۱۳۸۸ فروردین ۲۷, پنجشنبه

بس گفتم زبان من فرسود نگاهی به اندیشه سیاسی فروغی(ذکاء الملک)

محمدعلی فروغی(1254- 1321) یکی از اهالی فرهنگ و سیاست در دوران معاصر کشورماست که تصویرهای گوناگونی از او وجود دارد. برخی او را از اعضای فراماسون و از شخصیت های انگلوفیل می شمرند که همواره مجری سیاست های بیگانه بوده است. حسین فردوست از او به عنوان رئیس لژ فراماسونری ایران، واسطه انگلیسی ها با رضاخان، عامل به قدرت رسیدن رضاخان و پسرش محمدرضاشاه معرفی کرده است. همچنین در جلد دوم کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی فروغی به عنوان شخصیتی کاملا" وابسته به انگلیس و عامل آنها معرفی شده است(صفحات 35 تا 45) اما زمستان سال گذشته کتابی چاپ شد با عنوان "مقالات فروغی" که زاویه دیگری برای شناخت این شخصیت ایرانی می گشاید. این کتاب در دوجلد مجموعه ای از مقاله ها، نامه ها و یادداشت های محمدعلی فروغی(ذکاء الملک) را دردسترس خوانندگان قرارداد. این مقالات که هرکدام مربوط به موضوعی خاص و در زمانی خاص نگاشته شده است می تواند خواننده را با حال و هوای آن روزگار نگارنده آشناکند. ضمن این که به دلیل خصوصی بودن نامه ها خواننده می تواند با دقت در محتوای آنها به اندیشه های باطنی و خلقیات واقعی فروغی پی ببرد. از این رو این مجموعه دو جلدی که جلد سومی نیز در پی خواهد داشت ارزشی ویژه پیدا می کند.

از جمله در جلد اول کتاب مطبی از فروغی چاپ شده است با عنوان "ایران در 1919 میلادی" که نامه فروغی از فرنگ به ایران است.

این نامه در شرایطی نگاشته شده است که جنگ بین الملل اول به پایان رسیده، کنفرانس صلح در پاریس شروع به کار کرده و فروغی همراه هیأتی به ریاست مشاورالملک انصاری از سوی دولت ایران به این کنفرانس اعزام شده است. این دوران با قدرت گرفتن رضاخان و آغاز ورود او به صحنه سیاست همزمان است.

مطلع نامه نشان می دهد که فروغی در این نوشته مکنونات قلبی خود را نوشته نه این که مطالبی دیپلوماتیک یا از روی مصلحت نگاشته باشد:

" این مشروحه را برای اطلاع خاطر دوستان صدیق می نویسم. انتشار این مطالب البته هرچه بیشتر بهتر؛ اما بطوری که معلوم نشود از طرف ما نوشته شده و رعایت احتیاط لازم نیست سفارش کنم. هرگاه مقتضی و لازم بود که بعضی از رجال هم مطلع شوند و بخوانند البته بعد از حصول اطمینان خاطر باید بشود که به عملیات ما درانیجا لطمه وارد نیاید".1

پایان جنگ و تشکیل کنفرانس صلح

امپراطوری آلمان در 11 نوامبر 1918 در جنگ جهانی اول شکست خورد. سپس در محلی در شمال فرانسه با متفقین پیروز قرارداد ترک مخاصمه امضا کرد. پس از آن دول پیروز برآن شدند برای تقسیم مجدد مناطق تصرف شده و حل و فصل مناسبات فی مابین خود در پاریس گرد هم آیند. این گردهمایی به کنفرانس صلح پاریس معروف شد. این کنفرانس که ابتدا زیر نظارت شورایی مرکب از ده کشور متفق قرارداشت به تدریج با خروج کشورهای مختلف به سه قدرت بزرگ انگلیس و امریکا و فرانسه منحصرشد.

آن روزها پاریس محل رفت و آمد مقامات سیاسی از کشورهای مختلف جهان بود که هرکدام در پی آن بودند که منافع کشورخود را در تقسیم مجدد جهان تحکیم و تثبیت کنند. روزنامه نگاران و سیاستمداران و دیپلومات های مختلف در این شهر که عروس اروپا نام گرفته بود جمع شده بودند. فروغی نیز یکی از این دیپلومات ها بود. ایران در این زمان دستخوش حوادث بسیاری بود. احمدشاه قاجار پادشاه بود و وثوق الدوله(عاقد قرارداد معروف 1919) صدراعظم و نصرت الدوله فیروز(عامل دیگر قرارداد1919) وزارت خارجه را برعهده داشت. دراین زمان فروغی مدت شش ماه در اروپا همراه هیأت یادشده معطل مانده بودند و چنانچه این نامه نشان می دهد از سوی دولت ایران هیچ دستورالعملی برای آنها صادرنشده بود که چه مشی و برنامه ای را درپیش گیرند. سرانجام نیز ایران را در کنفرانس صلح نپذیرفتند و این هیأت به ایران برگشت. اما این نامه حاوی نکات بسیار جالب و ارزنده ای است که گوشه هایی از تاریخ ایران را بازمی نماید.

دراین دوران انگلیس به عنوان یکه تاز دنیا و ابرقدرتی بی رقیب جلوه می کرد. انگلیس و متفقین خود را فاتح جنگ جهانی می دیدند. هندوستان تحت سلطه انگلیس بود و پس از جنگ به سایر کشور ها نیز چشم طمع دوخته بودند. اغلب سیاستمداران دنیا در قبال قدرت انگلیس خود را حقیر و ناچیزمی شمردند. زبان زد بود که: در کف شیر نر خونخواره ای جز به تسلیم و رضا کو چاره ای

درایران هم اغلب مردان سیاست راهی جز کسب رضایت انگلیس نمی دیدند چرا که گمان می کردند هر آنچه لندن بخواهد همان خواهدشد. وقوع انقلاب شوروی در سال 1917 و درگیر شدن این کشور به مسائل داخلی خودش نیز مزید بر علت شده و بیشتر به یکه تاز بودن انگلیس کمک می کرد.

مذاکرات غیرشفاف و باندی

همزمان با اعزام فروغی و هیأت همراه به اروپا، دولتمردان ایران با انگلیس مذاکراتی را آغازکرده بودند. اصل ایده قرارداد 1919 را لردکرزن نایب السلطنه انگلیس در هند داد و پرسی کاکس در مشورت با وثوق الدوله مفاد آن را تهیه کرده بود. آنها درصدد بودند این قرارداد را که ایران را دربست در اختیار انگلیس قرار می داد توسط وثوق الدوله درایران به اجرا درآورند.2

از نامه فروغی چنین برمی آید که این مذاکرات کاملا" جنبه باندی و غیرشفاف داشته و حتی این هیأت دیپلوماتیک اعزام شده به اروپا را هم درجریان نگذاشته اند. هم انگلیس و هم دولت ایران هیأت اعزامی را به عنوان جریانی غریبه و نامحرم به حساب می آوردند.

فروغی می نویسد: "هرچه سعی کردیم با انگلیس ها نزدیک شویم و آنها را رام کنیم گفتند ما درطهران با دولت ایران مشغول مذاکرات هستیم و عن قریب نتیجه حاصل می شود. درلندن خواستیم اقدامات کنیم، خودمان به لندن برویم گفتند دولت ایران یا باید به توسط دولت انگلیس کار خود را صورت دهد یا به کنفرانس مراجعه کند. جمع هر دو نمی شود واین همه به اتکاء اوضاع طهران بود. به طهران مراجعه کردیم که شما چه مذاکرات با انگلیس ها می کنید ما را مطلع کنید و در هر صورت هیئت پاریس با هیئت طهران باید به موافقت یکدیگر کارکنند جوابی نرسید و حاصل کلام این که امروز که شش ماه می گذرد که ما از طهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم به کلی از اوضاع مملکت و پلتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده اند و می کنند و نتیجه ای که می خواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بی اطلاعیم و یک کلمه دستورالعمل و ارائه طریق، نه صریحا" نه تلویحا"، نه کتبا" نه تلگرافا"، نه مستقیما" نه بواسطه بما نرسیده. حتی اینکه در جواب تلگراف های ما به سکوت می گذرانند".3

بی توجهی به این هیأت دیپلوماتیک ایران از سوی دولت به آنجا می رسد که حتی از دادن هزینه های جاری به آنها خودداری می شود:"سه ماه است از رئیس الوزرا دو تلگراف نرسیده، استعفا می کنیم قبول نمی کنند. دوماه است برای پول معطلیم و نسیه می خوریم پول نمی فرستند"4

گرچه فروغی درجریان مذاکرات قرار نمی گیرد اما از برخوردها و خبرهای طرفین دولت انگلیس و دولت ایران به کنه ماجرا پی می برد و هدف انگلیس را چنین ارزیابی می کند:

"چیزی که از تلگرافات طهران و.... استنباط کرده ایم این است که انگلیس ها اوضاع طهران را مساعد و مغتنم شمرده اند که ترتیباتی داده شود که مملکت ایران از حیث امور سیاسی و اقتصادی زیر دست خودشان باشد. چون اوضاع دنیا و هیاهوهای ما در پاریس طوری پیش اورده که صریحا" و برحسب ظاهر نمی توانند بگویند ایران را به ما واگذار کنید می خواهند ایرانی ها را وادار کنند که خودشان امور خود را به ما واگذار کنند و امیدوار هستند که این مقصود در طهران انجام بگیرد و وجود ما در پاریس مخل این مقصود است... دولت ایران هم به کلی تمکین می کند و تسلیم است، یا می ترسد اقدامی بکند و خود را درعالم بی تکلیفی نگاه داشته و هم نمی داند چه بگوید".5

نقد نگاه های تسلیم طلبانه

اما فروغی در این نامه این نگاه را به نقد کشیده و به جای رابطه منفعلانه و تسلیم طلبانه، نوعی دیپلوماسی فعال و هوشیاری سیاسی را برای کسب منافع ملی ایرانیان پیشنهاد می کند:

"با همه قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه مرد میدان است با ایران هیچ کاری نمی تواندبکند. مجبوراست هر روز تکرار و تأکید کند که ما ایران را تمام و مستقل می خواهیم. ...فقط کاری که انگلیس می تواند بکند همین است که خود ما ایرانی ها را به جان هم انداخته پوست یکدیگررا بکنیم و هیچ کاری نکنیم و متصل به او التماس کنیم که بیا فکری برای ما بکن. البته من می گویم ایرانی ها با انگلیس نباید عداوت بورزند، برعکس عقیده من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم که با انگلیس دوست باشیم و در عالم دوستی از او استفاده هم بکنیم. انگلیس هم در ایران منافعی دارد، نمی توان آن را منکرشد و صمیمانه باید آن را رعایت کرد. اما این همه مستلزم آن نیست که ایران در مقابل انگلیس کالمیت بین یدی الغسال باشد."6

در آن سال ها اعتقاد برخی دولتمردان براین بود که اگر با انگلیس مخالفت کنیم و همه شرایط آنها را نپذیریم ما را ازبین می برند. فروغی دراین زمینه می کوشد با منطق و استدلال ضعف این تفکر را نشان دهد:

"می گویند اگر خلاف میل انگلیس رفتارکنیم فرضا" اعمال قوه قهریه نکند اعمال نفوذ و دسیسه می کند. ملت را منقلب ساخته اسباب تجزیه آن را فراهم می کند. اگرکسی نمی گوید خلاف میل انگلیس رفتار بکنید فقط مطلب در حد تسلیم نسبت به انگلیس است که لازم نیست ما خودمان برویم و به او التماس کنیم که بیا قلاده به گردن ما بگذار. ثانیا" آیا حقیقتا" انگلیس می خواهد و می تواند این اندازه اعمال نفوذ و دسیسه نماید؟ بعد از آنکه بخواهد بکند آیا اگر قدری جدیت و صمیمیت باشد می تواند در اعمال نفوذ دسیسه کاملا" موفق شود؟ بعد از همه اینها آنچه از او احتراز می کنید آیا بدتر از آن چیزی است که به آن اقبال دارید؟"7

راه رهایی

اما فروغی ضمن نقد این افکار، خود چاره اساسی رهایی از وضعیت اسف بار زمان را نیز مطرح می کند:

"ایران اول باید وجود پیدا کند تا بر وجودش اثر مترتب شود. وجود داشتن ایران وجود افکار عامه است. وجود افکار عامه بسته به این است که جماعتی و لو قلیل باشند، از روی بی غرضی در خیر مملکت کار بکنند و متفق باشند. اما افسوس، بس گفتم زبان من فرسود."8

درنامه خصوصی که برای محمود وصال(وقارالسلطنه) در 17 دسامبر 1919 از پاریس نوشته ضمن تشریح اوضاع اروپا که درحال دگرگونی و التهاب است به اوضاع ایران اشاره کرده و از اینکه عرق ملی وهمبستگی ملی درایران وجود ندارد شکوه دارد:

"به عقیده بنده ما هیچ کار نباید بکنیم جز اینکه خودمان را درست بکنیم. عجالتا" "ما" در کارنیست. ما نیستیم. ما وجود نداریم وفقط همین عیب را داریم. یعنی عدم صرف هستیم که بدتراز وجود ناقص است. ...ملت ایران اگر وجود داشت، اگر در ایران افکار عامه مؤثر بود آیا دولت ایران جرأت می کرد این قرارداد اخیررا با انگیس ببندد؟ آیا دولت انگیس جرأت می کرد چنین ترتیبی را به دولت ایران تحمیل کند؟"9

درهمین نامه به مخالفت مدرس و همراهانش با قرارداد 1919 اشاره می کند و ضمن تأیید آن با نگاه به آینده باز هم بر ضرورت همبستگی ملی تأکید می ورزد:"می شنوم علما درطهران بر ضد قرارداد کاغذ مهر می کنند و افکار درهیجان است. اینها همه صحیح اما چه می خواهند بکنند؟ فرض می کنیم قرارداد باطل شد. بعد از آن چه می کنیم. برای زندگی خود چه فکری کرده ایم؟ چه طرحی ریخته ایم؟ کارهای خودمان را به که می سپاریم؟ چه اشخاصی برسرکار می آوریم؟ .....کار دنیا شوخی نیست، جدیت می خواهد، عقل می خواهد، دلسوزی برای مملکت می خواهد. اگر این چیزها در ما نیست باید آن را فراهم کرد و وقتی که این صفات جمع شد آن وقت به کارکردن مشغول شد. تا وقتی که جماعتی بالنسبه مهم با طرح عاقلانه و جدیت تامه در مملکت متفقا" درصدد اصلاح کار نباشند هیچ کار نخواهد شد و روز به روز بدتر می شود." ص75 جلد2

"اگرمردم مملکت خودشان در صدد اصلاح کار و متناسب ساختن اوضاع خویش با کیفیات خارجی نباشند قهرا" در تحت هدایت دیگران خواهیم بود. انگلیس نباشد امریکا خواهدبود یا مملکت دیگر. تصور نکنید با این فسادی که در ما هست اگر از امریکا استمداد کنیم بهتر از انگلیس است. هرکس باشد باید اختیارات را از ماسلب کند و به اراده خود عمل نماید. در آن صورت که ما استقلال را از دست داده باشیم مرا چه ابن یامین چه یهودا."10

"نتیجه ای که ازاین مقدمات می خواهم بگیرم اینست که باید کاری کرد که ملت ایران ملت شود و لیاقت پیدا کند و الا زیردست شدنش حتمی است. زیردست ترک(منظور عثمانی) نشود زیردست عرب می شود و اوضاعی که امروز در ملت ایران می بینم جای بسی نگرانی است. افراد مردم ایران مطلقا" یک منظور و مطلوب دارند و آن پول است و برای تحصیل پول از هر طبقه و جماعت و صنف باشند گذشته از دزدی و مسخرگی و هیزی فقط یک راه پیش گرفته اند که به اسامی مختلف آنتریک بازی و حقه بازی و تملق و هوچیگری و شارلاتی و غیره خوانده می شود و اسم جامع آن بی حقیقتی است و از این جهت است که ایرانی ها هیچ وقت با هم اتحاد و اتفاق نمی کنند و..."

"اگر بپرسید چه باید کرد و چاره چیست بی تأمل عرض می کنم باید ملت را تربیت کرد... اما تربیت ملت قسمت مهمی از آن البته به نشر معارف است....مهمتر از اینها آنست که فکری برای تقویت مایه اخلاقی ملت بشود.."11

پی نوشت:

1- باقرزاده محسن، مقالات فروغی، انتشارات توس، زمستان1387، جلد اول، ص62

2- غنی سیروس، ایران برآمدن رضاخان، ترجمه حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر، 1377، ص 47 و 48

3- مقالات فروغی، ج1، ص66

4- همان، ص 67

5- همان، ص67

6- همان، ص 74 و 75

7- همان، ص75 و 76

8- همان، ص 79

9- مقالات فروغی، جلد2، ص74

10- همان، ص 77

11- همان، ص 69 و 70

روزنامه اعتماد، چهارشنبه بیست و پنجم فروردین १३८८ چاپ شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر