۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه

اگر پیامبر پیروی می داشت

درذهنیت جامعه ما امام حسین ع به عنوان مظلوم ترین چهره درمیان بزرگان دین شناخته شده است. کسی که در محاصره لشکریان یزید درآخرین لحظات که یاران اندکش را از دست داده بود فریاد برآورد: آیا کسی هست مرا یاری کند؟

اما درباره محمدبن عبدالله پیامبراسلام کمتر چنین گمانی رفته است. تصورعامه براین است که او در زمان خویش و پس از آن همواره مورد اکرام جمعیت کثیری از مسلمانان بوده است. اما با نگاهی به عملکرد و زندگی او و کنش پیروانش تصوری دیگر از او پیدا می کنیم.

درباره پیامبراسلام کتاب های زیادی به دفاع یا تخطئه نوشته اند. برخی با بد دفاع کردن خود، بیشترین ضربه را به او زده اند و برخی پیروانش با انتساب رفتارهای سوء خود به ایشان چنین کرده اند. برخی نیز که در برابر این کنش ها به واکنش افتاده اند دست به قلم برده و از پیامبر اینان انتقام گرفته اند و به گمان خود ریشه ای به حل مسأله پرداخته اند.

اما در میان این کشاکش مطابق معمول اصل صورت مسأله است که ناخوانده کنار گذاشته می شود. بسیاری کسان که خود را به او منتسب می کنند، زحمت شناخت او را به خود نمی دهند تا دریابند میان رفتار و گفتار آنان با پیامبرشان چه نسبتی برقراراست و نه آنان که به طرد و نفی پرداخته اند چنین می کنند تا بدانند با چه مخالفت می ورزند.

این روزها که مطالبات زنان یکی از مقولات مطرح در جامعه ما و جامعه جهانی است گاه شینده می شود که پیامبراسلام و دینی که آورد حقوق زنان را نادیده انگاشته است. برای داوری دقیق در این باره و بررسی همه موارد مورد انتقاد، بحث تفصیلی لازم است که فرصتی فراخ ترمی طلبد. اما دریغ است که دراین فرصت اشاره ای هم به این موضوع نشود.

کرامت زنان

زمانی که پیامبرو همراهانش از یکی از جنگ ها برمی گردند، نزدیک مدینه کاروان توقف کرده و دمی می آساید. عایشه از هودجی که بر شتر بود خارج شده و برای کاری به بیابان می رود. موقع برگشت می بیند کاروان رفته و او جامانده است. کاروانیان بی آن که متوجه غیبت عایشه شود هودج را سوار شترکرده و به راه افتاده بودند. عایشه در همان محل می ماند تا زمانی که به جستجوی او برخیزند او را در محل توقف بیابند. اما از خستگی به خواب فرو می افتد. مردی از اهالی مدینه با شتر سر می رسد و او را می یابد. مرد عایشه را یاری می کند تا سوارشترشود و سپس او را به مدینه می رساند. اهالی شهر وقتی عایشه را همراه مردی غریبه می بینند که از بیرون شهر وارد می شود به او بدبین شده و دهان به دهان ماجرا را برای هم بازگو می کنند. آنها شایع می کنند که عایشه با مرد شترسوار رابطه ای نامشروع برقرارکرده است.

شایعه چنان قوت می گیرد که بر نگاه پیامبر نسبت به او نیز بی تأثیرنیست. شایعه همچنان گسترش یافته و عایشه را می آزارد. عایشه در خانه پدر بیمار و در بستر آرمیده است، پیامبر نیز برخورد گرم گذشته را ندارد. 1

مشابه این واقعه در جامعه ما چندان ناآشنا نیست. بارها اتفاق افتاده که بانویی بخاطر همراهی یا هم صحبتی با مردی متهم به فساد و فحشا شده است. اما برخورد با این پدیده در دو جامعه آن روز و امروز نکات جالبی را دربردارد.

اگر ماجرای عایشه امروز اتفاق می افتاد چه می کردیم:

1- بلافاصله زن را مورد خطاب قرار می دادیم که تو متهم هستی و نه تنها جرمی خلاف عفت عمومی مرتکب شده ای بلکه به پیامبر خدا نیز لطمه زده و به او خیانت کرده ای و گناهی مضاعف داری

2- شک می کردیم عقب افتادن او از کاروان با برنامه ریزی قبلی بوده و او با قصد چنین کاری کرده تا به مقصد خلاف خود برسد. بنابراین از او می خواستیم به گناه خود اعتراف کرده و به مجازات برسد

3- در سایر موارد مشابه نیز برخورد می کردیم و همراهی هر زنی با مردی غیرمحارم را ممنوع و مستحق مجازات اعلام می کردیم. تا بدین وسیله از وقوع دوباره جرم پیشگیری کنیم.

4- برخی هم گمان می کردند این توطئه را دشمنان طراحی کرده و سپس دست به پخش خبر آن زده اند تا پیامبر را بدنام کنند. بنابراین در جستجوی عوامل این کار برمی آمدند.

5- مسئولین امر در این مورد سکوت اختیارکرده و جامعه همچنان بر شدت و عمق شایعه می افزود و در این میان داستان های جدیدی نیز خلق می شد که دراصل شایعه نبوده است. افراد جدیدی نیز به خیل شایعه پراکنان می پیوستند و با استناد به این ضرب المثل که تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها، وقوع جرم را قطعی شمرده و حکم صادر می کردند.

اما در جامعه آن روز برخوردی دیگرمی شود که با روش ها و منش ما بسیار متفاوت است. فراز 11 تا 20 سوره نور در قرآن به این مسأله پرداخته است. اما درآنجا موضوع رابطه عایشه با مرد اجنبی محور بحث قرارنگرفته بلکه آنچه در چنین واقعه ای قابل بررسی تشخیص داده شده است اصل تهمت و شایعه، شایعه سازان، پراکندگان و شنوندگان آن است. دراین فرازها به نوعی این واقعه را آسیب شناسی کرده و به جزء جزء موارد پرداخته است. 2

1- ورود به موضوع چنین است:" کسانی که این بهتان را مطرح کردند گروهی از خود شما بودند، اما گمان نکنید ظهور این پدیده برای شما زیان بار است بلکه نتیجه ای مفید در برخواهد داشت. هرکس سهمی در این گناه دارد از آن برخوردارمی شود و آن که رهبری کننده و سردمدار این جریان بود عذاب بزرگی خواهددید" آیه 11.

2- ابتدا به کسانی اشاره کرد که شایعه ساز بودند و این جریان را راه انداختند. یعنی کسانی که با دیدن عایشه به همراه مرد غریبه، به وی بهتان زده و از این کاه کوهی ساختند. در فراز دوم به شنوندگان این شایعه و تهمت می پردازد:" چرا مؤمنانی که این شایعه را شنیدند، تصور مثبت و نیکو نسبت به یکدیگر نداشتند و نگفتند این تهمتی آشکاراست" ایه 12.

3- برای این کارهم یک راهکار و مکانیسم حقوقی پیشنهاد می کند. یعنی به یک نصیحت کلی و شعارگونه بسنده نمی کند، مسأله را به آخرت هم حواله نمی دهد. بلکه راه حلی حقوقی و اجرایی طرح می کند تا چنانچه کسی خارج از این راهکار عمل کرد با او برخوردشود. می گوید:" چرا چهارشاهد براین مسأله گواهی ندادند و چون نتوانستند شاهد بیاورند از نظرخدا دروغگو شمرده می شوند" ایه 13. سپس در فراز بعد از بخشایش و رحمت خدا سخن می گوید که اگر نبود بخاطر این شایعه پراکنی لطمه ای بزرگ بر جامعه وارد می شد.

4- در فراز بعد در ادامه تهدید بالا با کسانی سخن می گوید که این مسأله را کم اهمیت و امری عادی تلقی می کنند و در برابر ساختن و پخش کردن این شایعات بی تفاوت هستند و از کنارش می گذرند:" زمانی که دهان به دهان مسأله را بازگو می کردید و آن را کاری ساده و عادی می شمردید، درحالی بود که این بهتان زدن نزد خدا بس کاری بزرگ بود.

5- در فراز بعد ضمن انتقاد از کسانی که شایعه پراکنی کردند راهکاری عملی و اجتماعی در برخورد با شایعه سازان و پراکندگان آن ارائه می دهد:" چرا وقتی این شایعه را شنیدید نگفتید شایسته ما نیست که این سخن را بازگو کنیم. خداوند منزه است و این بهتانی بزرگ است".

6- سپس از این واقعه نتیجه گرفته و برای ایجاد جامعه اسلامی و پاک چنین توصیه می کند:" خداوند به شما نصیحت می کند که اگر مؤمن هستید هیچ گاه مشابه چنین مسأله ای را تکرارنکنید ".

در این واقعه نکاتی وجود دارد که با مناسبات جاری جامعه ما فاصله بسیاردارد. برای درک این فاصله کافیست بنگریم در مناسبات جاری هر روز چه تعداد تهمت هایی شبیه به این مورد در مناسبات خانوادگی، اداری، سیاسی و اجتماعی در جامعه ما مطرح می شود، بی آن که کسی متعرض تهمت زننده و بازگو کننده شود؟ به مناسبات میان مردان و زنان با چه نگاهی می نگریم؟ از سوی معلمان اخلاق و آنان که بنا دارند یا منکرات و زشتی ها مبارزه کنند چه برخوردی با این نگاه ها و بهتان ها می شود؟

جالب است که در شروع همین سوره دو آیه درباره فحشا و زنا آمده است و بلافاصله آیه بعد درباره کسانی است که تهمت زنا به کسی می زنند و چهارشاهد که ناظر صحنه باید باشند ارائه نمی دهند. در ادامه دو آیه مربوط به زنا بیش از 17 آیه در باره مسأله بهتان و شایعه است. آیا حساسیت های جاری در جامعه ما هم بدین منوال است؟

نکته جالبتر این که ظهور این پدیده را در آن مناسبات به فال نیک می گیرد. چرا؟ چون این پدیده نشان از یک بیماری در بطن جامعه است. این پدیده از علائم هشداردهنده بیماری است. به همین دلیل از کنار این علائم نمی گذرد. با برخوردی که با آن صورت می گیرد بیماری را درمان می کند. روش ها و مکانیسم هایی برای درمان این بیماری توصیه می کند تا این پدیده را ریشه کن نماید.

آیا ما نیز این بیماری را ریشه کن کرده ایم یا آن را به صورت یک اپیدمی در مناسبات مان تسری داده ایم؟ آیا اصولا" برای حرمت و کرامت انسان ها چقدر ارزش قائلیم؟ چگونه است که عرش خدا برای پایمال شدن کرامت یک زن به لرزه درمی آید اما پیروان پیامبرش به لکه دار کردن این کرامت و حرمت عادت می کنند؟ آیا در جامعه ای که امروز به نام پیامبر شناخته می شود گوش شنوایی برای کلام او هست؟

مطالبات زنان

پس از ظهور آیین جدید در عربستان 14 قرن پیش، رسمی از دوره جاهلیت باقی مانده بود که به قانون ظهار معروف است. پیامبر پس ازبعثت بر این رسم خرده ای نگرفت و آن را به رسمیت شناخت. در آن زمان قوانین و رسوم را نه پارلمانی بود که نمایندگان ملت تصویب کنند و نه حقوقدانانی که برمبنای قواعد حقوقی به تدوین آن پردازند. مشروعیت قانون با شخص پیامبربود و تجویز او کافی بود حکمی رسمیت یابد یا با مخالفتش قانونی را ملغی کند. اعراب علاوه بر آن که او را امین و مورد اعتماد می شناختند، بر این باور بودند که او پیامبری از جانب خداست و کلامی بی حساب نمی گوید. ظهار رسمی بود جاهلی که اگر مردی در مقابله با زنش او را مادرخویش بخواند زن بالاجبار مطلقه شده و بی هیچ حق و حقوقی رها می شد.

در مدینه زنی نزد پیامبر می آید و از این که شوهرش او را پس از عمری ظهار کرده و از خانه و زندگی محروم نموده شکایت می کند. او این قانون ظهار را که تا آن زمان مورد تأیید پیامبراست ظالمانه می خواند. پیامبرابتدا از لزوم اجرای قانون دفاع می کند. زن از موضع خویش دست نمی کشد و نزد خدا شکایت می کند که چطور چنین قانون ظالمانه ای را رد نکرده است. از این ماجرا در سوره مجادله یاد شده است. اما برخوردی که با این زن معترض می شود تا حدی فضای جامعه مدینه را باز می نمایاند.

برای این که با شخصیت پیامبر و پیام او بیشتر آشنا شویم حدس بزنید اگر پیروان امروز پیامبر در آن زمان بودند و این واقعه را می دیدند چه می کردند؟

1- عده ای بلافاصله به زن معترض پرخاش می کردند که تو به چه حقی به پیامبر خدا اعتراض می کنی؟ او از جانب خدا آمده است. همه کارهای او عین صواب و الهی است. تو با این کارت در واقع به خدا اعتراض کرده ای و از دین خارج شده ای. معلوم است که ایمان و اسلام تو خدشه دار است. تو هنوز اسلام را نمی شناسی. برو توبه کن و گرنه در ردیف کافران و مرتدان خواهی بود.

2- عده ای می گفتند اصلا" تو چه صلاحیتی داری که تشخیص بدهی کدام قانون خوب یا بد است. اگر قرار باشد هرکس برای خودش تشخیص بدهد و اعتراض کند که دیگر دین برای چه آمده است. او حق را تشخیص می دهد و تو باید اطاعت کنی. صلاحیت قانون گذاری منحصرا" در اختیار خدا و پیامبراست و تو هم حق اعتراض و انتقاد نداری.

3- عده ای دیگر سخت برآشفته شده و با اعتراض به زن جسور می گفتند پیامبر بر نفس تو هم ولایت دارد، بنابراین صلاح تو را بهتر از تو تشخیص می دهد. تو معلوم است ولایتت می لنگد. تو ولایت نداری. تو دشمن پیامبری.

4- گروهی دیگر به او می گویند رابطه تو با حاکم شرع مثل رابطه طبیب و بیماراست. وقتی دکتر نسخه می دهد آیا بیمار حق دارد اعتراض کند که این دارو بد است یا آن قرص را چرا برای من تجویز کردی؟ دکتر نسخه می نویسد و بیمار باید به نسخه عمل کند، هرچند دارویش را دوست نداشته باشد. وقتی پیامبر قانونی را تأیید کرد تو باید به آن عمل کنی تا بیماریت برطرف شود.

5- عده ای هم او را متهم می کردند که افکار فمینیستی دارد. می گفتند تو تحت تأثیر افکار غربزده و فاسد قرار گرفته ای. دم از حقوق زنان می زنی. فریب خورده ای و با اتکا به آن افکار انحرافی در مقابل ولی خدا و پیامبر خدا ایستاده ای.

6- گروهی نیز که ضمن دینداری به آزادی و دموکراسی معتقدند او را خطاب قرار داده می گویند شما حق داری نظر خود را بیان کنی. اما باید بدانی حکمی که پیامبر خدا آورده بی حکمت نیست. آن گاه شروع می کنند در توجیه حکم ظهار دلایلی برای زن می آورند که او را قانع کنند دست از انتقاد خود بردارد.

7- اصلا" زنی که چنین جسارتی داشته باشد که به قانون مورد تأیید پیامبر اعتراض کند به وجود نمی آید. اگر هم کسی پیدا شود جرأت نمی کند چنین جسارتی به خرج دهد. چون می داند که پیروان پیامبر بعد از این اعتراض با او چه می کنند.

8- زن معترض پس از اعتراض وقتی تأیید پیامبر را از قانون مربوطه دید، شروع می کرد به بد و بیراه گفتن به خدا و دیانت و اسلام. می گفت اصلا" ریشه این تبعیض ها و اجحاف ها به زنان، خود خدا و دیانت است. باید ریشه را زد. تا وقتی این دین و این پیامبر هست این تبعیض ها هم هست. بنابراین زن معترض شروع می کرد زنان دیگر را همراه کردن و گروهی درست می کرد تا با کمک یکدیگر ریشه دین و خدا را بزنند و این مانع را از سر راه بردارند.

اما وقتی به آن جامعه و مناسبات برمی گردیم که به گمان امروزین مناسباتی عقب مانده و بدوی بوده است، می بینیم هیچ یک از این وقایع که در عصر مدرنیسم و پسامدرنیسم واقع می شود اتفاق نمی افتد. هیچ یک از مؤمنان و نه پیامبر و خدا به این زن اعتراض نمی کنند که چرا در مقابل پیامبر حرف خودت را زدی. او پس از برخورد با پیامبر، به خدا شکایت می کند و از او که کمال عدل است می خواهد این ظلم را برطرف کند. خداوند نیز به جای این که زن را تکفیر یا تفسیق کند و از موضع پیامبر خود دفاع کرده و جانب او را بگیرد، از موضع زن حمایت می کند. آیه ای می آید: "خداوند سخن زنی را که با تو درباره همسرش مجادله می کرد شنید، خداوند شنوا و بیناست"3 . سپس می گوید: " آنانی که همسرانشان را مادر می خوانند بدانند که مادران شما تنها کسانی هستند که شما را زاییده اند. این سخن زشت و بیهوده ای است که می گویید و خداوند با گذشت و بخشنده است."

چنین می شود که رسمی و قانونی که سال ها در مناسبات جاهلی برقراربود و پیامبر نیزدر ابتدای کار آن را نفی نکرده بود، با اعتراض تنها یک زن، ملغی شد.

اما آیین جدید با این ساز و کار تغییر حکم، مهم تر از الغای آن قانون، سنت ها و مناسباتی را به جامعه بشری عرضه کرد که کمتر به آن توجه شده است. این واقعه را در قرآن ثبت می کند و سوره ای را "مجادله" می نامد تا این واقعه درتاریخ ثبت شده و اهمیت این موضوع در اذهان جامعه رسوخ یابد. تا پیروان دریابند که در آیین محمد انسان از چنان کرامتی برخوردار است که کاملا" از حق اظهار نظر و استقلال عقیده برخورداراست و حتی مجادله با پیامبر نیز ممنوع نمی شود تا کسی به بهانه مقدسات آزادی دیگران را سلب نکند.

درجامعه آن روز زنان حق مالکیت نداشتند و همراه اموال مرد پس از مرگ او به بازماندگان به ارث می رسیدند، جامعه ای که وقتی دختری زاییده می شد مرد خانه اگر نوزاد را زنده درگور دفن نمی کرد، با شنیدن خبر از شرمندگی و حرص چهره درهم می کشید و عزا می گرفت.

در چنین مناسباتی، محمد کاری می کند که زنی به خود اجازه می دهد در مقابل پیامبر و قدیس اظهار وجود و انتقاد کند و کسی متعرض او نشود.

به مردمانی که بی آن که بیندیشند از اربابان و پدرانشان تقلید و پیروی می کردند ، می آموزد که اشخاص را با حق بسنجند نه این که حق را با اشخاص محک بزنند. این آموزه را خود نیز در عمل به کار می بندد و اگر زنی عامی حرف حق گفت می پذیرد و به آن تن می دهد. آیا اکنون پس از گذشت 14 قرن از آن دوران ما چنین مناسبات و رویکردی را تحمل می کنیم؟

شاید بی جهت نبود که سیدحمال الدین اسدآبادی گفته بود بزرگترین خدمت مسلمانان به اسلام اینست که به دنیا اعلام کنند ما مسلمان نیستیم.

پی نوشت:

1- جلال الدین سیوطی، واحدی نیشابوری، شأن نزول ایات، ترجمه محمدجعفراسلامی، بنیاد علوم اسلامی، ص 403

2- سوره نور، آیات 11 تا 20

3- سوره مجادله، آیه 1

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر