۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه

خوشنامی ازچه طریق؟ نقدی بر مصاحبه دکتر غنی نژاد

درآخرین روز سال گذشته تیتردرشت "منافع ملی فدای خوشنامی" بر تارک ضمیمه نشریه اعتماد جلوه گرشد که حکایت از دفاع نشریه از منافع ملی می کرد. اما وقتی متن مصاحبه را خواندم به نکته ای دیگر پی بردم.

اولا" تا پایان مصاحبه معلوم نشد این تیتر از کجای مطلب درآمده است. بخصوص که درمتن مصاحبه عکس آن آمده بود. آقای غنی نژاد علی رغم همه انتقادهایش علیه مصدق که قابل بررسی است خود اذعان می کند که: " مصدق از نظرسیاسی فاسد نبود و آدم وطن پرست و با جرأتی بود..". نفهمیدم چطور آدمی می تواند هم وطن پرست باشد هم منافع وطنش را فدای خوشنامی خود کند؟ حکایت کوسه ریش پهن است.

گذشته از این که لازمه چنین ادعایی حداقل این بود که مصاحبه کننده یا شونده ابتدا تعریفی از "منافع ملی" و روش تشخیص آن بدست دهد تا خواننده حداقل بداند با چه کلنگی باید تاریخ گذشته خود را تخریب کرده از نو بسازد. درغیراین صورت همچنان انگشت به دهان می ماند که چطور قرارداد 1919 که با درایت لردکرزن نایب السلطنه انگلیس در مستعمره هند و مدیریت سرپرسی کاکس نماینده سیاسی بریتانیا در خلیج فارس نوشته می شود "منافع ملی" ایرانیان را تأمین می کند؟ به نحوی که در این مصاحبه گفته می شود: "به نظر من از نظرسیاسی یک هنر بزرگی بود، برای این که انگلیسی ها را مقابل روس ها قرارداد و توازن نیرو ایجاد کرد".

شاید گوینده محترم منافع ملی ما را مانند عصر امتیازات دوره قاجار تعریف می کند که در مقابل هر امتیازی به روسیه، امتیازی هم به انگلیس یا هر قدرت دیگری که پیش آمد بدهیم و بگذاریم هر کدام از این خوان یغما به نوایی برسند و دیگر کاری به حکومت ما نداشته باشند.

اما جالب اینجاست که درآن زمان حتی لرد کرزن و حاکمان انگلیسی هند معتقد بودند که کاکس در مفاد قرارداد 1919 زیاده روی کرده و در صورت روشدن آن صدای اعتراض ایرانیان درخواهدآمد. به نظر آنان گروه سه نفری این طرح یعنی وثوق الدوله و نصرت الدوله و صارم الدوله بیش از اندازه وابسته به انگلستان شناخته شده اند و مردم به آنها اعتمادی ندارند. ص 48

اما منطقی که گوینده محترم در همه جا با تکیه بر آن از قرارداد 1919 دفاع کرده یا ملی کردن صنعت نفت را به باد دشنام گرفته دو نکته است: 1- نتیجه کار را باید دید 2- اقتصاد از سیاست جداست.

می گویند:"من سیاست های استعماری – امپریالیستی امریکا یا انگلیس را تطهیرنمی کنم. سیاست های آنها را سیاست های توسعه طلبانه امپریالیستی می دانم ولی اقتصاد آنها رانه. بحث نفت اصلا" به این مسأله باز نمی گردد".

نتیجه کار

اولا" ایشان که در ضمن گفت وگو از شعاردادن و حرف های شعارگونه زدن سخت انتقاد می کنند، برای اینکه خود به دام این بیماری نیفتند باید این نکته را روشن می کردند که نتیجه کار را چگونه باید مشخص کرد؟ اینکه بعد از انجام کار و گذشت چندین سال اکنون بیایید و اعلام فرمایید نتیجه چنین و چنان است حکایت کرامات شیخ ما می شود که شیره را خورد و گفت شیرین است. مگر مرحوم مدرس که با قرارداد 1919 مخالف بود غیراز این بود که از عواقب حاکمیت انگلیسی ها و نتیجه کار نگران بود؟

مگر وضعیت قبل از ملی شدن صنعت نفت در ایران نتیجه حضور انگلیس درایران نبود که یک انتخابات آزاد هم درایران نمی گذاشتند برگزارشود؟ و وقتی لازم دیدند کشور ما را اشغال کردند و حتی شاه ایران را هم پشیزی حساب نکردند؟ به هرحال مرحوم کاشانی و مصدق و حتی فدائیان اسلام و مراجع بزرگی چون آیت اله محمدتقی خوانساری و فیض و .. که چاره کار را در خلع ید از انگلیسی ها برشاهرگ اقتصاد کشور دیدند ایا غیراز این بود که از نتیجه کار روند گذشته به این جمع بندی رسیدند؟

با این منطق که باید نتیجه کار را دید و بعد قضاوت کرد چه مشکلی حل می شود؟ یعنی باید ایستاد کار به نتیجه برسد و بعد آن را محکوم کرد؟ در غیراین صورت مگر مصدق برای تثبیت دیکتاتوری نفت را ملی کرد و مگرمدرس برای تثبیت دیکتاتوری با رضاخان و یا قرارداد 1919 مخالفت کرد؟

ثانیا" با این منطق مگر انقلاب مشروطیت دو چندان خطا جلوه نمی کند؟ چون نتیجه آن چه شد؟ به جان هم افتادن مشروطه خواهان و تسلط دوباره محمدعلی شاه و به توپ بستن مجلس و بعد هم کودتای 1299 و ...پس انقلاب مشروطیت را هم می توان تخطئه کرد.

مبارزات مرحوم مدرس با دیکتاتوری هم با همین منطق مخدوش است. چون نتیجه ای جز کشته شدن خودش و تثبیت رضاخان حاصل نشد.

حتی انقلاب اسلامی موجود که شما دراین فضا سخن می گویید را نیز می توان با همین منطقه زیرسئوال برد. می گویند سفره نینداخته یک عیب دارد و سفره انداخته هزارعیب، از کجا معلوم اگر آن روی سکه که مصاحبه شونده و مصاحبه کننده محترم بر آن توافق دارند می شد نتیجه ای بهتراز این عاید ما بود؟

بحث برسر انتقاد نکردن از گذشته نیست که اتفاقا" بسیار کارپسندیده ای است و نیاز ملی ماست. نوشتن این نوشتار هم از همین باب است. طبعا" گوینده محترم این نقد را از باب انسداد سیاسی تلقی نمی کنند که نمی گذارند نقد کنیم. چرا که لازمه سنت انتقاد کردن، گفتن و شنیدن مستمر است.

سیاست و اقتصاد

گوینده محترم به درستی گفته اند:" ماباید این نکته را بفهمیم که هرکسی در دنیا به دنبال منافع خویش است ولی نباید ما مشکلات خودمان را به پای آنها بنویسیم". با این گزاره هر چه تأمل کردم درنیافتم که چگونه حکم می کنند که باید سیاست را از اقتصاد جدا کرد. می فرمایند:" اینکه انگلیسی ها ازطریق نفت نفوذ سیاسی دارند قابل انکارنیست. برای جلوگیری از نفوذ سیاسی آنها باید تدبیر سیاسی اندیشید نه اینکه اقتصاد را ابزارسیاست کرد". اما این که چگونه می شود در عالم واقع و نه صرفا" ایده چنین کرد سخنی است ناگفته که باز راه حل ارائه شده را در حد شعارهای سیاسی کلی باقی می گذارد، امری که گوینده منتقدان خود را بخاطر آن محکوم می کند.

اما نکته ای که یادآوری آن دراین فضا ضروری است سخنی است که در تارک مطلب به چشم می خورد و آن طرح ضرورت شکستن قدیسان و قهرمانان ملی است. این که ما ملت قهرمان پرستی هستیم و همواره دنبال قهرمان می گردیم عارضه ای است که نیاز به ریشه یابی فرهنگی، سیاسی، دینی و اجتماعی دارد. اگر بواقع ازاین عارضه نگرانیم به این ریشه ها بنگریم و آن را ریشه کنی کنیم و گرنه به عارضه بدتری دچار خواهیم شد که این سال ها در حال شکل گیری است. برخی با تخطئه و زیرسئوال بردن چهره های ملی و مقبول ملت می خواهند قهرمان شوند. چون خوی قهرمان خواهی هنوز زنده است طبعا" قهرمانانی جدید می طلبد. قهرمانانی که سنت تخریب را جایگزین نقد می کنند. خط بطلان کشیدن بر همه گذشتگان، نفی و طرد کردن هر الگو و تشکل و جریانی که درپی ایده ای تلاش می کند، سخنی هر چند برخلاف عرف گفتن. به هرحال وقتی شناگران زیادی وجود دارند شاخص شدن زحمت زیادی می طلبد اما برخلاف جهت شنا کردن آسان ترین راه تشخص است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر