
زندان اصولا" واژه خوشنامي نيست. هر چند گاهي افرادي خوشنام درآن جاي مي گيرند. قبل از انقلاب بسياري مبارزين زندان را به دانشگاه و مدرسه انسان سازي تشبيه مي كردند. در حقيقت هم زندان چنين كاركردي داشت. اما اگر از آن تعبير كه با مبارزات ايدئولوژيك آن زمان همخواني داشت بگذريم و آن را قدري اغراق آميز بشماريم، شايد درست تر باشد بگوييم فارغ از اين كه زنداني تحت آزار و شكنجه باشد يا نباشد، نفس زندان عوارضي دارد كه قابل تأمل است و به فرد توانايي ها و كاستي هايش را مي نماياند. گفتني است كه افراد مختلف از اين عوارض تأثيرات گوناگوني مي پذيرند.
1-توهم
مهم ترين اثر زندان همين ايجاد توهم است. هر فردي به محض دستگيرشدن در معرض اين عارضه قرارمي گيرد. قبل از هرچيز از خود مي پرسد چرا مرا گرفتند. پاسخ به اين سئوال اغلب ساده نيست. اما يافتن پاسخ براي اين پرسش ضروري است. بنابراين ذهن شروع به فرضيه سازي مي كند. تخيل و توهم زنداني خواه ناخواه فعال مي شود، به سرعت گذشته را مرور مي كند. مسائلي كه احتمال مي رود علت بازداشتش باشد ذهن او را به خود مشغول مي كند.
درصورتي كه كارهايي را مخفيانه انجام داده باشد كه از نظر حاكميت جرم به شمارمي رود، درسلول به شدت نگران مي شود.
ذهن متهم در زمان بازداشت با سرعت عجيبي فعال مي شود و همه احتمالات مختلف را مرور مي كند. اگر درباره فلان موضوع بپرسند، اگر درباره فلان فرد سئوال كنند، اگر آن مورد خاص را متوجه شوند. اگر فلاني را هم گرفته باشند. اگر آن مطلب را متوجه شده باشند. اگر نوشته آن روز را ديده باشند، و...
و...
توهمات در زندان دائما" در حال زايش و رشد است. هر صدايي را مي شنوي تفسيرمي كني. هر اسمي به گوشت مي خورد ياد يكي از آشنايان همنام مي افتي، احتمال مي دهي او را گرفته باشند. هر علامتي، هر بويي و هر رفتاري براي شما معني خاصي مي دهد. درحالي كه ممكن است هيچكدام از اين موضوعات هيچ ربطي به تو نداشته باشد. جالب است كه همه زندانيان كه با اين علائم محيطي روبرو مي شوند همين حالت را دارند. در كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك گاهي براي پيدا كردن يك زنداني نگهبان اسم كوچك او را فرياد مي زد تا اگر دربند ما كسي به آن نام باشد مشخص شود. با شنيدن نام رضا، احمد، حسين و... اولين چيزي كه به ذهن هر زنداني مي آمد دوستش بود كه همان نام را داشت. به دنبال اين احتمال بعد ساير توهمات به ذهنش هجوم مي آورد كه اگر او را گرفته باشند احتمال دارد كه چه مسائلي لو رفته باشد.
علاوه براين كه نفس زندان توهم زاست، رفتار و گفتار اطرافيان براين توهم دوچندان مي افزايد. هررفتارنگهبان، بازجو و ديگران را به خودت مستقيما" مربوط مي داني. اگر زنداني را اول وقت بازجويي ببرند به فكر فرو مي رود كه دليل اين كار چه بوده است. اگر ديرتر ببرند بازهم برايش قابل فكراست. وقتي بازجوي ساواك محل سكونت مادرم را از من پرسيد اولين چيزي كه به ذهنم خطور كرد اين بود كه مي خواهند او را هم بازداشت كنند. به دنبال اين توهم صدها اگر و مگر به ذهنم يورش آورد كه بسيار آزاردهنده بود. درحالي كه بعدها معلوم شد اصلا" چنين چيزي واقعيت نداشته است. اين توهم زنداني گاه چنان شدت مي يافت كه به نوعي ماليخوليا و جنون تبديل مي گشت. فردي كه در زندان ساواك دچار اين مشكل شده بود چنين تصور مي كرد كه تمامي محيط اطراف او براي كنترل و مراقبت از او سازماندهي شده است. حتي درباره پرندگان داخل حياط و كلاغ هاي روي ديوار هم تصور مي كرد كه آنها مأمور ساواك هستند كه براي شنود كردن حرف هاي او درحال انجام وظيفه اند.
1- يأس
يكي از عوارض طبيعي بازداشت و زنداني شدن غلبه يأس بر روحيه زنداني است. بويژ ه كه او اساسا" فكراين كه به چنين روزي بيفتد نمي كرد. او در ذهن خود برنامه هاي زيادي براي پيشبرد اهدافش در نظرگرفته بود. اما اينك همه آن برنامه ريزي ها و آينده نگري ها بر باد رفته و دستش از همه جا كوتاه شده است. با دستگيري بلافاصله احساس شكست به زنداني روي مي آورد. بسته به اينكه وي تا چه ميزان پيش بيني و آمادگي براي چنين اتفاقي را داشته ميزان يأس و اميد مي توانيد متفاوت باشد.
قطع ارتباط با بيرون و ايزوله شدن وي و محيط بسته و خشك زندن همه به وي القا مي كنند كه هيچ حركتي وجود ندارد. همه چيز به سكون كشيده شده است. ميزان توهم هم مستقيما" با يأس رابطه دارد. زنداني كه براين تصور باشد همه دوستان و همفكرانش بازداشت شده اند بيشتر احساس يأس و شكست خواهد كرد.
هرچقدر ذهنيت و انتظار وي قبل از بازداشت با آنچه اتفاق افتاده يعني زنداني شدن در تضاد و فاصله باشد هجوم يأس و نوميدي بيشتر خواهد بود.
طبيعي است جهان بيني و انگيزه هاي فرد زنداني در ايجاد يأس يا مقابله با آن بسيار مؤثر و مفيد خواهدبود.
2- سلب اختيار
نفس بازداشت فرد در اولين لحظات يك واقعيت را به او القا مي كند كه ديگر از خود اختياري ندارد. نيازي نيست كسي مستقيما" به زنداني بگويد كه تو اكنون در بندي و قدرت انتخاب نداري. اين سلب اختيار و اراده از كوچكترين تا بزرگترين مناسبات زندگي وي را شامل مي شود. زنداني هرجا بخواهد نمي تواند برود. هر ساعت بخواهد نمي تواند بخوابد. هر غذايي ميل داشته باشد نمي تواند بخورد. با هركس بخواهد نمي تواند تماس بگيرد. بسياري خواسته ها و تمايلات ريز و درشت ديگر براي او امكان پذير و قابل دسترسي نيستند. شرايط دائما" به او تلقين مي كنند كه ديگر تو اختياري از خود نداري. امكان انتخاب نداري. اين ويژگي به زنداني مي آموزد كه تنها راه اينست كه بايد تسليم شرايط شوي.
3- فشار غريزه
در زندگي روزمره هركس به نحوي نيازهاي غريزيش را پاسخ مي دهد. گرسنگي، تشنگي، آرامش، امنيت، نيازهاي جنسي و عاطفي و... ازجمله نيازهاي مشترك همه انسان هاست. زمان، مكان و شكل و شيوه پاسخگويي به اين نيازها درميان طبقات مختلف متفاوت است. اما در زندان پاسخگويي به هر يك از اين نيازها با مشكلات و موانعي روبروست. كمترين و شايد ساده ترين نياز انسان ها قضاي حاجت است كه كمتركسي دراين زمينه با مشكل روبروست. اما همين نياز ساده از مهم ترين مشكلات فرد درسلول است. بويژه اگر كسي ناراحتي كليه هم داشته باشد. درسلول كميته مشترك ضد خرابكاري زمان شاه، هم سلولي عزيزي داشتم كه ناراحتي كليه داشت. نوبت دستشويي كه 4 ساعت يكبار بود براي او كفايت نمي كرد. تنها راه چاره اي كه پيدا كرديم اين بود كه در ليوان پلاستيكي چايي ادراركند و بعد در نوبت دستشويي آن را بشوييم و براي خوردن آب و چاي استفاده كنيم. علي رغم رضايت من اما هر بار شرمندگي او را مي ديدم كه شايد از درد كليه عذابش كمترنبود.
خواب يكي از موهبت هاي زندگي ماست كه در زندگي روزمره اهميتش براي ما چندان آشكارنيست. اما همين كار تكراري هر روز در زندان معضلي بزرگ مي شود. بگذريم كه از اين مسأله بطور مصنوعي هم گاه براي درفشار گذاشتن متهم استفاده مي شود.
فقدان سيگار براي معتادين به آن خود يك فشار مضاعف در سلول توليد مي كرد. كسي كه مبارز بود و شخصيتي ارزشمند داشت براي يك نخ سيگار گاه با مأمور زندان كلنجار مي رفت تا سهميه اي اضافي بگيرد.
بيماري هاي گوارشي، تنفسي و عصبي خود فشار ديگري است كه اغلب زندانيان با آن مواجه اند. خيلي ها روزهاي اول با يكي از بيماري هاي اسهال يا يبوست دست و پنجه نرم مي كنند. حال به اين بيماري اگر در دسترس نبودن دستشويي را اضافه كنيم، شرايط رنج آور زنداني را تاحدي مي توان تصور مي كرد.
4- ترس
ترس امري طبيعي است و در برخي موارد كاملا" معقول. اما وقتي ترس با توهم مخلوط شود بسيار ترسناك مي شود. معمولا" شكل زندان و سلول براي بسياري افراد ترسناك است. اين ترس تا حدي ناشي از پيشداوري و پيش فرض هايي است كه در ذهن فرد زنده مي شود. يكي از محرك هاي ترس ابهام از وضعيت است. ترس از تاريكي نمونه اي از اين حالت آدميان است. وضعيت فرد زنداني به دلايل مختلف از جمله سلب اختيار از وي آينده اي تاريك را براي وي ترسيم مي كند. اين تاريك بودن به معني مبهم بودن ترس را در فرد برمي انگيزد. اين ترس همراه نگراني است.
نكته ظريفي كه در زندان هاي شاه به تجربه درآمد اين بود كه ترس از شكنجه صرفا" ناشي از درد و ناراحتي وارده نبود، بلكه نگراني و ترس از اينكه مقاومت زنداني در زيرشكنجه به پايان برسد بيش از درد و رنج او را به واهمه مي انداخت.
زندان في نفسه ترس را به همراه مي آورد. بويژه براي كسي كه خود را آماده چنان شرايطي نكرده باشد. بازجوهاي ساواك از وجود اين ترس مطلع بودند لذا در اعمال شكنجه روي اين عامل حساب ويژه اي باز مي كردند. بسياري اوقات بجاي شكنجه كردن زنداني، وي را درشرايطي قرار مي دادند كه صرفا" وي دچار ترس از شكنجه شود. مثلا" ديگري را شكنجه مي كردند و زنداني را درحالت انتظار نگه مي داشتند تا با شنيدن فرياد ها و ناله هاي آن ديگري تكليف خود را روشن كند.
5- ترديد و شك
علاوه بر عوارض برشمرده زندان محل شك و ترديد نيز هست. زنداني كه قبل از آن تصور چنين روزي را نكرده بمحض دستگيري با نوعي احساس شكست و نافرجامي در برنامه هايي كه براي آينده چيده بود روبرومي شود. جمله معروف چي فكر مي كرديم چي شد زبان حال همه زندانيان است. اين احساس زنداني را به اين سمت سوق مي دهد كه به ريشه يابي اين شكست و جمع بندي اشتباهات گذشته خود بپردازد. ازهمين روزنه شك در برخي مباني و باورها و قطعيات گذشته آغاز مي گردد.
نكته اي كه در اين زمينه بايد درنظرداشت اينست كه اين عارضه هميشه منفي نيست. تاريخ نشان مي دهد هسته بسياري جنبش هاي جديد و استراتژي هاي نوين مبارزات، در زندان پايه گذاري شده است.
درهرصورت زندان جايگاه جمع بندي نسبت به گذشته است. زنداني در بيرون چنان درگير كار و مسائل روزمره است كه گاه فرصت تفكر و انديشه در ماهيت كاري كه انجام مي دهد پيدا نمي كند. براي چنين فردي زندان يك فرصت است.
تجديدنظرهاي زندان هميشه هم مثبت نيست. برخي در اثر شكستن در مقابل فشارهاي وارده تسليم اراده حاكم مي شوند و براي توجيه وضعيت جديد خود نياز به تئوري جديدي دارند كه آن را مي سازند. يكي از مبارزان قديم كه در سال 1352 دستگيرشد و پس ازمدتي در تلويزيون ظاهرشد و اظهار ندامت نسبت به گذشته خود كرد، در زندان با بازجوهاي ساواك همكاري مي كرد. در يكي از مراحل بازجويي من وي نيز حضور يافت و به نصيحت و بازجويي از من پرداخت. نامبرده مي گفت من با همان انگيزه و ايماني كه در بيرون مبارزه مي كردم بعد از دستگيري تا حالا افراد را لو داده و به همكاري با رژيم مشغولم. وي توضيح داد كه من دراثر برخورد با افراد روشن ساواك، تفكرم تغييركرده است و به اين جمع بندي رسيدم كه مبارزات ما بيهوده بوده و سياست هاي حاكم در مسيردرستي است. از طرفي وي در پاسخ به سئوال ديگرمن، ناخن هاي خود را نشان مي داد كه چقدر شكنجه شده و مقاومت كرده است.
6- رفع محرك هاي محيطي و بيروني قبلي
اغلب شاهد بوده ايم كه كساني تحت تأثير فضا و يا تهييج احساسات دست به حركتي مي زنند. انگيزه مند شده و وارد عرصه مبارزه مي شوند. برخي با ديدن صحنه هاي فجيع و يا دروغ هاي مقامات يا نمونه هاي فقر وفساد تحريك شده و انگيزه مخالفت پيدا مي كنند. گاهي يك سخنراني مهيج مخاطبان را به شور و وجد انداخته و به واكنش وا مي دارد. اما زنداني از چنين محرك هايي بي بهره است. از بدو دستگيري نه تنها محرك هاي قبلي محيطي نيستند كه به او انگيزه بدهند بلكه شرايط محيطي او را به سكون و انفعال فرا مي خوانند. در روزهاي اول اين پديده چندان خودش را نشان نمي دهد. اما وقتي زمان حبس به درازا مي انجامد اين مسأله ناخودآگاه تأثيرش را تدريجا" مي گذارد. البته كساني كه به اين مسأله توجه داشته و مراقب خود بودند كمتر از اين عارضه اثر مي گرفتند.
زاويه نگاه افراد نيز اثر اين عارضه را مي تواند تغييردهد. در ساواك دركنار يك زنداني مقاوم فردي مأيوس و منفعل گذاشته بودند كه روحيه او را تخريب كند. وي از شرايط بيرون و سكون مردم و اينكه ديگر كسي به فكر شما زندانيان نيست و همه مشغول گذران زندگي هستند داد سخن داده بود. پس از مدتي كه خبرهاي زيادي از اين وضعيت گفته بود و گمان مي كرد زنداني مقاوم قدري مأيوس شده باشد، زنداني مي گويد عجب با اين وصف كه تو مي گويي مسئوليت دو برابراست.
7- مشكل اعتماد به نفس
عارضه هاي ياد شده همه زنداني را به اين سمت سوق مي دهند كه اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. بديهي است اين ويژگي به عوامل ديگري از جمله انگيزه ها و تفكرات زنداني نيز مستقيما" مربوط است. اما هر چه طول زندان اضافه شود ممكن است اين اعتماد به نفس كمترشود. وقتي شخص در ساده ترين مسائل زندگي از خود اختيار نداشته باشد به تدريج نسبت به اراده خود نيز دچار ترديد شود.
8- عوامل ساختگي
پديده ها و عوارض برشمرده از نفس زندان ناشي مي شود، اما گاه عواملي مصنوعي نيز به اين شرايط دامن مي زد. خبرهاي نادرست و ساختگي از بدو ورود به زندان ذهن را بمباران مي كرد. خبراينكه همه دوستانت دستگيرشده اند و .... به زنداني جمع بندي هاي جديدي القا مي كند. ساواك گاه خبر اعدام و يا كشته شدن شخصي را به نحوي به زندانيان مي رساند در حالي كه وي زنده بود. زنداني به تصور اينكه وي از ميان رفته است درباره او اطلاعات ديگري مي داد.
اين عوارض برخي از تأثيرات زندان بر زنداني است. فشارهاي فيزيكي و انواع شكنجه ها نيز بر آن آثار اضافه مي شد. با اين همه بايد توجه داشت كه در فرهنگ انقلاب و زندان ستمشاهي انتظار ايستادگي در برابر همه اين ناملايمات از همه يكسان نبود.
ضمن آن كه آشنايي با راهي كه فرد درپيش گرفته، اصلاح انگيزه هاي دروني، صداقت عملي و آمادگي براي هزينه هاي احتمالي مي توانست از شكنندگي مبارزان در ان زمان بكاهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر