدای قدیم

زمانی که کتاب اصول فلسفه منتشر شد، گفتمان رایج مذهبی این بود- همچنان که هنوز هم تاحدی هست- که جهان آفرینش زمانی نبوده و بعد توسط خداوند حادث شده است و تنها خداوند موجودی قدیم است و مخلوقات حادثند. در همه داستان ها هم می خواندی و به فرزندانمان می آموختیم که: یکی بود یکی نبود غیرازخدا هیچکس نبود. یعنی فرض می کردیم که زمانی خدا به تنهایی وجود داشته و هیچ پدیده ای نبوده است. سپس خداوند شروع به خلقت نموده و اولین پدیده جهان هستی را آفریده است. دربرابر این گفتمان تفکر ماتریالیستی بود که معتقد بود ماده ازلی است و به اصطلاح قدیم است نه حادث، مارکس گفته بود سئوال از اینکه قبل از ماده چه بوده است سئوالی ایده آلیستی است. در اندیشه مذهبی این تفکر به عنوان شرک و نفی خدا شمرده می شد. لذا یکی از شاخص های مذهبی بودن یا نبودن همین قائل به حادث بودن یا قدیم بودن جهان آفرینش بود. درتفکر مذهبی رایج آن زمان که هم اکنون نیز هست خلقت خداوند در چنبره زمان موضوعیت می یافت و برای شروع آفرینش آغاز زمانی قائل بودند.

درمیان این کشمکش های فکری، مطهری اندیشه ای را مطرح کرد که اساسا" سیستم فکری دیگری را بنیان می نهاد. ایشان در پاورقی جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم(1) صفحات 184 الی 187 بحثی درباره حدوث و قدم عالم طرح کرده اند که برای همه اندیشمندان حوزه دین و معتقدین مذهبی قابل تأمل است. مرحوم مطهری نظر رایج مذهبی را به عنوان دیدگاه متکلمین درباره مسأله هستی و وجود معرفی کرده و سپس مرزبندی فلاسفه و از جمله خود را با آنها بیان می کند:

"متکلمین مدعی هستند که "قدیم" منحصراست به ذات واجب، غیرذات واجب هرچه هست حادث زمانی است؛ بلکه مدعی هستند که "قدم" مساوی وجوب است و حدوث مساوی امکان. یعنی یک موجود بدان جهت نیازمند به علت و فاعل است که حادث است و اگر حادث نباشد بی نیاز از علت است، یعنی واجب الوجود است".

یعنی متکلمین تفاوت موجودات و خالق آنها را دراین می دانند که خداوند قدیم و ازلی است اما خلق حادث و پدید آمدنی است. یعنی زمانی نبوده و در برهه ای دیگر از زمان خلق شده است. بنابر اعتقاد آنان زمانی تنها خدا بوده و هیچ مخلوقی نبوده است. آنها این نظر را تنها اعتقاد درست دینی می دانستند و هرکس را جز این عقیده بود از دین خارج می شمردند:

استاد مطهری:"متکلمین علاوه براین، ادعای اجماع و اتفاق می کنند از همه ادیان و مذاهب بر حدوث زمانی عالم، و مدعی هستند که عقیده به قدم زمانی عالم بر خلاف متفق علیه همه ادیان است".

اما برخلاف این نظر مشهور، فلسفه اسلامی اعتقادی دیگر دارد. به گفته شهید مطهری قدیم بودن وازلی بودن خلق و عالم مخلوق نه تنها نفی خداوند نیست بلکه لازمه خالقیت خداوند وجود مستمر خلق همراه اوست:

استادمطهری:"ازطرف دیگر طرفداران فلاسفه مدعی هستند که حدوث زمانی عالم – به معنی اینکه رشته زمان که از گذشته به آینده کشیده شده است از نظر گذشته محدود و متناهی باشد و نقطه شروع داشته باشد و ما قبل آن نقطه، عدم محض باشد – نامعقول است زیرا مستلزم انفکاک معلول از علت تامه است. لازمه قدم ذات باری قدم عالم است که فعل باری است".

مطابق نظریه متکلمین زمانی باید باشد که خداوند هست اما خلقی وجود ندارد. به عبارتی خداوند هنوز شروع به خلقت نکرده است. به قول قصه گویان غیر از خدا هیچکس نیست. اما این نوع اعتقاد معضلاتی به بار می آورد. اولا" اینکه بر ذات خداوند هم زمان حاکم می شود، زمانی خداوند خالق نیست یا حداقل بالفعل چنین نیست و در عمل دست به خلقت نزده است و پس از مدتی دست به کار خلقت می شود وخالق می شود (انقکاک معلول از علت).

گذشته از این نقش خداوند و وابستگی مخلوق به خداوند تنها در لحظه پیدایش و آغاز کار است نه تداوم آن. یعنی نیاز مخلوق به خالق تنها در بدو پیدایش وی است. همچنان که مخترعی دستگاهی را راه اندازی می کند.

دراین تفکرامتیاز و برتری خداوند نسبت به مخلوقات اینست که او قبل از آنها بوده است. مانند آنها سابقه نیستی ندارد. دراینجا زمان خود فراتر از مخلوق شمرده شده و تنه به تنه خالق می زند. به عبارتی زمان خود اصالت یافته و تو گویی زمان همچون مکان از ابعاد موجودات و پدیده ها نیست. در حقیقت بنا به اعتقاد متکلمین که حادث شدن پدیده را زمانی فرض می کنند خالق هم مشمول زمان می شود اما زمان و عمر او نامتناهی و قدیم فرض می شود.

وجود خالق، وجود مخلوق

شهید مطهری برای این که نظریه فلاسفه را توضیح دهند چنین می گویند:" فلاسفه مدعی هستند که آنچه منحصراست به ذات واجب الوجود"قدم ذاتی" است نه "قدم زمانی" و اجماع اهل ادیان جز بر حدوث ذاتی عالم نیست، زیرا آن چیزی که ادیان تعلیم می دهند مخلوقیت عالم و خالقیت ذات باری است. آنچه را مخلوقیت عالم ایجاب می کند حدوث ذاتی است نه حدوث زمانی....جهان به واسطه ذات باری از مرتبه نیستی ذاتی به هستی رسیده است؛ جهان از ناحیه ذات خود نیست است و از ناحیه ذات حق، هست. صدرالمتألهین بر مبنای اصالت وجود مبنای خاصی دارد که نظر حکما را دقیق ترمی کند. او می گوید مناط احتیاج معلول به علت از نحوه وجود معلول خارج نیست".

ملاصدرا در همان زمان خود که نظریه اصالت وجود را مطرح کرد از سوی متکلمین و تفکر رایج زمان متهم و منحرف شمرده شده و مطرود و تکفیر شد. اما در طول زمان و آشنایی سایر روحانیان فرهیخته از فلسفه اصالت وجود نظریات وی رواج یافت. مرحوم مطهری این بحث را دردهه 30 ارائه کرده است که هنوز فضای جامعه و بویژه حوزه های علمیه مانند پس از انقلاب بازنبود. ایشان گذشته از نقد نظر متکلمین نگاه های فلسفی غیرصدرایی را نیز به نقد کشیده است. چرا که بسیاری فیلسوفان اسلامی به اندیشه های یونانی که به اصالت ماهیت قائلند تعلق خاطردارند. اما مرحوم مطهری با ظرافت این اندیشه ها را مرزبندی کرده و تفاوت دو نظررا چنین توضیح می دهند:

"حکما عموما" بنا بر طرز تفکر اصالت ماهیتی چنین می اندیشند که اشیاء (ماهیات) در ذات خود نه اقتضای وجود دارند و نه اقتضای عدم. این لااقتضایی که همان معنی امکان است از لوازم ذات اشیاء یعنی ماهیات است و به واسطه همین لا اقتضایی نیازمند و محتاج به علتی می باشند که به آنها وجود بدهد. ماهیت محتاج است و امکان مناط احتیاج ماهیت است و جعل و تأثیر و ایجاد مابه الاحتیاج است. ولی بنابر نظرصدر المتألهین که مبتنی بر اصالت وجود است ماهیت را از حریم جعل و انجعال، و تأثیر و تأثر و ایجاد و موجودیت برکنار می داند و همه اینها را از آن وجود می داند وبرای هر مرتبه از وجود حکمی قائل است.

طبق نظر صدر المتألهین که بیان این مقاله نیز با آن منطبق است، معلول از آن جهت نیازمند به علت است که تمام هویتش این است که کاراست. کار بودن کار به این نیست که حادث باشد یا قدیم. بلکه به نفس کاربودن است. کار اگر حادث باشد کارحادث است و اگر قدیم باشد کار قدیم است و به هرحال کاراست. جهان یک واحد کاراست خواه حادث باشد یا قدیم".

مطابق نظرملاصدرا که نظر مرحوم مطهری نیز هست رابطه خالق و مخلوق، رابطه ای ذاتی و وجودی است. در تفکر اصالت ماهیت، از نقص و محدودیت ماهیت به ضرورت وجود علت یا خالق می رسیم. به عبارتی موجودات که ممکنات نامیده می شوند وجودشان نسبی است. می توانند باشند و می توانند نباشند. بودن و نبودن شان خللی ایجاد نمی کند. زمانی هم نبوده اند و زمانی دیگرهم نخواهند بود. لذا برای بودن نیاز به علتی دارند که آن وجود واجب و ضروری است. اگر آن وجود واجب نباشد دیگر هیچ چیز امکان وجود نمی یافت. دراینجا از روی ممکنات به وجود واجب می رسند. اما ملاصدرا که مطهری خود را هم نظر با او می شمرد وجود فی نفسه اصالت و مبنائیت دارد. نیازی به اثبات آن نیست. این وجود مستقل از اندیشه بشری و مستقل از همه موجودات هست. کار اندیشه درک رابطه این وجود و پدیده ها و موجودات است. در دیدگاه مطهری که همان فلسفه صدرایی است مخلوق به دلیل نسبیت وجودی و محدودیت ذاتی اساسا" وجودی وابسته و متکی به وجود الهی است که محدودیت و نقصی در آن راه ندارد. ایشان این مفهوم را چنین توضیح می دهد:

استادمطهری:"حدوث زمانی و قدم زمانی هر دو درباره موجودی صادق است که در ظرف زمان واقع باشد، اما موجودی که خارج از ظرف زمان است نه حادث زمانی است و نه قدیم زمانی، جهان درکل خود زمان ندارد همچنان که مکان ندارد. به عبارت دیگر مجموع جهان که شامل زمان هم هست پیش و پس زمانی ندارد تاگفته شود در آن زمان بوده است یا نبوده است، همچنان که صحیح نیست گفته شود که عالم درکجا آفریده شد؟ صحیح نیست گفته شود کی آفریده شد؟ چون که "کی" و "کجا" متأخر از عالم است و فرع بر عالم است. کی و کجا و وقت و جا فقط درباره اجزاء عالم صادق است..".

هرچند برای کسی که سال ها در ذهن خود رابطه خداوند و مخلوقات را مبتنی بر زمان تعریف کرده و تفاوت و مرز آنها را در سابقه نیستی داشتن مخلوق و قدیم و ازلی بودن خالق بلحاظ زمانی دانسته است بسیارمشکل است که بپذیرد مخلوق هم می تواند زمان نداشته باشد. از نظر او اعتقاد به قدیم بودن مخلوق شرک تلقی می شود. چرا که او خداوند را با این صفت شناخته است. هنوز هم در بسیاری کتب مذهبی وقتی سخن از خداشناسی و آفرینش می رود گفته می شود که جهان حادث است و زمانی عدم و نیستی بوده و سپس خداوند آنها را از نیستی به هستی آورده است.

درحالی که همان گونه که مرحوم مطهری با شجاعت مطرح کرده است در این تبیین نارسایی های زیادی وجود دارد. بسیاری پرسش ها و ابهاماتی که درذهن افراد مذهبی می جوشد مربوط به همین تبیین از خداشناسی است. از جمله این پرسش که همواره برای جوان ها مطرح می شود که برفرض خداوند جهان را در آغاز خلق کرده است، پس از آن لحظه آفرینش و هم اکنون چه نیازی به او هست؟

استاد مطهری: "از اینجا معلوم می شود که برهان مفروضی که بر قدم عالم اقامه می شود بی اساس است. .. همان طوری که صحیح نیست گفته شود در ماوراء ابعاد مکانی عالم(به فرض تناهی ابعاد) "چه چیز وجود دارد؟" صحیح نیست گفته شود "پیش از عالم چه چیز بود؟" زیرا کلمه "در" فرع بر وجود مکان است و کلمه "پیش" فرع بر وجود زمان".

همان گونه که مرحوم مطهری توضیح داده است در این گفتمان مذهبی زمان در برابر هستی اصالتی خاص می یابد. این اصالت یافتن قدمت زمانی شاید در برخی عادات فرهنگی و اخلاقی رایج در جامعه ما هم بی تأثیرنباشد. همچنان که در مناسبات انسانی گاه نفس قدمت ارزش شمرده می شود. این مقوله خود داستانی دارد که باید در جای دیگری بدان پرداخت.

1- سیدمحمدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، 1374، ص 184 تا 187

چاپ در روزنامه اعتماد، شنبه 12 اردیبهشت 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر