
دوستي ناشناس در ذيل مطلب حكومت علي و مردم سالاري نوشته اند: هر گردي گردو نيست. علي در دفاع از حكومت عثمان كه يك حكومت خودكامه بود فقط از حق خود نگذشت، بلكه از حق ابوذر و بسياري كساني كه چوب استبداد عثمان را مي خوردند گذشت. زيرا ايشان نيز حفظ نظام اسلامي را بالاتر از حقوق بشر مي دانست. قبول حكميت در صفين نيز دليل دموكرات بودن ايشان نيست، بلكه نشانه عدم شناخت سپاهيانش است و بي اطلاعي از اينكه بدون انسجام دروني نمي توان به جنگ مبادرت كرد. علاوه بر اين معاويه اكثرمردم شام را با خود داشت و مردم داري اقتضا مي كرد علي به خواست مردم شام احترام گذارد ولي چنين نكرد و تا پايه نابودي همه چيز در لجبازي با معاويه پيش رفت.
پنج سال حكومت علي هم مداركي است دال بر عدم صلاحيت ايشان در مديريت و راهبري. شايد به دليل همين ناتواني بود كه نمي خواست خليفه شود و به عمر توصيه كرد به جنگ نرود چون در صورت كشته شدن عمر توانايي مديريت مسلمانان را در خودش نمي ديد.
از اينكه اين دوست عزيز وقت گذاشته و نوشته مرا خوانده اند سپاسگزارم. بيش از آن از اينكه نظرداده اند و به نقدش پرداخته اند دو چندان مرا مديون كرده اند. اما درباره مطالب ايشان نظري دارم كه اميدوارم مرا راهنمايي كنند.
1- اولا" من هم با شما موافقم كه هر گردي گردو نيست و حداقل در اين مسأله اشتراك نظر داريم. اما در مورد تحليل رفتار علي يا هر شخصيت ديگري من فكر مي كنم تحليل ما بايد بتواند همه رفتارهاي وي را پوشش بدهد و انسجام داشته باشد. در نوشته شما يك جا گفته ايد علي در خودش توانايي و صلاحيت خلافت را نمي ديد لذا بر حفظ جان عمر تكيه مي كرد. اما در مورد عثمان از حق علي در خلافت و گذشت از آن سخن گفته ايد و آن را به نقد كشيده ايد.
2- بحث من در آن مقاله اين بود كه علي درباب حكومت داري به نظر مردم احترام مي گذاشت و برآن تكيه داشت. حتي اگر تحليل شما را هم بپذيريم كه ايشان در خودش توانايي مديريت جامعه را نمي ديد ولي وقتي بعد از قتل عثمان با اصرار مردم مواجه مي شود به حكومت داري تن مي دهد. آيا اين جز تمكين به رأي مردم است؟
3- در مورد معاويه كه مي فرماييد او نزد اكثريت مردم شام مقبوليت داشت و علي بايد به آن احترام مي گذاشت توجه بفرماييد كه معاويه مرتب به مرزهاي حكومت علي تجاوز مي كرد و براي مرزنشينان ناامني و زحمت ايجاد مي كرد. سربازانش اموال مردم را به غارت مي بردند. ضمن اينكه ايشان زماني به عنوان نماينده خليفه برآنجا حكمراني مي كرد و پس از قتل عثمان از پذيرفتن حكومت مركزي سرباز زد و در واقع به نوعي كودتا كرد. لذا نمي توان چنين حكومتي را قانوني و مشروع شمرده و به رسميت شناخت.
4- اينكه فرموديد قبول حكميت نشاندهنده عدم شناخت ايشان از سپاهيانش است با چه سندي و دليلي گفته شده است. درحالي كه ايشان صراحتا" مخالفت خود را با حكميت ابراز كرد و حتي در مورد انتخاب ابوموسي اشعري صريحا" اعلام كرد كه او نمي تواند شما را حق خود برساند. وقتي دلايل خود را بيان كرد و مخالفان نپذيرفتند ديگر برآنها رأي خود را تحميل نكرد و گذاشت در آزمون عملي به صحت ادعاي او برسند. اتفاقا" جريان عمل هم صحت نظر علي را نشان داد. چه ربطي به عدم شناخت سپاهيان داشت؟
5- البته ممكن است شما با برخي آموزه هاي ديني مخالف باشيد، اشكالي ندارد ولي دليل نمي شود اگر نقاط مثبتي هم در برخي آموزه هاي ديني باشد حتما" آنها را رد كنيم و همه چيز را سياه نشان دهيم. درهمه مكاتب و انسان ها و جوامع خوبي و بدي هست، سياه و سفيد ديدن همواره واقعيت را نشان نمي دهند. بين اين دو رنگ، رنگ هاي زيباي ديگري هم هست. بهتراست ذهن و دل خود را باز بگذاريم تا واقعيات بر آن بتابد. باز هم از راهنمايي و نقدهاي شما سپاسگزارم.
az inkeh ba vojoodeh emzaye nashenas zahmat keshideh va be nazare bandeh pasokh dadeheed motshakeram va az inkeh naghde nazarate shoma ra besyar mokhtasar onvan kardam poozesh mikhaham. taban talkhise matlab mojebe soetafahom mishavad keh dar inja say daram chand nokteh ra tozih deham:
پاسخحذف1) inkeh tahlil bayad ensejam dashteh bashad sokhane matini ast. adame ensejami keh zekr kardeh boodid bayane tagheere tahlile ali az khodash bood ta adame ensejam. pas az rehlate mohammad, ali khod ra shayesteye khelafat midid va ba khelafate aboobakr mokhalef bood. beyat ejbari ba aboobakr ham az moze ezterar va ba zoor bood na ba ekhtyar ya ehteram be aksaryat. ali goft agar sepah dashtam chenin nemikardam. ama doreye omar tahlil ali az khodash avaz shod ta jaee keh salahyat va rahbarye omar ra ghabool dasht keh moshavere oo shod. be hamin dalil negaran bood keh ba marge omar khalae oo ghabele por kardan nabashad. agar khod ra salehtar az omar midanest nemibayad az marge oo negaran mishod zyra alternative ba salahiattari vojood dasht. tajrobeye moshaverat dorane omar va osman baes shod keh post moshaver ra bishtar barazandeye khod va dar hade salahyate khod bedanad.
2) az inkeh ali ba esrare mardom khelafat ra paziroft nemitavan natijeh gereft keh oo dar amre hokoomat be araye mardom ehteram migozasht. paziresh khelafat zire feshar bood na ba ekhtyar ta jaee keh migooyad hojoome mardom anghadr bood keh bim dashtam koshteh shavam (gharibe be mazmoon). paziresh hakamiat dar safeyn ham daghighan ba hamin manteghe ezterar bood va be malek peyam ferestad keh agar ghat nakoni man koshteh mishavam. dar in 2 tasmim entekhabe azadanehee nemibinam, gar che shebahate zaheri ba ehteram be nazare mardoom darad vali mohtavayash chenin nabood balkeh ezterar bood.
3) Fesharhaye moavyeh va hamleh be marzha vaghti aghaz shod keh ali velayate oo ra bar sham rad kard. agar ba tavajoh be nazare aksaryat mardom sham eghdam be ebghae moavyeh dar sham mikard va mitavanest oo ra modiryat konad oza tore digari pish miraft.
4) ali agar az sepahash shenakhte amighi dasht bayad pishbini mikard keh ashas ebne ghys va khavarej IQ va kesheshe jang ba moavyeh ra nadarand. leza strategy khod ra bar asase ensejame daronye sepahash tanzim mikard keh taban jang ba moaviyh nemibood. vali chenin nakard va tajrobeh neshan dad keh in sepah ba an strategy ensejam nadasht va ba yek ghorane sare neyzeh az ham pashid.
5) kamelan ba nazare shoma movafegham keh bayad noghate zaf va ghovat ra ba ham did va yek janebeh nabood. dar eyne hal be in ham vaghefam keh hameye ma nakhodagah az in asl odool mikonim leza be naghde mostamar ham niaz darim ta yek janebeh jelo naravim va masyre khod ra daeman eslah konim. Ghasde bandeh naghde din nabood balkeh naghde didgahi bood keh dar bareye ali tarh kardid. omidvaram roshanfekrane dini ham be in tosyeh shoma tavajoh konand va dar tahlile mohammad, aemeh va ghoran anha ra haghe motlagh farz nakonand. shenakht ba pish farze iman be ghoran va mohammad ma ra be shenakhte haghighat rahnemoon nemikonad balkeh be esbate imaneman rahnemoon misazad yani taeede ancheh keh darim. be omide roozi keh in roshanfekran be ghoran va mohammad ham mesle sayere padidehaye tarikhi negah konand keh yek khobihaee dashtand va yek khorafat va enherarati ham; vaella har harekate eslami be hakem shodane khorafat monjar mishavad keh ta be hal chenin boodeh.
1
پاسخحذفنظرات آقای ناشناس را به کمک سایت زیر خواندم و همانطور هم کپی کرده ام. بعضی جاها را اصلاح کردم بعضی ها را هم نه.
http://www.behnevis.com/en/index.html
بعد خواندن نظراتشان چند نکته در تحلیل ایشان از رفتار علی به نظرم می آمد که خواهم نوشت.
ایشان انتهای آخرین نوشته شان گفته اند:
"... امیدوارم روشنفکرانه دینی هم به این توصیه شما توجه کنند و در تحلیل محمد، ائمه و قرآن آنها را حق مطلق فرض نکنند...."
من هم دلم می خواهد بگویم امیدوارم همه ما در تحلیل مسایل اطرافمان، آگاه باشیم که شناخت ما حقیقت مطلق مسایل و پدیده ها نیست و همواره برای شناخت بیشتر و بهتر تلاش کنیم. شناخت خودمان یا دیگران را حق مطلق فرض نکنیم و باطل مطلق هم ندانیم.
2
پاسخحذفمساله جنگ با معاویه:
آقای ناشناس گقته اند:
".... قبول حکمیت در صفین نیز دلیل دمکرات بودن ایشان نیست بلکه نشانه عدم شناخت سپاهینش است و بی اطلاعی از اینکه بدون انسجام درونی نیمی توان به جنگ مبادرت کرد. علاوه بر این معاویه اکثر مردم شام را با خود داشت و مردم داری اقتضا میکرد علی به خواسته مردم شام احترام گذارد ولی چنین نکرد و تا پای نابودی همه چیز در لجبازی با معاویه پیش رفت... ۳)فشارهای معاویه و حمله به مرزها وقتی آغاز شد که علی ولایت او را بر شام رد کرد. اگر با توجه به نظر اکثریت مردم شام اقدام به ابقأ مویه در شام میکرد و میتوانست او را مدیریت کند اوضاع طور دیگری پیش میرفت...۴) علی اگر از سپاهش شناخت عمیقی داشت باید پیشبینی میکرد که اشس ابن قیس و خوارج آی کیو و کشش جنگ با معاویه را ندارند. لذا استراتژی خود را بر اساس انسجام درونی سپاهش تنظیم میکرد که طبعا جنگ با مویه نمیبود. ولی چنین نکرد و تجربه نشان داد که این سپاه با آن استراتژی انسجام نداشت و با یک قرآن سر نیزه از هم پاشید...."
نکته ای که به نظرم جالب می آید این است که ایشان علی را شکست خورده جنگ می داند چون به کم هوشی خوارج و عدم انسجام درونی سپاهش آگاه نبوده. فرض بگیریم که علی برین مساله آگاهی داشته باشد، چه باید می کرد؟ چه آگاه باشد چه نباشد، با این مساله به دو صورت می توان برخورد کرد: مانند یک فرمانده هوشمند که به پیروزی در جنگ فکر می کند، درین صورت می توان به روش سپاه معاویه با نیرنگی ساده نتیجه را تغییر داد، یا حتا به قول شما از جنگ پرهیز کرد. می توان بسیاری را با وعده و دادن مال و مقام همراه خود کرد. اما علی در دوران حکومتش چنین همراهی را نمی خواهد. اگر اصل را حفظ حکومت و پیروزی در نبرد بدانیم، باید برخورد او را ناشی از عدم صلاحیت او دانست. اما اگر هدف پیروزی این چنینی نباشد، بلکه رشد انسانها باشد چه؟ رفتن به جنگ و درگیری با معاویه، ماجرای خوارج و نیرنگ خوردن ابوموسی اشعری باعث شد عده ای که در میان یاران علی خود را طرفدار او می دانستند، آشکارا مسیرشان را از او جدا کنند. این عده در واقع طرفدار علی نبودند و با معیارها و ارزشهای او هم همراه نبودند. عده ی دیگری که به اشعری اعتماد کرده بودند، از بی تدبیری خود پشیمان شوند. خود اشعری متوجه ساده لوحی و کم هوشی خود شود. سایرین متوجه دروغ و نیرنگ عمروعاص برگزیده سپاه معاویه شوند و ... همه ی اینها مسایلی بود که علی هرچه هم داد سخن برسرشان می داد، سپاهش نمی پذیرفتند. این درگیری ها و ناراحتی ها باعث رشد مردم می شود. باعث آگاهی به اشتباهی که کرده اند. اتفاقا اینجا به نظر می آید بیش از آنکه پیروزی اسمی لشکراسلام برای علی مطرح باشد، رشد انسان ها مهم است!
از طرف دیگر می توانست با سیاست بازی مساله را بین خودش و معاویه حل کند. دست معاویه را در ولایت شام باز بگذارد و خود به حکومت خود بپردازد. اما چنین نکرد، بلکه به مخالفت علنی با او پرداخت. می توان اسم این را لجبازی و نابودی همه چیز گذاشت، وقتی معتقد بود اصل حفظ حکومت اسلامی است، به عبارت دیگر حفظ حکومتی که نام اسلام را یدک می کشد. اما اگر مثل علی، عدالت و درستکاری مهم تر برای حاکم مهمتر باشد، تا نابودی به قول شما همه چیز یا همان حکومتش هم ممکن است پیش برود.
3
پاسخحذفآقای ناشناس گفته اند:
"....سوال کردید چرا پیامبر از مردم نظر خواهی کرد. یک جواب این است که میخواست ببیند نافرمانان کینند تا با شناسایی آنها اگر اقلیت بودند مجازتشان کند و اگر اکثریت بودند تمهیدات دیگری بیندیشد. اصلان در آیه و امرهم شورا بینهم تاکید میکند که مشورت کن ولی به رای خودت عمل کن یعنی تصمیم از نظر اکثریت در نمیآید. اگر در احد مجبور شد به نظر جنگی فرماندهان گوش کند به خاطر دمکرات بودنش نبود بلکه در اقلیت بود و چاره ای نداشت وألا اگر قدرتش را داشت اینکار را نمیکرد. بحث ما هم بر سر این است که کسی که قدرت دارد و حکومت میکند چگونه باید حکومت کند بر اساس انتخابات دموکراتیک یا بر اساس اینکه ادعای کند حرفش آیه و کلمه خداست..."
سوره شوری آیه 38:
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را برپا مىدارند و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست و از آنچه به آنها روزى دادهايم انفاق مىكنند
1) کجای این آیه یا این اصلا سوره آمده است مشورت کن ولی به رای خودت عمل کن؟ آیا در نسخه قرآن شما چنین چیزی چاپ شده است؟
2) آیا روش حکومت پیامبر این بود که مخالفانش را با زیرکی پیدا کند و مجازات کند؟ درین صورت باید شواهد تاریخی بیشتری بیاورید؟
4
پاسخحذفآقای ناشناس گفته اند:
" ...هر گردی گردو نیست. علی در دفاع از حکومت عثمان که یه حکومت خودکامه بود فقط از حق خود نگذشت بلکه از حق ابوذر و بسیاری کسانی که چوب استبداد عثمان را میخوردند گذشت زیرا ایشان نیز حفظ نظام اسلامی را بالاتر از حقوق بشر میدانست..."
فکر می کنم اگر مساله حفظ نظام اسلامی باشد، باید کسی که از نظر اسلامی اصلح تر است، نظام را به دست بگیرد و با تمام قوا آن را حفظ کند. درین صورت می بایست علی به جای عثمان به خلافت می رسید. اگر برای علی حفظ نظام اسلامی مهم تر بود باید با عثمان می جنگید تا خود به خلافت برسد. اما این کار را نکرد.
دوست ناشناس
پاسخحذفدرباره بحثي كه با هم داشتيم نكاتي به نظر مي رسد:
1- من سعي كردم با تحليل شما نگاه كنم ببينم تا چه حد واقعيات راتبيين مي كند. اما برخي واقعيات تاريخي و اسناد با تحليل شما تطبيق ندارند. مثلا" اينكه علي در دوره عمر او را شايسته تر از خود مي دانست در خطبه سوم نهج البلاغه علي صريحا" اين را رد مي كند. يا درمورد پذيرش خلافت بخاطر فشار مردم كه شما تعبيركرده ايد كه او بخاطر ترس از كشته شدن آن را پذيرفته ، در همين خطبه تصريح مي كند كه اگر حضور
بيعت كنندگان نبود من خلافت را رها مي كردم و آن راوامي گذاردم.
2- بحث من اساسا" درباره رفتار و عملكرد علي بود كه با استناد به مواردگفته شده نتيجه گيري شده بود. اما بحث شما به نظر مي آيد ناظر به نيت و انگيزه و باطن علي بود كه مقوله اي جداست. من مي گويم در موارد گفته شده علي به خواست مردم گردن نهاد. شما مي گويد نه او هدفش يا نيتش چيز ديگري بوده است. درحالي كه در منطق دموكراسي هم روش و عملكرد افراد را بررسي مي كنند نه اينكه اين فرد چه نيت باطني و انگيزه اي دارد. بويژه كه نيت خواني افراد كار بسيار مشكلي است. نمي دانم چطور شما نيت علي را در چندين قرن قبل مي خوانيد. درحالي كه در باره معاويه به سادگي داوري مي كنيد كه او نماينده اكثريت مردم شام بوده است. بدون اينكه به نيت و انگيزه و حتي روش هاي جلب نظر مردم يا تحميل برآنها از سوي او توجهي نمي كنيد.
3- اگرشما به اين نتيجه رسيده ايد كه دينداري و مسلماني علت عقب ماندگي و بدبختي ماست و بخاطر نجات و رهايي مي خواهيد ريشه را بزنيد لازم مي آيد كه بحث را از خدا آغاز كنيم تا به نتيجه مشخصي نائل شويم. تا شما چه نظري داشته باشيد.
1. khotbeye sevome nahjolbalagheh va moze ali mabni bar mokhalefat ba raftane omar be jang be dalile jelogiri az khalae rahbarye nashi az marge omar ba ham tanaghoz darand. Vojoode in tanaghoz dar mavaze ali yeki az noghate zaf va ghabele enteghad oost. vaghti yek nafare beine 2 mozeash tanaghoz darad sahih nist keh ba zoore tahlil be an fard ensejam gheyre vaghehee dad.
پاسخحذف2. agar shoma estenbatetan in ast keh bahse bandeh dar bareye niate ali bood na ravesh va mekanisme tasmim gireie oo, ba yek baznegari dar matalebi keh neveshteh boodam chenin chizi ra natavanestam bebinam. agar toozihe moredi dahid motshaker mishavam choon hamisheh biron az fard chizi ra mibinad keh khodeh fard momken ast nabinad. leza zekre morede moshakhas komaki khahad bood be bandeh. man nagoftam keh niate ali chize digari bood balkeh goftam az in mozehe ali nemitavan demokrasi estekhraj kard balkeh mitavan chenin ham tahlil kard keh ali majboor shod be khastehee tan dehad zira ghodrate mokhalefat ra nadasht agar dasht momken bood taslim nashavad hatta agar aksare mardom chizi ra mikhastand chenancheh dar defa az osman ham chenin kard va dar hade ghodratash ba ghyame omoomi alayhe osman mokhalefat kard va pesaranash ra body garde osman kard. mokhalefat ali ba moavieh keh maoghboliate ameh dar sham dasht ham in tahlil ra taghviat mikonad.
3. man aslan bahsi mabni bar inkeh dindari baese aghab mandegye mast nakardam...agar az labelaye tahlile injaneb chenin estenbati dar bareye niate man kardeheed bahse digari ast. albateh hadsetan ghabele tarh va bahs ast va nemikhaham begoyam kesi hagh nadarad dar bareye niate afarde digar hatta hads ham bezanad. vali hads bayad shavahed tajroobi dashteh bashad ta az hade zan va gaman faratar ravad.
4. tahamole bahs dar bareye khoda vaghti ijad mishavad keh naghde yek fard (mohammad ya ali ya sayere kesani keh khod ra pighambare khoda midanestand) va ideologye basharie anha (ghoran, torat, ya nahjolbalagheh va...) ghabele tahammol bashad. be nazare man hanooz ta anja faseleh ziad ast va moghaddas shodane in maghoolat ranjeshha va soe tafahomati ijad mikonad keh fekr kardane kharej az pish farzhaye imani ra moshkel misazad.
5. hichgah ba risheye chizi ra zadan nemishavad kare sazandehee kard. man ham fekr nemikonam keh ba risheye din zadan beshavad be roshd va toseye iran resid hamantor keh ba tamasok be din nemishavad chenin roshdi kard. agar dar neveshtehaye bandeh chizi didehid keh chenin ehsas ya estenbati dar shoma inajd shodeh keh man ghasde risheye din zadan ra daram poozesh mikhaham choon chenin kari ra oosolan sazandeh nemidanam.
ba ehteram,
behtar ast nashenas bemanam