
14 سالش بود که خبر انقلاب مشروطه را در زادگاه کوچکش سبزوار شنید، بی آن که چیزی از آرمان های مشروطه خواهان بداند. اما سال های بعد پیامدهای تلخ و اندوهبار این حرکت عظیم مردمی را او در زندگی روزمره به چشم دید. او خود این مرحله از زندگیش را چنین تصویر کرده است: "14 ساله بودم که می شنیدم می گفتند شاه حکم کرده مملکت مشروطه شود. علم و معارف زیاد بشود، قانون برقرار شود، ظلم و تعدی نشود. در آن وقت این نهضت شور غریبی در مردم ایجاد کرده بود...نسیم امیدی می وزید. چندماه بعد در شهر منتشرشد که مظفر الدین شاه مرده است. همه مردم او را که برقرار کننده مشروطه بود دوست می داشتند. ...چند ماه بعد خبر توپ بستن به مجلس منتشرشد و مردم دچار یأس و نومیدی شدند."1
در این دوران بود که برای تحصیل به تهران آمد و در مدرسه تربیت و سپس دارالفنون تحصیل کرد. یک سال قبل از شروع جنگ جهانی اول در 1913 عازم بیروت شد و شش سال بعد از کالج آمریکایی بیروت به عنوان پزشک فارغ التحصیل شد. درحالی که زبان های انگلیسی، فرانسه و عربی را نیز فراگرفته بود.
به زادگاهش برگشت و به طبابت برای مردم پرداخت. با کمک سالارحشمت فرماندارشهر بیمارستانی در این شهردایر کرد که هنوز برجاست. این دوران همزمان بود با نخست وزیری رضاخان سردارسپه. سه سال بعد برای گذراندن دوره تخصصی به فرانسه رفت. در آنجا ضمن تحصیلات آکادمیک پزشکی، به مطالعات ادبی، تاریخی و هنری نیزروی آورد. از جمله دوره ای در شناخت نقاشی گذراند و در این زمینه صاحب اندیشه شد و همین گرایش بود که او را به کمال الملک نزدیک کرد و به دوستی محکمی با وی انجامید. با نویسندگان اروپایی آشنا شد و از میان آنها به آناتول فرانس علاقه خاصی یافت. چند اثر او را پس از بازگشت به ایران ترجمه کرد. از جمله کتاب های تائیس(1308)، عصیان فرشتگان(1309)، بریان پزی ملکه سبا(1323) است که درایران منتشرشد.
او درکار طبابت نیز برخوردی انسانی و مردمی داشت. درسال های آغازین کار مطبی نداشت. خود بربالین بیماران از فقیر و غنی حاضرمی شد و با دلسوزی و محبت به مداوای آنها می پرداخت. از این رو به سرعت در میان مردم شهرت یافت. در سال 1309 دامنه طبابتش را ازسبزوار به مشهد توسعه داد و در آن شهر مطبی دائرکرد.
اما او همواره در کنار کار تخصصی اش از مطالعات تاریخی، فرهنگی و ادبی بازنماند. ضمن آشنایی با شعرای مختلف ایران، با حافظ و مثنوی رمز و راز خاصی داشت. با فردوسی نیز در دوره تحصیل دربیروت آشنا شده بود. از همین رو درسال 1313 در کنگره هزاره فردوسی درمشهد شرکت کرد. در آنجا با گفتگوهایی که با میهمانان خارجی داشت درخشید و مورد توجه شاه قرارگرفت. از این سال پایش به عرصه سیاست باز شد و از مشهد نماینده مجلس دوره نهم شد و به تهران منتقل گردید. از همین سال هاست که کمتر فرصت پرداختن به حرفه طبابت پیدا می کند و رسما" وارد عرصه سیاست می شود. او از دوره نهم تا سیزدهم مجلس شورای ملی از مشهد نماینده بود.
ضمن آن که از همین دوران حشر ونشر بیشتری با اهل فرهنگ و ادب یافته و خود را بیشتر در این مباحث درگیر می کند. در این مدت کتابخانه شخصی ارزشمندی برای خود تهیه کرد که منبع مهمی برای تتبعات بعدی وی شد. همزمان با اشتغال به وکالت مجلس، از سال 1314 در کرسی استادی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد. همچنین مدت دو سال در دانشکده معقول و منقول روانشناسی تدریس کرد. در همین رابطه کتابی با عنوان معرفت النفس تدورین کرده است که به مباحث انسان شناسی و روانشناسی مربوط است.
دو سال پس از اقامتش درتهران درسال 1315 به عضویت فرهنگستان ایران انتخاب شد. سخنرانی او در ورود به فرهنگستان تحقیق جامعی در باره ابن سینا بود که بعد ها به صورت کتاب توسط این مؤسسه منتشر گردید.
سیاست
او گر چه طبیب است و ادیب اما دستی هم درسیاست دارد. ورود به عالم سیاست را از وکالت مجلس شورای ملی شروع می کند و به زودی صلاحیت خود را نشان می دهد. به وزارت می رسد، پس از چندی درکشورهای مختلف سفارت ایران را بر عهده می گیرد. چنان مورد اعتماد دربار و شخص شاه قرار می گیرد که به عنوان معتمد و محرم برای خواستگاری فوزیه دختر پادشاه مصر ازطرف شاه به مصر می رود. زمان جدایی و طلاق نیز باز او واسطه می شود تا راه حلی برای راضی کردن فوزیه به بازگشت به ایران پیدا کند. اما با وجود همه این امتیازات و موقعیت ها جذب و هضم در سیاست نمی شود. روح لطیف و جستجوگرش با قدرت سیراب نمی شود. چشم برحقایق نمی بندد و چون سیاستمداری مستقل و منتقد اوضاع را زیر نظر دارد.
غنی در انتخابات مجلس چهاردهم که اولین پارلمان پس از سقوط رضاشاه بود شرکت نکرد. اما دو سال بعد 1323 در کابینه سهیلی به سمت وزیر بهداری منصوب شد. سپس در کابینه ساعد به وزارت فرهنگ رسید. اما وزارت او دیری نپایید و از این سمت کناره گیری کرد.
این زمان که جنگ جهانی دوم به پایان رسیده و بنای تأسیس سازمان ملل متحد گذاشته شد دکتر غنی همراه هیأتی بدین منظور به امریکا سفرکرد. از این سال تا پایان عمر عمده زندگی او در خارج کشور طی شد. به دلایل مختلف دیگر فرصت حضور جدی در ایران نیافت و چه بخاطر مقام سفارت و یا بدون داشتن سمت در کشورهای مختلف اقامت گزید. وی پس از انجام مأموریت درسازمان ملل، به مدت دو سال اقامتش را در امریکا تمدید کرد و به مطالعه و سیر در جامعه امریکا پرداخت. او در این دوسال با شخصیت های علمی و اندیشمندان زیادی در آنجا آشنا شد و
در این سال ها او علاوه بر چهره سیاسی به عنوان یک شخصیت علمی و فرهنگی شناخته شده بود. از همین رو در سال 1317 زمانی که مسأله ازدواج ولیعهد با فوزیه شاهزاده مصری مطرح شد و هیأتی از سوی دربار برای خواستگاری روانه مصرشدند، غنی به عنوان امین شاه و یک شخصیت فرهنگی در این هیأت حضوریافت.
این سفر وی را درگیر ماجرایی کرد که به شناخت عینی او از مناسبات دربار پهلوی دو چندان افزود. مراودات او با مقامات مصری از همین دوران آغاز شد و با شخصیت های فرهنگی و سیاسی مصر روابطی نزدیک پیدا کرد. به نحوی که چندسال بعد وقتی فوزیه ایران را ترک کرد و خواهان طلاق از محمدرضاشاه شد دکترغنی تنها کسی بود که به عنوان امین طرفین تلاش کرد این وصلت برقرار بماند. درگیرشدن وی در ماجرای فوزیه سبب شد وی در سال 1326 به سمت سفیرمصر منصوب شود تا معضل فوزیه و اختلاف دربار مصر و ایران را به سرانجام نیکی برساند.
او در این مراودات و گفتگوهای خصوصی با فوزیه بود که نقش مخرب اشرف خواهرشاه را کشف کرد و به مفاسد دربار پی برد. خاطرات وی از ماجرای ازدواج تا طلاق فوزیه یکی از اسناد مهم درباره وضعیت دربار پهلوی است که مشاهدات شخص دکتر غنی است و یک جلد از سلسله خاطرات وی را به خود اختصاص داده است.
گرچه اعطای سمت سفارت مصر به دکتر غنی از سوی حاکمیت، با انگیزه منافع خاص قدرت صورت گرفته بود اما وی در این سمت خود را در محدوده اهداف سیاسی منحصر نکرد و از این موقعیت در جهت انگیزه های درونی و فرهنگی خود بهره فراوان برد. ارتباطات وسیعی با شخصیت های علمی و مذهبی مصری برقرارنمود. مراوادات مستمر او با مقامات دانشگاه الازهر، آموختن تفسیر قرآن نزد یکی از اساتید الازهر، گفتگو هایش با دکترطه حسین، تلاش هایش برای تقویت دارالتقریب و وحدت میان مسلمانان از جمله این اقدامات است.
پس از سفارت مصر در زمستان 1327 به عنوان سفیر ایران عازم ترکیه گردید. سال 1328 همراه شاه به امریکا سفر کرد. پس از این سفر تا پایان عمر یعنی سال 1331 در آنجا ماند. در تیرماه 1328 یعنی یک سال و نیم قبل ازملی شدن نفت اوضاع را چنین به تصویر می کشد: " همه کارها در دست حکومت است. درحالی که باید راه اعتدال پیش گرفت ولی چه می توان کرد که به قول عرب ها: الجاهل اما مفرط او مفرط. اعتدال شأن مملکتی است که حکما و خردمندان پیشرو آن باشند و مردم را به جاده اعتدال آنقدر سوق دهند تا حال عادی و ملکه آنها شود. نفوذ مقامات غیرمسئول در کارها زیاد است. انتخابات غالبا" غلط است."2
در یادداشت های روزانه در پایان آبان 1327 درباره وضعیت دربار می نویسد: درکسان خانواده سلطنت، اشرف پهلوی همه کاره است. نفوذ غریبی در برادر تاجدار خود دارد. مداخله ایشان در تعیین سفرا و وزرای مختار و وزرا و سایر مقامات مؤثر است. بوسیله این مقامات در تعیین معاونین و مدیران نیز تأثیردارند. "3
شاید از همین رو باشد که علی رغم موقعیت ویژه اش در دربار پهلوی، جزو معدودی از آنهاست که مشی مصدق را می پسندد و راه او را مطلوب و شایسته می بیند. در13 اردیبهشت 1330 سلوک او را با عبارت "بسیار عاقلانه" می ستاید. در مقابل برخورد دولت امریکا و بویژه انگلیس را با دکترمصدق به شدت محکوم می کند:" انگلیس ها مشغول خراب کردن اسم و شهرت مصدق هستند. امریکایی های نادان هم نمی فهمند و طوطی وارحرف های مغرض انگلیس را تکرار می کنند". 4
در نامه هایی که به دکتر مصدق نوشته او را بسیار می ستاید و راه او را تنها راه خروج از وضعیت اسفبار ایران می داند و اظهار امیدواری می کند که او موفق شود. اما در عین حال چندان خوش بین نیست که عناصر فاسد و وابسته بگذارند او پیش برود. 5
در همین زمینه در سال 1329 زمانی که علاء از وی که درامریکا اقامت داشت می خواهد در باره اوضاع ایران مطلبی بنویسد و نظراتش را بازگو نماید، رساله ای دراین باره می نویسد که تحلیلی نسبتا" مفصل از اوضاع دربار و حاکمیت و جامعه آن روز ایران است و خود سندی تاریخی است. در این تحلیل او به وضع نابسامان دربار و دخالت های نابجای خانواده سلطنتی در امور کشور و نیز عدم آزادی انتخابات و نفوذ خطرناک انگلیسی ها بر سرنوشت کشور اشاره کرده و سرانجام تنها راه نجات کشور را آزاد گذاشتن انتخابات وتشکیل پارلمانی مردمی و بازگشتن به اصول مشروطیت می داند. کاری که مصدق قصد انجامش را داشت و با کودتای 1332 نافرجام ماند. 6
از طبابت تا عرفان
گرایش غنی به مسائل ادبی و عرفانی و.. بویژه در آن سال ها که تحصیلکرده های جهان سوم شیفته مدرنیسم و علوم تجربی بودند خود پرسش برانگیزاست. چگونه است او که طبیب است و به درمان بیماری های مردم مشغول، سرش درد می کند برای بحث های فلسفی، عرفانی و ذوقی. هرجا ادیبی، عارفی، صاحبنظری می یابد موقعیت را مغتنم می شمرد از او چیزی فراگیرد و دمی از مسائل روزمره فراتررود. ناگفته نماند که در آن روزگاران سخن گفتن از شعر و ادب در مجالس و محافل خود نوعی تفنن نیز بوده است اما به نظر می آید گرایش او به مسائل فرهنگی و ادبی نه از سر تفنن و سرگرمی بلکه از روی یک نیاز درونی و انسانی است. او با نگاهی که به انسان و جهان دارد به این نیاز می رسد. کما اینکه در جای جای خاطراتش این نگاه را نشان داده است. در خاطرات روز 26 اسفند 1326 از گفتگوی کشیش کاتولیکی در سفارت مصر می نویسد و ادامه می دهد:" خیلی خوش گذشت. دراین چند سال اخیر از اهل مذهب و پیشوایان روحانی همه مذاهب خوشم می آید. مرده شور ببرد علوم اثباتی و لابراتواری و مادی و خشک و بی جان و بی مغز و بی روح قرن بیستم را، مردم را بی جان و خالی و بدبخت و سرگردان کرده است. دنیا برشعر و عشق و محبت و انس و لطف و احساس و ایمان و عقیده باید استوارشود تا زندگی قابل تحمل شود."7
اما دکتر غنی شخصیتی مذهبی و متشرع نداشت هرچند نسبت به باورهای اساسی دینی و معنوی علاقمند و نیازمند بود. نگاهش به مذهب فراتر از تقیدها و سنت های جاری مذاهب بود که در شکل ظاهر و آداب ورسوم خاص هر مذهب محدود می شود. او خود درزمان افامت در امریکا در سال 1328 این باره چنین می گوید: " فلسفه برقراری این روزه ها و نمازها و سایر عبادات تذکر و تنبه و تمرین به پرورش روحی است ولی متأسفانه یک دسته جوان یا عوام فریب یا احمق اهل ظاهر دل خود را خوش دارند که چند روز کم تر چیز خورده اند و خیال می کنند نه فقط جنایات روزمره آنها عفو شده بلکه دربهشت برین نیز هریک مقام ارجمندی واجد شده اند". 8
مدتی که سفیر ایران در ترکیه بود، درآنجا سری به قونیه می زند. در این باره خود می نویسد: اگر بگویم بزرگترین آرزویم از بدو ورود به ترکیه این بود که هرچه زودتر موفق شوم به قونیه بروم و به تربت منور مولانا جلال الدین سر تعظیم فرود آورم هیچ مبالغه نگفته ام. ... اگر این لطائف روحانی را از زندگی بیرون بیاوریم دیگر جز یک سلسله آفت چیزی باقی نخواهدماند. "9
شاید همین مشرب اوست که او را به حافظ بیش از همه علاقمند می کند. تفحص در دیوان و تاریخ وی باعث شد به تدوین دو جلد کتاب ماندگار تاریخ تصوف دراسلام و شرح حال حافظ همت گمارد و تصحیح دیوان حافظ را به کمک علامه محمد قزوینی به انجام رساند. از دکتر غنی مقالات و آثار دیگری نیز منتشرشده و نشده به جا مانده که جستجوگران می توانند به کتاب تحولات عصرپهلوی(کارنامه غنی) نوشته خویشاوند دانشمندم جناب پروفسور سیدحسن امین مراجعه نمایند.
اوضاع فرهنگی ایران
درپایان این مقال خالی از لطف نیست به اوضاع اجتماعی ایران از زاویه دید دکترغنی در پایان عمر نگاهی بیفکنیم.
او که درهرکشوری برای صاحبان اندیشه از هر نحله و گرایشی ساعت ها وقت می گذاشت و با آنها به گفتگو می نشست، در همان حال از وضعیت هموطنان خود چنین ناله می کند: " همه چیز در ایران مبتذل و بی معنی و آلت بازی و مایه سوء استفاده شده از جمله درس و مدرسه است. لیسانسیه درایران در این چندسال اخیر به جز شذ و ندر و استثنا به طورکلی مترادف با بیسواد مغرور و جهل مرکب است که هیچ نمی داند و خیال می کند چیزی می داند. اینها چند کتاب بی سر و ته بدون اینکه بفهمند خوانده اند... همه هدف این بوده که به وسیله آن ورقه وارد اداره ای شوند و خیال کنند چیزی هست....اظهار عقیده در هر موضوع می کنند. یک نخود روح و فکرشان صیقل نخورده به طور قطع اگر سواد نمی داشتند مفید تر بود زیرا داعیه نداشتند....این بساط و این زندگی قابل ادامه نیست، باید فکر حسابی شود. ... در وزارت خانه ها هم فساد غریبی پیش آمده که الان سرش پیدا نیست. به حدی دلم تنگ می شود و روحا" کسل می شوم که به وصف نمی آید." 10
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- یادداشت های دکترقاسم غنی، به کوشش سیروس غنی، انتشارات زوار، جلداول، 1377، ص66
2- همان - ج3، ص614
3- همان، ج3، ص366
4- همان، ج4، ص421
5- نامه های دکترغنی، سیروس غنی، چاپ خارج کشور.
6- قاسم غنی، بحثی در سیاست، انتشارات مجله یغما، 1334
7- یادداشت های دکترقاسم غنی، به کوشش سیروس غنی، انتشارات زوار، جلدسوم، 1377، ص236
8- همان، ص 629
9- همان، ص594
10- همان، ص490
من عاشق این مرد هستم رفتم سبزوار بیمارستانش بو کردم صثل یک عاشق با کمال تاسف 90 درصد این بزرگوار نمیشناختند غصه خوردم یکی از ارزوهای من زیارت مزار ایشان است کتابهایش را چند بار خواندم باعث ابروی ایران بود و هست
پاسخحذفمرحوم مغفور غنی در غربت -آمریکا - در حالی که در نقطه بالایی از درک و فهم جان رسید ه بود فوت و خاک شد.دو اثر ارزنده او یعنی 8جلد یاداشت هایش و کتاب تصوفش خواندنی است.
حذف