برخی چنین مي پندارند که حضرت علی ع چون از جانب خدا و پيامبر براي امرحكومت به مردم معرفي شده بود و درحقيقت انتصابی بود، ديگر به رأی و نظر مردم كاري نداشت. در اين ديدگاه مردم تنها مکلف بودند حقانيت ايشان را درك كرده و از ایشان حمايت و پيروي كنند. اما مردم آن زمان به اين وظيفه خود عمل نكرده و به ايشان پشت كردند. لذا عملا" جریانی به خلافت رسید که براساس رأي و نظرمردم زمانه بود. اين افراد با استناد به ماجرای غدیرخم و واقعه سقیفه نتیجه می گیرند که علی ع وارث حقي بود که از سوی پیامبر و خدا (و نه مردم ) به ايشان اعطاشده بود. درمقابل، حکومت وقت باطلي بود که از سوی مردم و با رأی مردم برسرکارآمد. با اين پيش فرض دو مدل حكومتي تصوير مي كنند كه نقطه مقابل یکدیگرند: ولایت مداری و مردم سالاری.
برخي ديگر نيز براين گمانند كه اصولا" حكومت را مردم تعيين مي كنند و در اسلام نيز از ابتدا چنين بوده است و آنچه اتفاق افتاد بر همين روال بود. اين مسأله منشأ اختلافاتي درميان مسلمين گرديده و حول آن مذاهب و فرقه هايي شكل گرفته اند كه هنوز هم ادامه دارد. اين بحث از مناظر مختلف مي تواند پيگيري شود. اما علاوه بر جنبه هاي نظري و فلسفي كه بايد جايگاه رأي مردم را تبيين كند، يك وجه تاريخي نيز دراين بحث مطرح است كه لازمه آن رجوع به گذشته و مرور اتفاقاتي است كه محقق شده است. دراين فرصت به اين جنبه بحث مي پردازيم.
مشروعيت و مقبوليت
1- دراين كه پیامبر در محل غدیرخم حضرت علی ع را به عنوان مولا به مردم معرفی کرد، همه فرق اسلامي متفق القولند اما اختلاف در تفسير و تأويلي است كه از واژگان آن پيام شده است. و منظوري كه مدنظر گوينده بوده است. اما نكته اي كه قابل دقت است اينكه در همانجا پيامبر ترتیبی داد تا مردم نظر خود را در این مورد درقالب بیعت ابرازکردند. در آن زمان بیعت کردن رسمی بود که بدان وسیله مردم نظر خود را نسبت به موضوع مورد نظراعلام می کردند. جادارد به اين مسأله توجه شود که گرچه پیامبر نزد مردم از نوعی اعتباردینی و قدسیت برخوردار بود چرا برای پیام خود مبنی بر ولایت علی ع از مردم نظر خواهی كرد؟
2- پیامبردرمدينه از دنيا رفت. جماعتی مشغول مراسم تشییع و تدفین پیامبرشدند. درآن زمان علي رغم اينكه مسلمانان بلحاظ عقيدتي يك آيين داشتند اما بلحاظ قومي و تبارشناسي درميان خود دسته بندي هايي داشتند. دوگروه مهاجرين كه از مكه هجرت كرده بودند و انصار كه ساكنين مدينه بودند يكي از مرزبندي هاي اجتماعي بود كه به افراد تشخص و هويت مي داد. همزمان با مراسم تشييع پيامبر برخی از انصار درمحل سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا در مورد رهبري و حكومت پس از پيامبر چاره انديشي كنند. آنها سعد بن عباده را که مریض بود به آنجا آورده بودند و براين باور بودند كه پس از پیامبر او را به عنوان خلیفه و جانشین ایشان برگزينند. اين محل زمینی خالي بود که در قسمتی از آن سرپناهی مسقف با شاخه های خرما به عنوان سايبان درست کرده بودند و گهگاه مردمي كه مي خواستند با يكديگر گفت وگو كنند در آن محل گرد هم مي آمدند. خبر جمع شدن درسقيفه به جماعتی که در مراسم تدفین حضور داشتند رسید. گروهی از مهاجرین منجمله عمر و ابوبکر نگران آن شدند که مبادا انصار سرنوشت كل مسلمين را در چنگ خود آورند و اين مسأله باعث تشتت و از هم گسيختگي مسلمين گردد. آنها مراسم را رها کرده و خود را به سقیفه رساندند. پس از کشمکش ها و گفت وگوهای طرفین كه دركتب تاريخي ضبط است، سرانجام توافق آن جمع براين شد كه ابوبکر را به عنوان جانشین پیامبر به رسميت شناسند. فردا نیز با اعلام این خبر از مردم برای او بیعت خواستند و اكثريت مردم نیز بیعت کردند.
3- ابوبكر دوماه و اندی برمسند حكومت بيشترنبود و بعد درگذشت. ایشان در روزهای آخر عمر خود، شخصا" عمربن خطاب را به عنوان خلیفه بعد از خود تعیین کرد و طبق نوشته ای این تصمیم را اعلان كرد. به این ترتیب عمر به عنوان خليفه دوم زمام امور را بدست گرفت. بنابراين خلیفه دوم به شکلی کاملا" انتصابی برسرکارآمد.
4- عمر حدود ده سال خلافت كرد. درسال دهم خلافت خود مورد سوء قصد يك ایرانی به نام فيروز معروف به ابولؤلؤ قرار گرفت. ايشان نيز در روزهای آخر عمرش براي تداوم خلافت بعدازخود چاره اي انديشيد. شش نفر را خود تعيين کرد که به عنوان يك شورا خلیفه بعدی را انتخاب کنند. علی ع نیز جزو این شش نفربود. ضمنا" مقرر کرد چنانچه درميان جمع شورا اختلاف نظر ايجاد شد و آرا سه به سه مساوی شد، سه نفری که عبد الرحمن بن عوف جزو آنهاست ارجح خواهد بود و نظرآنها ملاك قرارخواهد گرفت. پس از درگذشت عمر درميان اين جمع اختلاف نظر پديد آمد و سه نفرعبدالرحمن و خود عثمان و سعد بن ابی وقاص به خلافت عثمان نظر دادند و چنين شد. سه نفر دیگر طلحه و زبیر و علی ع بودند.
5- عثمان درسال 23 قمري به خلافت رسيد و تا سال 35 براين مسند بود. سال هاي آخر حكومت وي با نارضايتي بخشي از مردم و بالا گرفتن اعتراضات آنها روبروشد. اين اعتراضات به قتل وي انجاميد. اين درحالي بود كه سرنوشت خلافت پس از وي مشخص نشده بود. پس از قتل عثمان مردم به سوی خانه علی ع هجوم بردند و اعلام کردند که او را مناسب ترین شخص برای خلافت می شناسند.
بطور طبيعي حضرت علي با توجه به حقانيت و صلاحيت خود مي بايست از اين امر استقبال كرده و حتي منتظر مردم ننشيند بلكه خود اقدام به تصرف خلافت كند. اما ايشان نظري ديگر اعلام كرد و به مردم گفت: مرا واگذارید و از دیگری بخواهید. اگر مرا واگذارید من مانند یکی از شما خواهم بود و قطعا" برای کسی که شما او را به ولایت امری برگزینید شنواترین و مطیع ترین شما خواهم بود. من وزیر و مشاور باشم برای شما بهتر است تا اینکه امیر باشم.1
مردم اصرار کردند كه كسي غيرايشان را شايسته اين مقام نمي دانند. حضرت علي در باره ازدحام آن روز مردم مي گويد چنان جمعيت فشرده بود كه بيم كشته شدن كسي زير دست و پا مي رفت. سرانجام ايشان با مشاهده اصرار مردم حاضر گفت بیعت باید به صورت اعلام شده و آشکار باشد نمی شود اینطور در خانه بیعت کرد. فردا در مسجد گرد می آییم. فردا مردم فوج فوج برای بیعت علی ع به مسجد آمدند. همه گروه های انصار و مهاجرین با ایشان بیعت کردند. تنها چند نفر از شخصیت های انصار و مهاجرین مثل سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر بیعت نکردند. آنها هم علي رغم داشتن رأي مخالف هیچگاه در دوران حکومت علی ع کسی متعرض آنان نشد. حضرت علي درباره علت پذيرفتن امر خلافت خود توضيح داده است كه اگر حضور مردم و تعهدي كه آگاهان دربرابر خداوند دارند كه بر ظلم سكوت نكنند نبود هرگز اين امر را نمي پذيرفتم.
مرور این وقایع نشان می دهد، مستقل از ديدگاه هاي رايج ميان نحله هاي مختلف، خلفای اول تا سوم در تأسیس حکومت کمتر دغدغه آرای عمومی و پذیرش عامه را داشته اند و بیشتر به نوعی حکومت انتصاب ازبالا گرايش داشتند. كما اينكه خلیفه اول خود جانشینش را تعیین کرد. خلیفه دوم نیز شورایی انتصابی را مسئول این کار دانست. در حالی که علی ع هرچند خود را صالح تر می دانست، اما نسبت به پذیرش عامه و افکار عمومی احترام و تأکید داشت و بدون آن تمایلی به حکومت نشان نمی داد. هم در غیرخم از مردم بیعت گرفت و هم در دوره خلافت پس از عثمان خود داوطلب و شروع كننده براي تصدي امر نبود بلكه پس از اصرار مردم قدم پيش گذاشت و با اقبال عمومی و اصرار آنان برسرکارآمد. گذشته از این علی رغم تأییدات پیامبر و شایستگی شخصی خود هیچگاه در صدد تحمیل حكومت خويش بر مردم برنیامد.
منتقد حكومت
گذشته از ديدگاه و رفتار امام علي درباره حكومت و مردم، برخورد ايشان با رقباي سياسي اش نيز درخور تأمل است. در دوره خلفای اول تا سوم که به اعتقاد شیعیان آنها جایگاه علی ع را غصب کرده بودند، شاهد رفتاری از آن حضرت هستیم که جای تأمل فراوان دارد. ایشان به برخی رویه های خلفای سه گانه منتقد بود، اين انتقادات را پنهان نمي كرد و به آنها می گفت. اما هيچ گاه درصدد تخريب و رسوا كردن يا انتقام گيري از آنها برنيامد. او همواره در حکم مشاوری دلسوز در کنارشان بود.
وقتی خليفه دوم تصمیم داشت براي جنگ با رومیان خود به سرحدات رفته و مستقیما" در جبهه شرکت کند از حضرت علي مشورت خواست. ايشان خليفه را از این کاربازداشت و به او یادآور شد که نگران شکست جنگ نباشد خداوند آنان را یاری خواهدکرد و سپس گفت: اگر تو خود به سوی دشمن روی و رنجی به تو رسد، مسلمانان دیگر پناهگاهی ندارند و بعد از تو مرجعی نیست که به او مراجعه کنند. بنابراین دیگری را جای خود به میدان جنگ فرست.2 چنين راهكاري با آن ادبيات در عرف رقابت هاي سياسي نمي گنجد و الگويي ديگر را نشان مي دهد.
در زمان جنگ با ایران نیز همین اتفاق تکرار می شود. حضرت امیر باز هم عمر را از شرکت مستقیم در جنگ وبیم آسیب رسیدن به او برحذر می دارند. ايشان نقش حکومت را به رشته ای که مهره ها را با هم جمع می کند تشبیه می کنند و به عمر می گویند تو مانند قطب و محور باش و اعراب را چون سنگ آسیاب بر گرد خود بگردان.3
در دوران حكومت عثمان نیز علي این نقش مشاوره و انتقادات دلسوزانه را ادامه داد. درمواردی که او را بر خطا می دید صریحا" انتقاد می کرد و می کوشید او را از مسیر غلط برگرداند. حتی گاه کار به پرخاش می رسید اما بازهم از نصیحت های مشفقانه خود باز نمی ایستاد. بطوری که عباس عموی حضرت علي موقع رحلت خود، برادرزاده اش را نصیحت می کند که بیان نظرات و انتقادات به عثمان به مصلحت شخصی اونیست و از ایشان می خواهد از این کار بازایستد.4
زمانی فرا مي رسد كه مخالفان عثمان برگرد دارالاماره تحصن مي كنند. عثمان خبردار مي شود كه زمزمه هایی در دفاع از علی ع درمیان مخالفانش وجود دارد. وي براي خواباندن شورش، برای علی ع پیغام فرستاد که تو از مدینه دور شو تا اعتراضات فروکش کند. اينجا نيز علی ع رفتاري متفاوت نشان مي دهد. درحالي كه عرف رقابت هاي سياسي حكم مي كرد كه درچنين موقعي كه توده هاي مردم عليه رقيب برخاسته اند موقع خوشه چيني و بهره برداري است و بايد حضور بيشتري در صحنه داشت، علي خواسته عثمان را برآوده كرده و از شهر خارج مي شود. شورش مي خوابد و عثمان كسي را مي فرستد تا علي به شهر بازگردد. اما در زماني ديگر ماجرا تكرار مي گردد. عثمان دوباره از علي مي خواهد شهر را ترك كند. دراينجاست كه علي زبان به گلایه گشود که: عثمان مرا چون شتر آبکش می خواهد که با دلوی بزرگ پیش و پس روم. به من فرستاد تا بیرون روم، سپس فرستاد تا بازگردم و اکنون فرستاده است تا بیرون شوم . به خدا آنقدر از او دفاع کردم که ترسیدم در این کار گنهکارم.5
اعتراضات بالا مي گيرد. كار به جايي مي رسد كه گروهي چاره را در كشتن خليفه مي بينند. موقعی که معترضین بر عثمان جمع شده بودند و قصد کشتن او را داشتند باز حضرت علی پيش مي افتد و به شدت با کشتن او مخالفت مي كند و آنها را از این کار باز مي دارد.6
این درحالی بود که ایشان بر شایستگی خویش برای امارت مسلمین آگاه بود و آن را ابراز می کرد، و هیچگاه سمت رسمی دولتی و حکومتی در این دوران نداشت، اما در عین حال با خلفای وقت رفتاری داشت و نسبت به آنها مواضعی اتخاذ می کرد که بیشتر به یک مشاور دلسوز درون نظام مشابهت داشت. این رفتار مشی مسالمت آمیز و کریمانه ایشان را نشان می دهد که با شیوه های رقابت هاي سياسي رايج کمتر همخواني دارد. بخصوص درجامعه آن روز که خشونت و انتقام و کینه توزی با فرهنگ و منش جامعه عجین بود. ایشان خود این مشی را زمان بیعت با عثمان چنین توضیح می دهند:
همانا می دانید که من از دیگران به خلافت سزاوارترم. اما به خدا سوگند مادام که امور مسلمین به سلامت بگذرد به کسی جزمن ستم نرسد، من قطعا" تسلیم هستم و اجر این کار را پذیرایم و بر زر و زیوری که درآن برهم پیشی می گیرید چشم ندارم.7
جمله " ماسلمت امورالمسلمین" درعبارت فوق انگیزه علی ع را از مشی مسالمت جویانه خویش نشان می کند. او تصريح مي كند اگر حكومت براي عامه جامعه مفيد باشد و تنها به من اجحافي صورت گرفته باشد از حق خود مي گذرم. اگر بخواهیم این عبارت را درفرهنگ سیاسی امروز ترجمه کنیم مي توان گفت مادامي كه حكومتي منافع ملی یا مصالح کلی جامعه یا سعادت ملت را تأمين مي كند علي از حق شخصي خود مي گذرد و به آن حكومت تن مي دهد و از حق مسلم خود بخاطر آن می گذرد. درحالی که برخی منافع ملت را برای مصالح شخصی و گروهی قربانی می کنند.
اين نكته براي پيروان ايشان و ساير فرق اسلامي جاي تأمل بيشتري دارد كه علي رغم عشق به ايشان، از رويه هاي عملي ايشان سرمشق نمي گيرند. راستي چرا علي ع نام سه تن از پسرانش را كه در دوران خلفا به دنيا آمدند، عمر و عثمان گذاشت که بعدها در کربلا همراه حسین ع به شهادت رسیدند. امام حسن ع نيز نام فرزندش را ابوبكر گذاشت.8 اين فرهنگ نشان مي دهد كه رويه آنان خصومت و نفي مطلق و كينه توزي نبوده است. رويه اي که گاه پيروان از ياد مي برند.
حق حاكميت، حقوق ملت
عرف سياسي چنين است كه رهبران سياسي قبل از حكومت از حقوق ملت فراوان سخن مي گويند و چون بر مسند مي نشينند اين فصل را از ياد مي برند. اما علي ع درجامعه ای که فرهنگ قبیله ای برآن حکمفرما بود و سخن گفتن ازحقوق فرد در مقابل حكومت معنی نداشت، چون به حكومت مي رسد از حقوق حاکم و حقوق ملت سخن می گوید و می کوشد مردم را با حقوق خود آشنا کند. در صفین ضمن خطابه ای درباره حقوق والی و حقوق مردم9 تصریح می کند: خدا برای من بخاطر حکمرانی برشما حقی قرارداد و برای شما نیز حقی است بر عهده من. در این خطبه سخن گفتن از حق یک جانبه را که حکومت های مطلقه ترویج می کردند مردود می شمرد و تأکید می کند: "کسی را حقی نیست جز آن که بر عهده او نیز حقی است و برعهده او حقی نیست جز آنکه او را نیز حقی بر دیگری است و اگر کسی را حقی بود که حقی بر او نبود، خدای سبحان است نه دیگری از آفریدگان".
ايشان صريحا" از حقوق دوجانبه سخن مي گويد:" حقی برکسی واجب نیست مگر حقی که برابر آن است گزارده شود و بزرگترین حق ها که خدا واجب کرده است حق حکمران است بر افراد و حق افراد است بر حکمران".
درهمین خطبه مردم را عليه خود تشجیع می کند و آنها را از اینکه او را بستایند باز می دارد. می گوید:" با من چنان که با سرکشان و جباران سخن می گویند سخن مگویید. .. مرا بزرگ نینگارید .. از گفتن حق و ابراز عدالت نزد من باز نایستید. که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر خدا مرا در کار نفس یاری دهد..."
در دوران کوتاه حکومتش نیز نشان داد که به این اصول وفاداراست. او هیچکس را برای بیعت گرفتن اجبار نکرد. برآنان که به او رأی منفی دادند خرده نگرفت و محدودشان نکرد. حتی آنان را که بر او شوریدند و جنگی علیه او سازمان دادند و درصدد سرنگونیش بر آمدند، پس از دفاع در برابر آنان و شکست خوردنشان آزادشان گذاشت و بخشش را بالاتر از انتقام دانست(جنگ جمل).
آزادي مخالف
مقوله آزادي امروز در همه جوامع مطلوب مردم است. اما درعين حال حتی جوامع دموکراتیک امروز، در شرايط استثنايي چون زمان جنگ برخي محدوديت ها را به رسميت مي شناسند. تمرکزگرایی و وحدت فرماندهی در عرصه جنگ اجتناب ناپذیراست. فرماندهان به کسی اجازه نمی دهند در باره سرنوشت جنگ در تصمیمات مرکزیت تردید ایجاد کند. تمرد در جنگ را با سخت ترین مجازات ها پاسخ می دهند. اما علی ع بازهم برخلاف عرف سیاستمداران رويه اي ديگر را به نمايش گذاشته است. او چنان به آزادی و رأی مردم احترام می گذاشت که در میدان جنگ صفین، لشگریان به خود اجازه می دهند ، با ادامه جنگی که می رفت با پیروزی بر معاویه به سرانجام رسد، مخالفت کنند. درحالي كه او فرمانده كل بود و طبعا" استراتژي جنگ بر عهده او بود، عده اي كه بعدها خوارج نام گرفتند با ادامه جنگ مخالفت مي ورزند. تنها به اين دليل كه لشكريان معاويه قرآن برسرنيزه گرفته اند و ما حق نداريم با قرآن بجنگيم. درچنين شرايطي معمولا" متمردين در ميدان جنگ به عنوان خائن تلقي شده و مستحق مجازات مي شوند. اما او به تبيين و توضيح مي پردازد تا تفكر سطحي و قشري آنها را اصلاح كند. همانجاست كه مي گويد قرآن ناطق منم و اينها جز اوراقي نيست. اما مقدسين از اينكه قرآن زير دست و پا بيفتد ابا دارند و قانع نمي شوند. پيشنهاد حكميت ميان دو لشكر طرح مي شود. او که خود با اصل حکمیت در آن شرایط مخالف بود، پس از اصرار منتقدين به نظر آنها تن درداد و حکمیت را اجرا کرد. کاری که سرانجام درستی پیش بینی علی ع را نشان داد. اما پس از آن هم باز او آن کج اندیشان را به این خاطر حذف نکرد و بر آنان سخت نگرفت. تا زمانی که خود دست به شمشیر بردند و به قتل و غارت مردم پرداختند آزادانه به نقد و تخطئه حکومت وی مشغول بودند.
او که در واقع یک حکومت مذهبی را نمایندگی می کرد، به نماینده خود در مصر نوشت با مردم مهربانی کن چون جانوری شکاری مباش که خوردنشان را غنیمت شماری. از خطاهایشان در گذرو... چرا که مردم دو دسته اند یا برادرتو در دیانت یا همسان تو در آفرینش10. او بجای آن که بر مردم سخت بگیرد بر نمایندگان حکومتی خویش سخت می گرفت که در اجرای وظایفشان نسبت به مردم قصور نورزند.
او چنان به رعایت حقوق مردم و امنیت آنان پایبند بود که حتی یک مورد تعرض به حقوق شهروندانش را تاب نمی آورد. زمانی در شهر انبار مهاجمان مرزی به خانه زنی یهودی که شهروند حکومت علی ع بود هجوم برده و جواهرات او را از دست و پایش بیرون آورده و غارت کردند. او پیروانش را سرزنش كرد و گفت: اگر مسلمانی این خبر را بشنود و از تأسف آن بمیرد جای ملامت کردن ندارد بلکه شایسته آن است.11
در عرف سیاست، طرح شعارهاي رادیکال و مطالبات حداكثري مربوط به دوران قبل از زمامداري و در جریان مبارزه و رقابت هاي سياسي است. معمولا" همه انقلابیون و راديكال ها پس از به قدرت رسیدن محافظه کار می شوند. آرمان ها را از ياد مي برند. اما از علي در دوران رقابت هاي سياسي كمترطرح شعارهاي حداكثري و مطالبات راديكال را مشاهده مي كنيم، آنچه دراين باب آمده بيشتر مربوط به دوران زمامداري اوست.
منابع:
1- نهج البلاغه، ترجمه دکترسیدجعفر شهیدی، انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی، چاپ چهارم،1372، خطبه92، ص 85
2- همان، خطبه 134، ص133
3- خطبه 146، ص 141 و142
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ترجمه دکترمحمود مهدوی دامغانی، ج5، ص391 تا 393
5- نهج البلاغه، همان، خطبه 240، ص 269
6- همان، نامه 6 و نامه 28، ص 275 و ص 293
7- همان، خطبه 74، ص 56
8- ابوالقاسم سحاب، زندگاني سيدالشهداء، سحاب كتاب، چاپ دوم، 1358، ص 480 تا 483
9- همان، خطبه 216، ص 248 تا 250
10- همان، نامه 53 به مالک اشتر، ص32
11- همان، خطبه 27، ص 28
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر