۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

زندان با زندانبان چه مي كند؟

وقتي سخن از زندان مي رود همه به فكر زندانياني مي افتند كه در گوشه سلول ها بيتوته كرده اند كمتر كسي به فكر زندانباني مي افتد كه او هم به نحوي در همان چهارديواري زنداني است. بديهي است زندانبان در موقعيتي مساوي با زنداني نيست. بويژه كه زنداني بي اختيار و انتخاب به زندان مي رود اما زندانبان خود اين شغل را برگزيده است. اما علي رغم همه تفاوت ها و اختلاف ها، بحث برسر تأثيراتي است كه زندان بر روي زندانبان مي گذارد.

1- توهم

همانگونه كه زنداني دچار توهم مي شود، زندانبان نيز از اين عارضه درامان نيست. او نيز بمحض روبرو شدن با متهم شروع به فرضيه سازي، تصور احتمالات ممكن، حدس و گمان و بزرگ كردن جرم زنداني مي كند. او كه بلحاظ سازماني موظف است ريشه جريان را بيرون بكشد و به عوامل اصلي جرم دسترسي پيدا كند، ناخودآگاه آرزو و تمايل دارد كه متهم او از دانه درشت ها باشد و پرونده اي كه براي او تشكيل مي دهد چنان چشمگيرباشد كه عظمت كار او و مهارت او را برساند. اگردر عمل همه يا اكثر كساني كه او دستگيركرده يا مورد بازپرسي قرارداده افراد بيگناه باشند و در دادگاه تبرئه شوند چه بسا مقامات بالادست در مهارت او ترديد كرده و حتي امنيت شغلي او به خطرافتد. با اين زمينه همواره زندانبان و بازپرس به اين سمت گرايش دارند كه جرم متهم را بزرگ كنند.

درساواك ازهوشنگ بازجو گهگاه مي شنيدم كه فلان فلان شده اگر اعتراف كند 5000 تومان پاداش به من مي دهند.

علاوه بر اين، بازجوها به سختي نگران اين مسأله بودند كه بعد از بستن پرونده متهم آنها معلوم شود وي مسائلي را پنهان كرده و لو نداده است. اين براي وي موجب سرشكستگي و شرمساري بود.

اين عوامل و مانند آن موجب مي شود مسئول رسيدگي به پرونده يك متهم به شدت درمعرض عارضه توهم قرارگيرد. به اين ترتيب او درباره متهم خود مي كوشد هر چه بيشتر احتمالات بيشتر و نقش مهم تري در وقوع جرم به او نسبت دهد.

هرجا متهم از دادن پاسخ طفره مي رود او دچار اين توهم مي شود كه در اين نقطه اسراري خفته است. حتما" مسائلي هست كه او نمي خواهد بگويد.

روزاولي كه درسال 52 بازداشت شدم، پس از شكنجه هاي اوليه و پي درپي، بازجوي ساواكي از من پرسيد اسم دوستانت را بگو. منهم تعدادي از همكلاسي ها يا آشنايان غيرسياسي را گفتم. بعد از من پرسيد احمدكيست؟

ذهنم سراغ يكي از دوستان رفت كه در دانشكده خودشان فعاليت هاي سياسي مي كرد. با اين پيشينه و بخاطر بي تجربگي فكر كردم اسم او را نگويم كه به او حساس نشوند. گفتم دوست به نام احمد زياد دارم كداميك را مي خواهيد؟ گفت: هرچه دوست به نام احمد داري بگو. من چند نفر را گفتم ولي آن دوستي را كه منظورم بود نگفتم. بعدها متوجه شدم آنها به همين خاطر بر رابطه من با او مشكوك شده و روي آن متمركز شدند و ماه ها روي ما دو نفر فشار مي آوردند. در حالي كه اساسا" من رابطه سياسي چنداني با او نداشتم.

بازجو اصولا" با قوه تخيل خود كار را پيش مي برد. از هر روزنه اي مي كوشد راهي باز كند. اين قوه تخيل و توهم گرچه به او ديناميسم مي دهد كه در محدوده ادعاهاي متهم خود را مشغول نكند اما همين توهم مي تواند به متهم هم كمك كند كه سطح اطلاعات بازجو را حدس بزند. وقتي به متهمي جرائمي نسبت مي دهد كه او خود مي داند مرتكب آنها نشده است، ساير حرف هاي زندانبان و بلوف هاي او نيز بي اثرمي شود.

1- تكبر

عارضه ديگر زندان براي زندانبان و بازپرس و بازجو احساس برتري نسبت به زنداني است. او ناخودآگاه مي بيند مي تواند هر زمان خواست حكم دستگيري كسي را مي دهد و او را درهركجا باشد مي گيرند و به زندان مي آورد. هر شخصيتي را مي تواند بازداشت كند. زنداني ازهمه نظر خوردن و آشاميدن و دستشويي رفتن و ساير نيازهاي اوليه اش محتاج و وابسته به اوست. او هر زمان مي تواند تصميم بگيرد و وي را از اين مواهب محروم كند.

بازجو گاه با صحنه هايي روبرو مي شود كه اين عارضه را به شدت در او تقويت مي كند. شخصي با سواد و تحصيلات بسيار بيشتر از او يا سابقه فعاليت هاي فرهنگي يا سياسي فراوان و يا شهرت زياد نزد او چنان درمانده مي شود كه او نسبت به او تحكم مي ورزد. كمترآدمي است كه در چنين مواردي دچار غرور و تكبرنشود.

داستان نمرود و ابراهيم دراين موضوع نكته جالبي دارد. نمرود كه ادعاي خدايي داشت براي اثبات مدعاي خود، درمورد دو زنداني دستور مي دهد يكي را آزاد كنندو ديگري را بكشند. آن گاه به ابراهيم مي گويد مي بيني مرگ و زندگي مردم در دست قدرت من است.

برخي مسئولين زندان اين ويژگي را خود بيان مي كنند. مثلا" براي تحقيرزنداني مي گويند من مي توانم فلان مقام عالي كشور را به اينجا بياورم و محكومش كنم. من مي توانم ترا تا ابد دراينجا نگهدارم. من مي توانم ....

كساني كه درچنين مناسباتي مشغول به كار مي شوند بايد از اين جهت دقت بسياري داشته باشند. درغير اين صورت ناخودآگاه بدين ويژگي مبتلا مي شوند. احساس تكبر در همه مناسبات زندگيشان رسوخ مي كند. نسبت به هركس احساس برتري و تملك و تسلط مي كنند و اين موجب سقوط آنها در جامعه مي شود.

2- ترس

همانگونه كه زنداني دچار ترس مي شود، زندانبان و بازجو نيز ترس هايي ويژه خود دارد. يكي از ترس هاي هميشگي او مقاومت زنداني است. اگر ترفندهايي كه براي درهم شكستن اراده زنداني به كار مي رود مؤثرنيفتد، او دچار تشويش خواهدشد.

صاحبان اين مشاغل معمولا" از شناخته شدن در جامعه نگرانند. فرزندان و وابستگان از شغل آنها مي رسند، مي خواهند از نحوه كار وي مطلع شوند. اين دوگانگي هم چندان خوشايند نيست.

3- اصالت و مطلقيت يافتن

مسأله زندان براي تمامي حاكميت ها مشكل آفرين است و از نقاط آسيب پذيرآنهاست. از سويي در كشورهاي درحال توسعه معمولا" زندان به عنوان سد راه مخالفان و تضمين امنيت حاكميت مورد توجه حاكمان قرارمي گيرد. از اين رو شاغلان اين حوزه نسبت به ساير حوزه ها نزد حاكمان اهميت و محوريت مي يابند. به تدريج ساير ارگان ها و ادارات از آنها حساب مي برند. اين قدرت فزاينده كه جنبه قانوني و ارزشي ندارد بلكه گاه از روي ترس و محافظه كاري شكل مي گيرد، مي تواند يكي از آسيب هاي احتمالي و عوارض منفي زندان بر روي زندانبانان به شماررود. در دوران قبل از انقلاب اين عارضه در حد اعلاي خود به چشم مي خورد. ارگان امنيتي ساواك مقتدرترين و با نفوذ ترين ارگان نظام شده بود. در همه ادارات و مناسبات، افراد منتسب به ساواك قدرت مطلقه داشتند و منافعشان در اولويت قرارمي گرفت. اين سيطره گرچه از سويي نشان از ثبات و عظمت نظام تلقي مي شد اما همين امر مفاسدي نيز به بار آورد. از يك سو تبعيض ميان ساواك و ساير حوزه ها خود انگيزه اي براي مبارزه به افراد مي داد. از سوي ديگر افراد وابسته به ساواك را فاسد مي كرد. بسياري از اين قدرت فوق العاده و مطلق العنان سوء استفاده مي كردند. حاكميت نيز كه اين ارگان را سوگلي خود مي دانست با خطاها و اشتباهات آن برخورد نكرده و سعي مي كرد آنها را ناديده گرفته و بپوشاند. اين روند بدانجا رسيد كه كل سيستم بخاطر خطاها و جنايات ساواك فروپاشيد. حتي آنان كه با تند روي هاي ساواك موافق نبودند در آتش آنها سوختند و قرباني شدند. هر زمان شكنجه ها و جنايات ساواك افشا مي شد و از سوي رسانه هاي مستقل بين المللي پيگيري مي شد شاه آنها را تكذيب مي كرد و اين افشاگري ها را درزمره دروغگويي مخالفان به حساب مي آورد. اما اين روند ثابت نماند.

كاربه جايي رسيد كه شاه براي ساكت كردن حركت مردم مجبور شد سال 57 تيمسارنصيري رياست كل ساواك را به همراه بسياري مقامات عاليرتبه ديگر خود بازداشت كند و به مردم قول دهد كه به سمت قانون برگشته و به آن احترام بگذارد. اما اين تغيير آن قدر دير انجام شد كه مردم ديگر از اين مرحله عبور كرده بودند و اين قسم ها را باور نكردند.

4- شناخت انعكاسي و محرك هاي محيطي

گاهي شما با مطالعه و جمع بندي و تحقيق به شناخت و تحليلي دست مي يابيد، گاهي صرفا" با مشاهده رويدادهاي پيراموني به تحليل و شناختي از اوضاع مي رسيد. اين دو با هم بسيار متفاوتند. ما همواره درمعرض اين عارضه هستيم كه هر آنچه پيرامونمان اتفاق مي افتد را تعميم داده و به ساير حوزه ها و شرايط تسري دهيم. زندانبان و بازجو نيز به عنوان يك انسان در معرض اين عارضه قراردارد. او در زندان معمولا" وجه شكست خورده مخالفان را مي بيند. دستگيرشده ها، محاكمات، پرونده هاي جديد، و حالت زندانياني كه براي نيازهاي روزمره شان دچار مشكل هستند و... همه حكايت از ضعف و اضمحلال و نابودي مخالفان مي كند. كساني كه با اين متهمين سروكار دارند احساس اقتدار و پيروزي مي كنند. اما وجوه ديگر ماجرا را نمي بينند. اين كه با دستگيري يك فرد در جامعه چه تغييراتي ايجاد مي شود و امواج و پيامدهاي اين مسائل چيست معمولا" به چشم نمي آيد. آنها كه دستگير نشده اند چه انگيزه و روحيه اي دارند قابل ارزيابي و اندازه گيري نيست.

اخباري كه آنان درمعرضش هستند و يا خود ارائه مي دهند معمولا" بيانگر وضعيت مطلوب خودشان و درماندگي و شكست مخالفاني است كه مرتب به دام آنها مي افتند. اين مسأله فارغ از اين كه حاكميتي مردمي يا ضد مردمي باشد به عنوان يك واقعيت روانشناختي و اجتماعي براي همه مطرح است.

تجربه انقلاب از اين منظر بسيار آموزنده است. سال 54 در دايره كميته مشترك كه معمولا" زندانيان شكنجه شده در تردد بودند پرويز بازجوي ساواك با قهقهه فرياد مي زد: اوستا كريم باماست. او با غرور و اطمينان به نفس ريش روحانيون را مي گرفت و مي كشيد و با الفاظي توهين آميز آنها را صدا مي كرد. درحالي كه سه سال بعد ورق برگشت و همه چيز واژگون شد. در دوران انقلاب سازمان سيا نتوانست بحراني بودن اوضاع را درك كند. چون گزارش هايي كه از ساواك دريافت مي كرد اقتدار حاكميت را نشان مي داد. جيمي كارتر به همين اعتبار در بازديد از ايران نيمه هاي سال 57 اعلام كرد ايران جزيره ثبات امريكاست. اما ويليام سوليوان سفير امريكا درايران كه خود مستقل از نظام با مخالفان ارتباط مي گرفت بحراني بودن اوضاع را به خوبي دريافته بود و يك سال قبل از سرنگوني رژيم شاه، پيروزي مخالفان را پيش بيني كرده بود و دائما" به لزوم مذاكره با آنان تأكيد مي كرد.

6- احساس مالكيت

يكي از عوارض ديگر زندان بر زندانبان و بازپرسان آن بر تلقي آنان از كارخوداست. همچنان كه در جبهه هاي جنگ رزمندگان در خط مقدم جبهه از كشور و نظام و انقلاب و مردم دفاع مي كردند و در حقيقت مي توان گفت همه به نحوي مديون آنان بودند، مسئولان مربوط به زندان نيز خود چنين احساس و تصوري نسبت به موقعيت خود در رابطه با نظام دارند. وضعيت آنان بطور طبيعي چنين القايي را در ذهن كنشگران آن بوجود مي آورد.

البته تفاوت زندان با جبهه دراين است كه در جبهه ها همواره كنشگران با مرگ و شهادت و فداكاري سرو كار داشتند و اين مسأله اخلاقياتي انساني و متعالي در آنان خلق مي كرد. اما زندان نشانه اقتدار و سيطره است و اخلاقياتي متفاوت با موقعيت جبهه هاي جنگ در كنشگران ايجاد مي كند.

اين مسأله زماني تبديل به آسيب مي شود كه سيستم حاكم نسبت به آنها كمترين بي مهري را به عمل آورد. يا حتي به تصور آنان بي توجهي صورت گرفته باشد.

بازخواني تجارب قبل از انقلاب مي تواند براي همه تحليل گران مفيدباشد. سرنوشت تيمور بختيار از جمله نمودهاي اين عارضه است. وي كه در كودتاي 28 مرداد و پس از آن درتأسيس ساواك از خدمتگزاران جدي نظام شاه بود، در دوراني كه تاحدي فضاي بازسياسي براي حفظ نظام ضرورت يافت، يعني سال هاي 38 و 39 و سركارآمدن دكتر اميني احساس مغبونيت كرد. او و تيمسارآزموده با اين تحليل كه ما كشور را نجات داديم و نظام را حفظ كرديم به مخالفت با گزينش دكتر اميني از سوي شاه برخاستند. بختيار بعد از اين يكي از مخالفان جدي شاه شد و دردسرهايي براي وي آفريد.

۴ نظر:

  1. چقدر در این هیر و ویر نیاز است به این دست نوشته ها و بیان تجربه ها. امیدوارم با انرژی ادامه دهید. من هم پس از مدت ها با مطلبی جدید وبلاگم را به روز کردم. خیلی دوست دارم نظر شما را در مورد این مطلب بدانم. این هم نشانی:

    http://mdarvak.blogfa.com/

    پاسخحذف
  2. slam agha mehdie aziz
    dlam braitan tng shode
    bhse karamdi ra ke pish kshideied khaili pishtr va bishtr az inha jaish bod .ama hzrate dostani ke eslahat ra ba eslah tlbane dr ghodrt iki mipndashtnd hala baiad fhmideh bashnd ke niazhaie vagheie khod ra dir tskhis dadeh and.

    mn baiad ezafe konm ke ik bazjo ghodrat
    va brtri khod ra dr rabtie 1va 1 thlil mikond. va agar bpzirim ke etelaate anha dr zminie jamee kanalize ast va az mbadie khasi driaft mishavad inra hm mitvan be hsab anha gozasht.
    mn dr piami braie zeinab 5 roz ghbl az entekhabat nvshtam ke fzaie monazreha amniti ast.anche dr monazreha etefagh oftad ik bazjoii az mosvi rzaii va krrobi bod.az in rhgozar baiad bgoiam jriani ke amniti miandishad az thlil ejtmaii piramon khod natvan ast .
    monazreha dr vaghe ik dadgahe alani bod.ama dr kol baiad bgoiam nhadaie
    ejtmaee piroze bozorge in dore bodnd. va in rvand nshan dad ma kmakan baiad hzinie tghiirate ejtmaee az paiin ra bprdazim .chizi ke mra be edamie rahi ke miravim omidvar mikond hmin ast .az inro ba aghaie rhmani movafghm ke jbhie mdni az jbhie siasi zroritar ast.in rozha khaili be bhse zndeiad mokhtare fkr mikonam.bazkhanie frhng.va dost daram bdanam aia dr tmame in salha be fkrtan rside be zndgie rozmrie ik faale siasi bprdazid. rabte ash ba hmsr va frzndansh. maishatsh. alaighsh dr hozie mosighi sinema varzsh va ghire.
    aia msln braie shoma jalb ast bdanid kobrik dr filme portghal koki che thlile az rvanshnasi rftargra midahad.
    hmintor sntori
    bhrm.rahimi@gmail.com

    پاسخحذف
  3. rasti ta iadam nrfte bgoiam ke nmidanam ta che hd ba ara va afkare aghaie mohammade ghaed ashna hstid sbke karshan ra khaili amigh mibinam va fkr mikonam braitan jalb bashad az in ro adresse saite ishan ra braitan migozaram
    pishnhad mikonm sri bzanid
    http://www.mghaed.com/

    پاسخحذف
  4. خیلی خوب بود، دمتان گرم.

    این پیام قبلی را هم اگر فهمیدید، یک بار هم برای ما تایپ کنید؛) البته نوابغ در زمان خودشان فهمیده نمی شوند!

    پاسخحذف