۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

حكايت همچنان باقيست

حكايت اميركبير قصه منشوري است كه در هر وجهش نمايي از ارزش‌هاي ايران و ايراني پيداست.
او فرزند كربلايي محمدقربان آشپزدربار بود. سرگذشت او نشاني است از اراده و عزم يك ايراني خودساخته كه همه فاصله‌هاي طبقاتي و اجتماعي را به كناري مي‌نهد و عاليترين مقام را از آن خود مي‌كند و منشأ تحول در كشوري عقب مانده مي‌شود.
رفتارش با نظام حاكم نشانگر هوشياري ايراني است كه در فضاي بسته استبداد موروثي، از ظرفيت‌هاي موجود بهره مي‌گيرد و شاه را تحت تأثير كرامت و دلسوزي و بزرگي خود قرارداده و كشور را گامي به پيش مي‌برد.
برخوردش با بيگانگان و وابستگان، روحيه استقلال‌‌طلبي ايراني را به نمايش گذاشت كه در طول تاريخ پر فراز و نشيب‌ش از ميان همه تهاجمات توانست ميهن خود را نجات داده و استقلالش را از دست ندهد. او نه دربرابر سفارت هاي بيگانه و ابرقدرت‌هاي زمانه سرخم كرد و نه به عوامل وابسته‌شان ميدان داد كه حاكميت ايران را در چنبره خويش گيرند.
سلامت نفس امير براي همه مقامات و كارگزاران شاهدي تاريخي شد كه  مي‌توان دريك سيستم ناسالم و درميان همه عناصر فاسد و خودفروش و طمعكار، سالم زيست و آلوده نشد و بر ارزش‌هاي انساني و ملي وفادار ماند.
صراحتش با شاه نشان داد  حتي بنا به مصلحت نمي‌خواهد راستي و درستي را فدا كند و از طريق فريب شاه، امر مهم خويش را پيش برد. صراحتي كه سرانجام فدايش شد.
كاري كه با صنعت و كشاورزي كرد و تحولاتي آفريد، اين پيام را در تاريخ گذاشت كه مي‌توان بدون اتكا به خارج و حتي كارشكني آنان، به استعداد و توان نيروهاي داخلي و حمايت صنعتگران و كشاورزان، بدون شعار، اقتصاد ملي را تقويت كرده و بنايي جديد را بنيان گذارد.
او كه در مكتب هيچ روشنفكري درس آزاديخواهي نخوانده بود، اولين روزنامه هفتگي ايران را راه انداخت و به تأسيس چاپخانه و ترويج كتاب و اطلاع رساني اقدام كرد. كارهاي فرهنگي او را از عوامل زمينه‌ساز انقلاب مشروطه مي‌دانند.
او كه حتي از درس خواندن محروم بود و درحاشيه درس شاهزاده‌ها سواد آموخت، اما در اولين فرصت مدرسه دارالفنون را راه‌ انداخت كه بسياري فرهيختگان و استادان در آنجا درس‌آموختند. راه دانشگاه را او بازكرد.
كاري كه با نظام حاكم در آن دوران كرد و بعدها به عنوان اصلاحات امير معروف شد نيز خود الگويي نو و بديع بود. اگر امروز بحث الگوي متوازن و همه جانبه را برخي شعار مي‌دهند، امير در آن دوران كه از اين تئوري‌ها خبري نبود، دست به تغيير در همه زمينه‌هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي زد. او حتي دسته‌هاي سينه زني و هيأت هاي عزاداري را نيز از ياد نبرد و براي تغييرو تحول در رويكرد آنها تلاش كرد.
پس از سال‌ها خدمتگزاري و دلسوزي، شاه عزلش كرد و به كاشان تبعيد نمود. كنار نشست و نشان داد كه براي منصب و مقام چندان ارزشي قائل نيست. متانت و كرامت امير در دوران تبعيد نيز خود بر عظمت او افزود.
حتي مرگش نيز نمادي ماندگار شد. كدام تارك دنيا و مؤمن به آخرت چنين راحت به پيشواز مرگ مي‌رود؟ فراش‌باشي گفت اجازه هيچ كاري از ديدار با همسرو فرزند و نوشتن وصيت‌نامه و... ندارد و تنها مي‌تواند شيوه كشتن را خود انتخاب كند، امير به دلاك خود، دستور داد رگش را بزند. او حتي مرگ را خود انتخاب كرد و با دستور خود سرنوشت محتومش را رقم زد.
او اين همه را با نظام منحط شاهنشاهي آن هم از نوع قاجاري‌اش كرد، آن هم در عصرامتيازات كه هم روس و هم انگليس در دربار ايران عامل داشتند و خود را صاحب ايران مي‌دانستند. مردم نيز رعيت بودند نه شهروند كه خود سرنوشت خويش برگزينند.
بيستم ديماه هرسال، سالروز شهادت امير بهانه‌ا ي است كه ازنيازتاريخي مردم به كارگزاري چون او سخن گوييم و قدر نخبگان خود بشناسيم.

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

جهان بی جهان پهلوان ماندنی نیست

دوره قاجار بود، قبل از مشروطيت. مردم محله خاني‌آباد كه مي‌ديدند حاج‌قلي خواربارفروش محله هميشه روي تخت مي‌نشيند، برايش اسم گذاشتند، به او حاج‌قلي تختي مي‌گفتند. آن زمان كسي حدس هم نمي‌زد كه اين اسم بامسمي از محله خاني‌آباد روزي بيرون رود و نه‌تنها در ايران كه در تمامي جهان بر زبان‌ها افتد.
اما غلامرضا تختي نوه حاج‌قلي سال‌ها بعد چنين موقعيتي پيدا كرد. سال 1329، 20 سال بيشتر نداشت كه در مسابقات كشتي ايران به مقام قهرماني رسيد. او اين مقام را تا سال 1338 هشت بار از آن خود كرد. او در سال 1951 در مسابقات المپيك شركت جست و صاحب مدال نقره شد. او با سه تن از هم‌تيمي‌هايش اولين كساني بودند كه براي ايران مدال جهاني كسب كردند. پنج سال بعد تختي اولين مدال طلاي المپيك براي ايران را كسب كرد. نام او در اين سال‌ها موجب مباهات هر ايراني با هر گرايش سياسي بود.
اما عظمت تختي تنها در زور بازوي او نبود. آنچه بيش از همه او را در دل مردم جاي داد نه عنوان قهرماني و پهلواني كه مردانگي و آزادگي و خلقيات انساني و كريمانه او بود.
شايد همين خصائل بود كه او را به سمت دكتر مصدق كشاند. با وجود موقعيت حرفه‌اي و شهرت جهاني‌اش كه با همسويي با حكومت مي‌توانست آينده او را تضمين كند، به جريان‌هاي سياسي منتقد حاكميت پيوست و در كنار مردم قرار گرفت. سال 1342 حاكميت نام تختي را در شوراي مركزي جبهه ملي ديد. از همين رو مورد غضب حكومت واقع شد و آنها تلاشي جدي را براي انزواي وي و مانع‌تراشي براي حضورش در مجامع داخلي و بين‌المللي و حتي باشگاه‌ها آغاز كردند.
بعد از كودتاي 28 مرداد 32 عليه حكومت ملي مصدق حاكميت تلاش وسيعي كرد تا اين واقعه را به عنوان قيام ملي و نه كودتا قلمداد كند. هر سال به اين مناسبت جشن‌هاي زيادي در همه شهرها برپا مي‌كردند و چنين وانمود مي‌كردند كه مردم حكومت مصدق را ساقط كرده و شاه را برگرداندند. نهضت مقاومت ملي را هم سركوب كرده و بسياري از اعضاي آن را دستگير كرده بودند. طرفداري قهرماني ملي چون تختي از دكتر مصدق و حمايت مردم از وي، پس از همه اين تلاش‌ها نشان مي‌داد مردم آن تبليغات را نپذيرفته و همچنان به آرمان‌هاي خود پايبند بودند. اين مساله براي حاكميت بسيار گران مي‌آمد.
جالب اينكه در كودتاي 32 شعبان جعفري و چند تن از نوچه‌هايش به عنوان پهلوان ورزش باستاني به خيابان‌ها ريختند و به غارت و تخريب اماكن حامي دولت ملي پرداختند و كودتا را به سرانجام رساندند. با وجود امكاناتي كه رژيم در اختيار اين ناجوانمرد گذاشته بود و تبليغات زياد، هيچ گاه مردم شعبان را به عنوان پهلوان خود نپذيرفتند و همواره جامعه از او گريزان بود.
مردم تهران نقش تختي را در جمع‌آوري كمك‌هاي مردمي و ارسال آنها براي مردم زلزله‌زده بويين‌زهرا به چشم ديده بودند، بزرگواري و گذشت او را در روي تشك كشتي به ياد داشتند و نمي‌توانستند اين پهلوان جوانمرد را از خود جدا دانسته و به شرافت و مردانگي او پشت كنند.
از همين رو تختي كه نمي‌توانست همچون گذشته در باشگاه‌ها حضور يافته و تمرين كند در سال‌هاي مياني دهه 40 ديگر نتوانست مدال‌هاي طلا را تجديد كند و در مسابقات بدرخشد. اما اين عدم موفقيت نه‌تنها او را از چشم مردم نينداخت بلكه محبوبيت او روز به روز بيشتر مي‌شد. دكتر مصدق در اسفند سال 1345 درگذشت. رژيم كه از مشاركت وسيع مردم در تشييع و مراسم درگذشت دكتر وحشت داشت تختي را هم از رفتن به احمدآباد و شركت در مراسم منع كرد اما تختي به اين دستورات گوش نداد و با اعلام اينكه من مي‌روم، شما مرا دستگير كنيد در اين مراسم شركت جست و وفاداري‌اش را نسبت به نهضت ملي و آرمان‌هاي بلندش اثبات كرد.
سال بعد درحالي كه يك سال از ازدواج پهلوان مي‌گذشت و فرزندش بابك تازه به دنيا آمده بود، در 18 دي‌ماه 1346 روزنامه‌ها اعلام كردند روز گذشته غلامرضا تختي در هتلي در تهران دست به خودكشي زده است.
بدبيني نسبت به حاكميت موجب شد كمتر كسي شايعه خودكشي تختي را بپذيرد. همه‌جا گفته مي‌شد حاكميت اين پهلوان مردمي را كشته و در هتل صحنه‌سازي كرده كه مردم را بفريبد. مجله فكاهي توفيق خبر درگذشت تختي را چنين انعكاس داد: تختي را خودكشي كردند!
 به‌رغم فشارها و ترفندهاي ماموران امنيتي، مردم از همه‌جا هجوم آورده و تشييع جنازه باشكوهي از پهلوان آزاده خويش به عمل آوردند. جنازه مرحوم تختي در ابن‌بابويه شهرري به خاك سپرده شد.
گفته شده است پس از شنيدن خبر مرگ تختي، مردم همه شهرهاي ايران به شدت متاثر شدند و حتي در نقاط مختلف كساني به اين دليل دست به خودكشي زدند. در كرمانشاه قصابي به اين كار مبادرت كرده بود. پس از مرگ او مردم روي شيشه مغازه‌اش خواندند كه با خط درشت نوشته بود: «جهان بي‌جهان ‌پهلوان ماندني نيست». به راستي كه آنچه ماندني و پايدار است جز راستي و درستي نيست.

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

هويت ايراني و آزادگي فكري، تأملي در نسبت ايران با اسلام و اعراب

درباره حمله اعراب به ايران در زمان ساسانيان و ورود اسلام به ايران تحليل هاي مختلفي می شود. اما این اختلاف تحلیلی که درسایر موارد نیز هست نه تنها مشکلی ایجاد نمی کند، بلکه می تواند به درک عمیق تر، جامع تر و واقعی تر ما از آن نقطه عطف تاریخی کمک کند. تنها مشکل اینجاست که بررسی این مقطع تاریخی با رویکردهای سیاسی فرهنگی امروزین جامعه گره خورده و برخی از دریچه واکنش های فرهنگی امروزی خود به آن واقعه می نگرند. این واکنش ها نیز بیش از آن که جنبه عقلانی و عالمانه داشته باشد، برخاسته از احساس و شیفتگی ها و نفرت های روزمره است.
برخي از موضع ناسيوناليستي و به عنوان دفاع از ايرانيت اين تحول را بررسي مي كنند و برخي از موضع اسلامی نافی هویت ملی و ايرانيت و عده اي هم با نگاه سومي اين مقطع تاريخي را تحليل مي كنند. اين مسأله  همچون سایر مسائل تاریخی نیاز به تحقیق و کنکاش دارد و آمیختن آن با حب و بغض هاي سياسي و عقيدتي مانع بزرگی دراین مسیراست. این در آميختگی دغدغه حقيقت جويي پژوهشگر را سرکوب می کند. در حالت موضعگیری و تقابل، هر طرف درصدد است موضع مخالف و غیرخود را تخطئه کرده و مانع به کرسی نشستنش شود. در حالی که در یک فضای علمی و پژوهشی، همه منتظر کشفی جدید و حرفی تازه هستند. ما اکنون نیازمند شناخت واقعیت هستیم. با علم به اینکه وضعیت امروزمان ادامه دیروزاست،  می دانیم که تنها با نگاهی واقعی به گذشته و شناخت هویت تاریخی و ملی خود می توانیم موقعیت و نقش خود را درجهان امروز رقم زنیم. با تقبیح یا تمجید گذشته، واقعیتی که بوده وهست دگرگون نمی شود. سرانجام واقعیت خود را بر تصورات ذهنی تحمیل خواهدکرد. بنابراین بهترین کار بالابردن ظرفیت و توان روحی و فکری خود است برای شنیدن تحلیل های دیگر و رسیدن به شناختی برتر.
زبونی در برابر زور و شمشير
عده اي اظهار مي كنند اعراب مسلمان با زور و شمشير ايران را گرفتند و با كشتار و ايجاد رعب و وحشت ايرانيان را وادار كردند مسلمان شوند. اگر كسي مسلمان نمي شد او را مي كشتند يا از او جزيه مي گرفتند لذا ايرانيان بالاجبار مسلمان شدند و اسلام با زور شمشير پيش رفت و تمدن ایرانی را نابود کرد.
اين تحليل كه با انگیزه دفاع از كيان ايرانيان و مقابله با اعراب و اسلام بيان مي شود حاوي نكات و نتايجي است قابل تأمل. دراین نگاه عموما" بر عظمت تمدن ایرانی و عقب ماندگی و وحشیگری اعراب تأکید می شود. بظاهر ایرانی را تقدیس می کند و نقاط ضعف و نارسایی های جامعه ایرانی را در آن زمان نمی بیند و برای اقوام دیگر همچون اعراب نیز هیچ ارزش و نقطه قوتی قائل نیست. اما گذشته از حقایق تاریخی، با تأمل در عمق این تحلیل به تناقضاتی برمی خوریم که قابل توجه است. از همه مهم تر اینکه این نگاه گرچه با انگیزه بزرگداشت ایرانیان طرح شده است اما در واقع آنان را تحقیرکرده و نفی می کند. با پذیرش این تحلیل بايد قبول كنيم كه  ايرانيان مردمي بوده اند زبون،  خوار و سازشكار كه از سر ترس حاضر شدند به تمام عقايد ديني و باورها و ارزش هاي ملي خود پشت پا زده و تسليم متجاوزين به وطنشان شوند. نه تنها دربرابر قدرت متجاوز تمکین کردند بلکه عقاید و باورهای آنها را نیز برجان و دل خود نشاندند. به عبارتی دیگر ایرانیان را باید قومی فرض کنیم که هركس به آنان زور مي گفت هرچند قومی عقب مانده و وحشی باشد، به رنگ او درمي آمدند. اما اين تحليل با برخي واقعيت ها همخواني ندارد:
1- تاریخ نشان می دهد ايرانيان مردمي سلحشور و جنگجو بوده اند. در جنگ هاي زيادي با روميان و ساير اقوام شركت كرده و پيروز ميدان شدند. نسبت به اعراب هم در قرن ششم ميلادي از نظر سلاح و تجهيزات و نيروي نظامي بسيار پيشرفته تر و مجهز تر بودند. دليلي نداشت ايرانياني كه روميان را با همه تجهيزاتشان بارها شكست داده بودند از اعراب غيرمتمدن شكست بخورند.
2- اعراب از نظر نيروي انساني و رزمی و نیز سلاح و تجهيزات بسيار عقب مانده تراز ايران بودند. آنها نه پيشينيه تمدني ايرانيان را داشتند و نه حاكميت مقتدري مثل سلسله ساسانيان با آن سازمان گسترده و پيچيده، چگونه مي شود چنين نيرويي بتواند بر ايران قدرتمند با آن سلاح های پیشرفته و ارتش حرفه ای فائق آيد.
3- بنا به شواهد تاريخي ايرانيان در برابر تجاوزات اقوام دیگر در طول تاریخ همواره ایستادگی کردند و اگر هم شکست نظامی را پذیرفتند اما در برابر فرهنگ و مذهب قوم مهاجم سرتسلیم فرود نیاوردند. در ماجرای حمله اعراب نیز همه ایرانیان در ابتدا مسلمان نشدند. فرايند مسلمان شدن كل ملت ايران چندقرن طول كشيد. درحالي كه طبق اين تحليل بايد در همان سال هاي جنگ ايرانيان تغييرعقيده داده باشند.
به سرزمين  ايران از جانب اقوام ديگر نيز تجاوز شده است. تهاجم روميان، مغول ها، تركان عثماني و ...را در طول تاريخ داشته ايم اما در هيچكدام از اين حملات  روحيه تسليم طلبي و زبوني به شكلي كه در برابر اعراب ادعا شده از ايرانيان مشاهده نشده است. چطور مي توان حمله اعراب را استثنا كرد؟
4- گرفتن جزیه در اسلام مجازاتی برای مسلمان شدن نبود. درحالی که شهروندان مسلمان می بایست از اموال خود خمس و زکات بدهند و در صورت نياز به جهاد بروند، از شهروندان غیرمسلمان مالیاتی با نام جزیه می گرفتند. اتفاقا" قانون جزیه نشان می دهد که تغییرعقیده و دیانت اجباری نبوده است. غیرمسلمانان نیز می توانستند با حفظ هویت خود، تحت قیمومت حکومت اسلامی زندگی کنند درحالی که رفتن به جهاد برآنان الزامی نبود و به جای پرداختن خمس و زکات،  مالیاتی دیگر به دولت می پرداختند. در عوض حکومت موظف بود امنیت آنان را تأمین کرده و مانند سایر شهروندان از حقوق اجتماعی برخوردارشان کند.
بیگانه پرستی
برخي شكست ايرانيان از اعراب را چنين تحليل مي‌كنند كه ملت ايران در آن مقطع از حكومت ساساني ناراضی بودند و به اعراب و اسلام پناه بردند.
از این تحلیل چنین برمی آید که  ايرانيان بيگانه پرست بودند. به جاي مبارزه با ظلم و استبداد، به خارجي پناه مي بردند. حاضر بودند بخاطر رهايي از شرايط بد موجود، مملكت شان را از دست بدهند و استقلالشان پايمال شود و يك خارجي بر كشورشان حكومت كند. یعنی استقلال و تمامیت ارضی را قربانی کردند تا به شرایط مطلوب تری در مناسبات اجتماعی و سیاسی دست یابند. درحالی که تاریخ نشان می دهد حفظ استقلال و تمامیت ارضی همواره برای ایرانیان از اهداف اولیه بوده و در زمره اساسی ترین انگیزه های آنان بوده است.
بیگانه ستیزی و خودبسندگی
گروهي ديگر مقطع تاريخي مورد بحث را چنين تصوير مي‌كنند كه ايرانيان دربرابر تهاجم اعراب مقابله كردند و به هیچ وجه تسليم اسلام نشدند.
این تحلیل گرچه روحیه بیگانه ستیزی و استقلال طلبی ایرانی را می ستاید اما بطور ضمنی چنين القا مي كند كه پذيرش يك ايده يا ارزش غيربومي امري مذموم و ناپسند است. در اين گزاره ملت ايران  مردمي متعصب و خود رأي معرفی می شوند. مردمی که در برابر هر پديده اي كه از خودشان نباشد مي ايستند. حتي اگر يك خارجي حرف حقي بزند و  سخن تازه اي آورده باشد حاضر نيستند تمكين كنند. به شدت آن را سركوب مي كنند. درحالي كه ايرانيان همواره در طول تاريخ گرچه در برابر تجاوزات بيگانه مقاومت مي كردند اما از هر ملتي ايده‌ها و دانش‌ها و ارزش‌هاي نويني را فرا مي‌گرفتند و آن را توسعه مي‌دادند. قبل از اسلام نيز از دانشمندان رومي و يوناني بهره مي‌گرفتند. از مسيحيان استقبال مي كردند و براي آيين آنها احترام قائل بودند.
آزادی و عدالت
تحليلي ديگر ماجرا را چنين مي‌بيند كه ايرانيان به دنبال آزادي و عدالت بودند و اين را درشعار مسلمانان يافتند و بدان روي آوردند، اما وقتی در عمل خلاف آن را دیدند به مقابله با خلفای اموی برخاستند. يعني ايراني آزاديخواه و عدالت طلب در مقابل زور و ظلم سر فرود نمي آورد، چه داخلي باشد و چه خارجي. درعوض هرجا سخن از عدل و آزادي باشد سر تعظيم فرود مي آورد.
عدالت و آزادیخواهی اقتضا دارد که انصاف را از دست ندهیم. ضعف ها و کاستی های خود را ببینیم ریشه های  شکست را در درون خود بشناسیم. نقاط قوت و ارزش های دیگر اقوام را نیز فراموش نکنیم. تمدن ایرانی بیش از سایر اقوام قدمت داشت. اما این تمدن و اقتدار در عمل دچار آسیب هایی شده بود. اعراب گرچه بلحاظ تمدن و پیشرفت، در مراحل ابتدایی بودند اما جنبش و نهضتی نوپا درمیانشان شکل گرفته بود که حامل ارزش های انسانی والایی بود. درحالی که شاهزاده های ساسانی تاب تحمل یکدیگر را نداشتند و هر یک در پی حذف دیگری بود، مردم مدینه به خلیفه خود هشدار می دادند که اگر به کژراهه رود با شمشیر راستش خواهندکرد. خلیفه از طریق نظرخواهی از مردم به شیوه بیعت به کرسی می نشست و در عمل نمی بایست امتیازی نسبت به سایر شهروندان داشته باشد.
نشان دیگر این تحلیل جهت گیری مردم ایران در برابر حکومت اموی و خاندان علوی است. زمانی که حکومت اموی موروثی شده و به  اشرافیت وتبعیض و خودكامگي روي آورد، ایرانیان جانب علی و فرزندانش را گرفتند که شعار عدالت و آزادی می دادند و با حكومت خودكامه اموي درافتادند.
نگاهی دیگر
از منظری دیگر همه این تحلیل ها اگر مطلق نگری را کنار بگذارند می توانند در یک محدوده زمانی و مکانی بطور نسبي صادق باشند. واقعیت اینست که در میان هر ملتی اقشار و گرایش های مختلف و گاه متضاد وجود دارد. این اقشار دربرابر پدیده ها و وقايع واکنش های متفاوتی از خود بروز می دهند. همچنان كه در برابر تهاجم اعراب به ايران در دوره خليفه دوم، مناطق مختلف ايران واكنش‌هاي متفاوتي از خود نشان دادند. بنابراین نمی توان در باره آنان حکمی واحد و تحلیلی یکسان ارائه کرد. براي همه تحلیل های فوق چه بسا بتوان شواهدي در تاريخ يافت اما مطلق كردن و عموميت آن به نظر درست نمي‌آيد. لذا می توان همه این تحلیل ها را جمع زده و جامعه ایرانی را مرکب از گروه ها و اقشار مختلفی دانست که هرکدام یکی از رویکردهای بیان شده را پی گرفته باشند. اما نكته‌اي كه در رفتار تاريخي ايرانيان مشاهده مي‌شود اينست كه آنها ميان اسلام و عربيت تفاوت قائل شدند. گرچه اسلام را به عنوان يك دين و مقوله اي فرانژادي پذيرفتند و حتي در توسعه علوم اسلامي نقش بسزايي ايفا كردند، اما هويت ملي و تاريخي خود را نيز حفظ كرده و در برابر سلطه ن‍ژادي و سياسي عرب ايستادند. ضمن اينكه خود نيز در پي سلطه بر ديگران نبودند.
 منتشردر روزنامه شرق شنبه 11ديماه 1389