۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

شريعتي و چالش هاي نو و كهنه

22 آبان 1351 از ساواك شميران به مديريت حسينيه ارشاد اطلاع مي دهند كه از اين پس حق برگزاري سخنراني و برنامه هاي ديگر در اين مكان را ندارند.

اين درحالي بود كه حسينيه ارشاد درآن زمان ديگر يك مكان نبود و تبديل به يك جريان فكري شده بود. ده روز قبل از آن هم دكترعلي شريعتي بعد از سخنراني حسن الامين كه از لبنان آمده بود به فشارهايي كه براي بستن حسينيه از سوي برخي روحانيون و نيز دستگاه حاكمه صورت مي گرفت اشاره كرد و گفت خيال مي كنند چهارديواري حسينيه را ببندند مي توانند جلوي فكركردن مردم را هم بگيرند.

اما چرا مقامات اجازه دادند چنين فعاليتي در آنجا پا بگيرد كه اكنون مجبور شوند آن را ببندند. آنچه از اسناد ساواك برمي آيد نشان مي دهد قبل از شروع كاردكترشريعتي چشم و دل ساواك سخت نگران جريان هاي مخالفي بود كه آشكارا موجوديت نظام حاكم را تهديد مي كردند. يكي از اين جريان ها روحانيت ضد دربار بود. ماجراي 15 خرداد و مخالفت هاي بعدي آيت اله خميني در نجف و پيروانش در ايران همچنان ادامه داشت. هراز گاهي تعدادي افراد دراين رابطه دستگيرمي شدند يا از تكثير كتاب و اعلاميه اي دراين زمينه به ساواك گزارش مي رسيد.

از سوي ديگر گروه هاي كمونيستي نيز در ميان جوانان و روشنفكران درحال نضج و توسعه بود. هر از گاهي عده اي با اين اتهام دستگير مي شدند. گروه هايي با عناوين مختلف اعلام موجوديت مي كردند. ساواك براي مقابله با اين جريانات از هر اقدامي فرو گذار نمي كرد. درچنان شرايطي طبيعي بود ساواك احساس مي كرد شكل گيري جريان سومي كه هم با روحانيون درگيرشود و هم ماركسيسم را به نقادي كشد خطري نخواهد داشت بلكه چه بسا بتوان جبهه اي در مقابل آن دوخطر جدي گشود و آنها را تضعيف كرد.

آنها از شريعتي در ابتدا چنين تصوري داشتند. او هم افكار سنتي و خرافي مذهبي را نقد مي كرد و هم ماركسيسم را. ضمن اينكه شريعتي تنها يك جريان فكري بود و صبغه سياسي آشكاري نداشت. مستقيما" به دستگاه حاكمه حمله نمي كرد و از يك نهضت فكري و فرهنگي سخن مي گفت. درحالي كه ساواك از پيوستن جوانان به جريان راديكال انقلابي وحشت داشت. شايد تئوريسين هاي ساواك براين خيال هم بودند كه مشغول شدن جوانان به كارهاي فكري و فرهنگي، آنها را از راديكال شدن و تقويت مبارزات قهر آميزي كه درآن دوران درحال شكل گيري بود و چشم دربار را ترسانده بود بازدارد.

تمامي اين محاسبات بلحاظ دانش امنيتي و سياسي درست و عين واقع جلوه مي كرد و چه بسا نشان دهنده هوشياري و نوعي مديريت استراتژيك بود. اما هيچكدام از عناصر امنيتي ساواك در آن سال نتوانستند پيش بيني كنند كه روند كار به جايي خواهد رسيد كه نه تنها حسينيه ارشاد را تعطيل كنند بلكه دكترشريعتي را نيز دستگير و زنداني كنند و به اين ترتيب بر شدت راديكال شدن جامعه بيفزايند. بطوري كه 5 سال بعد عامه مردم عكس همين شريعتي را در دست گيرند و با شعار شريعتي شريعتي معلم شهيد ما در مقابل حاكميت پهلوي بايستند و سرانجام نه از تاك اثري ماند و نه از تاك نشان.

اكنون كه به گذشته مي نگريم درمي يابيم اگر ساواك براساس نگراني هاي روزمره اش، به بستن حسينيه ارشاد مبادرت نمي كرد و فعاليت فرهنگي و فكري ارشاد را تحمل مي كرد، شايد ديرتر با آن موج راديكاليسم و انقلابي گري مواجه مي شد. هر چند كه مقامات ساواك با نگاه امنيتي براين گمان بودند كه: سرچشمه شايد گرفتن به بيل، چو پرشد نشايد گذشتن به پيل. لذا براي پيشگيري و پرهيز از اينكه در مقطعي ديگر با موجي عميق تر روبرو نشوند، به تعطيلي ارشاد اقدام كردند. درحالي كه اين تعطيلي خوب موجب تشديد و تقويت جريان برانداز گرديد. مبارزين مسلحانه با بستن حسينيه ارشاد راحت تر عضوگيري مي كردند. ديگر نيازي به استدلال براي اينكه تنها راه رهايي سرنگوني حاكميت پهلوي است نبود. آنها مي گفتند ساواك حتي سخنراني شريعتي را تحمل نمي كند بنابراين ديگر راه هاي سياسي و اجتماعي به بن بست رسيده است و تنها راه نبرد قهرآميز است. بسياري از افرادي كه در كلاس هاي دكتر شركت مي كردند و چه بسا در آن زمان به فعاليت هاي راديكال نظامي اعتقادي نداشتند پس از تعطيلي حسينيه ناگزير به اين موج پيوستند.

شريعتي در سخنراني تحت عنوان چه بايد كرد برنامه آينده ارشاد را تبيين كرده بود. برنامه او اساسا" يك نهضت فكري فرهنگي بود كه در همه ابعاد فكري، هنري و اجتماعي نقش ايفا مي كرد. اما مسير حوادث و قدرت حاكمه روندي ديگري را رقم زدند.

نوآوري هاي ارشاد

كارموسسه ارشاد از جهات گوناگوني قابل ارزيابي است. اما مي توان گفت درخشش اصلي اين مؤسسه با نام شريعتي عجين شده است. كار شريعتي را هم از منظرهاي مختلفي سياسي، فكري و اجتماعي مي توان مورد نقد وبررسي قرارداد. دراين نوشته كاركردهاي اجتماعي و شايد فرهنگي آن بيشتر مورد نظراست.

حسينيه ارشاد از بدو تأسيس دست به ابتكارها و نوآوري هايي زد كه در جامعه سنتي آن زمان نوعي بدعت و شكستن تابو قلمداد مي شد. نوآوري هايي كه بعدها جاي خود را در جامعه باز كرد و به مسائلي رايج و عادي تبديل شد. چنان كه امروز ديگر آن مسائل به عنوان امري عرفي درآمده است.

1- دكور

يكي از اقدامات اين بود كه به نام حسينيه سالن سخنراني مبلمان راه افتاده بود. سخنران خواه روحاني و خواه غيرروحاني به جاي منبر، پشت تريبون قرار مي گرفت و براي مخاطبين سخن مي گفت. اين سبك كار خود يكي از مواردي بود كه اقشارسنتي در آن دوران به آن حمله كردند و آن را نوعي بدعت شمردند. متعصبين براين گمان بودند كه نشستن روي زمين يا سخنراني روي منبر نيز جزو مناسك ديني است و شكستن آنها نفي تقدس حسينيه است. البته سخنراني مذهبي براي مخاطباني كه روي صندلي نشسته باشند قبل از آن هم در انجمن هاي اسلامي و جلسات انجمن حجتيه و برخي محافل ديگر رواج يافته بود. اما اين كه يك مكان مذهبي مثل حسينيه به اين شكل سازمان يابد نوعي خلاف عادت و سنت جاري بود.

2- دست زدن

رويه ديگري كه سخت مورد اعتراض واقع شد اين بود كه شركت كنندگان در برنامه هاي سخنراني وقتي با نكته اي جالب روبرو مي شدند و مي خواستند گوينده را تشويق كنند و يا احساسات خود را ابراز كنند به جاي صلوات فرستادن كه در محافل مذهبي سنتي رايج بود، به كف زدن مي پرداختند. تا آن زمان در هيچ محفل مذهبي چنين امري مشاهده نشده بود. كف زدن را نوعي تجدد طلبي و لهو و لعب مي شمردند و مبادرت به اين امر را دريك مكان مذهبي، نوعي توهين به مقدسات تلقي مي كردند. اعتراضات نسبت به اين مسأله چنان بالا گرفت كه به منابر و اعلاميه ها كشيد. شريعتي خود نيز به اين مسائل دامن زد. او كه در سخن گفتن و طنز گويي استاد بود يك بار اين اعتراضات را مطرح كرد و به عنوان اعتراض به مخالفان قشري گفت شما صلوات را كه نوعي درود فرستادن و ابراز احساسات بوده است چنان بد مصرف كرده ايد كه نسل جوان نمي توانند با آن احساسش را بيان كند، او صحبتش را با اين جمله پايان داد كه شما كه به دست بوسيدن اعتراض نكرديد چطور به دست زدن ما اعتراض مي كنيد. اين سخن چنان هيجاني در جمعيت جوان مخاطب ايجاد كرد كه شروع كردند بطور ممتد چند دقيقه كف زدن مجدد.

3- شركت خانم ها

از ابتدا كه براي شروع كلاس ها ثبت نام صورت گرفت دانشجويان دختر و پسر ثبت نام كردند. برخي دختران با لباس معمولي غيرچادر در كلاس هاي حسينيه حضور پيدا مي كردند. اين امر هم براي مخالفان حسينيه سوژه اي شده بود تا آنجا را محل عيش و عشرت معرفي كرده و به عنوان مركز اختلاط مرد و زن و مناسبات خلاف شرع مورد حمله قراردادند. عنوان "يزيديه اضلال" متضاد حسينيه ارشاد در پي اين مسائل به اين مركز نسبت داده شد.

4- آموزش يا آمرزش

سال ها گفته شده بود كه امام حسين براي اين كشته شد كه پيروانش با گريستن بر او از مجازات گناهان نجات يابند. بنابراين در اماكن مذهبي آن دوران كمتر به شناخت امام حسين و هدف او و يا اصول اسلام و مسائل ديني توجه مي شد. بيشتر انجام مراسم سوكواري اهميت داشت. حسينيه ها هم محل عزاداري و گرياندن و گريستن بر امام حسين بودند. برخلاف اين رسم جاافتاده حسينيه ارشاد براي اولين بار تبديل به مركزي آموزشي شده بود. مردمي كه به آنجا مي آمدند نه براي عزاداري و گريستن كه براي شناختن و بررسي و ارزيابي و انتخاب به اين مكان مي آمدند. در محافل سنتي گفته مي شد سخن گفتن از هدف امام حسين بي معني است. خدا خواسته است او شيهد بشود و شد. ما كه هستيم كه هدف ايشان را بفهميم. اما درارشاد نهضت حسيني را مثل هر نهضت بشري ديگر تحليل مي كردند و اينكه خط مشي رهبر نهضت چه بوده است و چرا دست به اين كارها زده است و چگونه و .... البته چنين بحث هايي در محافل مذهبي مثل انجمن هاي اسلامي و امثال آن نيز صورت مي گرفت اما تحت عنوان حسينيه نوعي شكستن سنت هاي جاري به شمار مي رفت. بخصوص كه كلاس ها با ثبت نام و صدور كارت و همراه با جزوات درسي بيشتر به دانشگاه شباهت داشت تا حسينيه مذهبي.

5- آموزش مكاتب غيرديني

يكي از مسائل چالش برانگيز در آن سال ها موضوعاتي بود كه در كلاس ها طرح مي شد. دكترشريعتي ضمن درس تاريخ اديان و اسلام شناسي به بررسي مكاتب فكري مطرح نيز مي پرداخت. از جمله درباره اگزيستانسياليسم، ماركسيسم و سوسياليسم و... مباحثي آموزشي را مطرح كرد. برخي افراد مخالف كه تنها يك جلسه براي شناسايي فضا و كسب اطلاع مي آمدند، بطور اتفاقي به جلساتي برمي خوردند كه نوبت اين مباحث بود. شريعتي هم اين مكاتب ابتدا تشريح مي كرد و تفكرات و مباني آنها را توضيح مي داد بي آن كه به نقد و ايرادات آنها بپردازد. در جلسات بعد اين كار را انجام مي داد. افرادي كه براي كسب خبر آمده بودند مي رفتند و شايع مي كردند كه در حسينيه به نام ائمه و اسلام درس كمونيسم مي دهند و مي گويند اين مكتب ها مترقي ترين مكتب دنيا هستند. با اين اوصاف ناگهان موجي برمي خاست كه شريعتي دارد جوان ها را گمراه مي كند و...

6- سيگاركشيدن

يكي از عادت هاي بد مرحوم شريعتي سيگارزياد كشيدن بود. بسياري اوقات او سيگار را با سيگار روشن مي كرد و ديگر فاصله اي ميانش نبود كه نياز به كبريت و فندك داشته باشد. اين عادت باعث شده بود كه گاهي وسط سخنراني كه معمولا" بيش از يك ساعت و گاه چندساعت طول مي كشيد سيگارآتش مي زد و دود مي كرد. طبيعي بود كه اين كار در يك محل مذهبي و در پشت تريبون كه در واقع جايگاه منبر بود بهانه بدست مخالفين مي داد كه حملات خود را تند وتيز تر به ارشاد وارد كنند. گرچه سيگاركشيدن شريعتي از روي قصد و غرضي نبود و صرفا" يك عادت بد او بود كه خود را دراين زمينه كنترل نمي كرد، اما اين كار او به نوعي تقدس زدايي هم به شمارمي رفت. تقدسي كه مبناي اعتقادي مشخصي نداشت و بيشتر عادت مردم شده بود كه براي اين اماكن نوعي قداست قائل شوند. اين رفتارها مكان مقدس حسينيه را به محلي عرفي و عادي تبديل مي كرد.

7- هنر به جاي سخن

در تداوم كلاس ها تحول بزرگي كه صورت گرفت وارد شدن به عرصه هنر بود. شريعتي براين مسأله خيلي تأكيد داشت كه بايد از زبان هاي ديگر غير از كلام سود جست. نقاشي، تئاتر، فيلم و موسيقي از حوزه هايي بود كه ارشاد وارد آن شد و اين هنرها را به خدمت پيام رساني خود گرفت. تئاتر ابوذر و سربداران دو تئاتر موفقي بود كه در آن زمان به روي صحنه آمد. استقبال بسيار خوبي از اين برنامه هاشد. تئاترابوذر چند شب تكرار شد. نورپردازي و اجراي قوي نمايش و ديالوگ هاي بسيار قوي بينندگان را مسحور كرد. درشبي كه تئاتر ابوذر به صحنه رفت شريعتي گفت اگر امشب بميرم غمي ندارم. اجراي تعزيه در مساجد و حسينيه ها بي سابقه نبود، اما اجراي نمايشي به شكل مدرن با موسيقي متن و صحنه آرايي سن تئاتر در يك حسينيه كاري بي سابقه بود. تئاترسربداران دوشب بيشتر تداوم نيافت و به دستور مقامات تعطيل شد. نگارنده كه درشب دوم حضور داشتم خود شاهد صحنه اي عجيب بودم كه از عمق حركت ارشاد خبرمي داد. وقتي نمايش پايان يافت و چراغ هاي سالن روشن شد، متوجه شدم يك افسرشهرباني كه به عنوان مأموريت كنترل فضا آمده بود، جلو در ورودي سالن ايستاده تا جمعيت بدون سر و صدا خارج شود. وقتي از كنارش مي گذشتم به صورتش زل زدم، چشمم به چشمانش افتاد. ديدم چشمانش و گونه هايش خيس اشك است. تئاترسربداران حتي اين افسرشهرباني رژيم را نيز تكان داده بود. همزمان با طرح اين بحث ها درارشاد بود كه كتاب سربداران نوشته پطروشفسكي روسي به فارسي ترجمه شده بود و شاگردان حسينيه از عمده خريداران آن بودند.

گشودن پاي هنر به اماكن مذهبي و محافل سنتي كاري نو بود كه بنا بود تداوم و گسترش يابد. اما با بسته شدن ارشاد اين تحول هم به ورطه فراموشي سپرده شد. هنوز هم اماكن مذهبي و بيشتر از آنها محافل روشنفكري، كلام محورند و گوينده و شنونده. هنوز جاي تئاتري مثل سربداران در حسينيه ها و محافل روشنفكران خالي است.

8- باب شدن انتقاد

يكي از مهم ترين رويه هايي كه درارشاد آن زمان باب شد، بازشدن باب انتقاد و پاسخ به سئوالات بود. در منبرها و محافل مذهبي تا آن زمان برنامه ها حالت مونولوگ داشت. سخنران مي گفت و مخاطبان مي شنيدند. بحث و گفت وگو موضوعيتي نداشت. اما درحسينيه چند بار تريبون پاسخ به سئوال و طرح انتقاد گذاشته شد. از مخاطبان دعوت شد انتقاداتشان را از تريبون طرح كنند. چند تن از همان مخالفان سنتي تند و تيز هم فرصت يافتند از پشت تريبون حرف هايشان را بزنند. با وجود اينكه نظراتشان كاملا" مغاير با انديشه هاي مخاطبان بود اما تحمل شدند. اين فضا هم آن رويه يك جانبه بودن ساير محافل و اماكن مذهبي را به چالش مي كشيد و هم برآنها تأثيرمي گذاشت كه فضايشان را بازتركنند. براي تأثيرگذاري اين نكته لازم به ياد آوري است يكي از مخالفان سنتي و منتقدين جدي شريعتي در همان زمان يك كتاب رديه عليه شريعتي چاپ كرد و براي اينكه نشان دهد او هم به انتقاد و نظريات ديگران بها مي دهد مطالب خود را درنيم تاي بالاي هر صفحه چاپ كرده بود و نيم تاي پايين هر صفحه را سفيد گذاشته بود و نوشته بود براي درج نظرات منتقدين است. شريعتي كتاب او را دريكي از برنامه ها معرفي كرد و خطاب به نويسنده گفت احتياج نداشت اين همه كاغذ را حرام كرده و سفيد چاپ كنيد يك نسخه براي من مي فرستاديد تا جواب بدهم و پاسخ مراهم زيرش چاپ مي كرديد.

9- محوريت غيرروحاني

تا آن روزگاران تبيين و تفسير مسائل مذهبي به عنوان يك كار تخصصي در اختيار روحانيون بود. گفته مي شد كساني كه دروس حوزوي را نخوانده اند صلاحيت لازم براي شناخت اعتقادات ديني و توضيح آن براي مردم را ندارند. قبل از حسينيه ارشاد و دكترشريعتي هم ساير كساني كه غيرروحاني بودند و درباره مسائل مذهبي اظهار نظر مي كردند با اين مشكل روبرو بودند. برخي اشتباهات احتمالي و يا نظريات غيرعرفي آنان به سرعت تبديل به موج اعتراض عليه آنان مي شد و اين خطاها را ناشي از غيرروحاني بودن آنان مي شمردند. با توجه به همين مسأله بود كه شريعتي در طول فعاليتش در ارشاد همواره اين موضوع را تكرار مي كرد كه من از موضع معلم جامعه شناسي و تاريخ به اسلام مي پردازم و اين تخصص من است. اگر درباره مسائل اسلامي اظهار نظر مي كنم از موضع و منظر جامعه شناسي است و نه به عنوان يك نظر قطعي بلكه به عنوان يك نظريه مي گويم كه ديگران مي توانند آن را رد كنند. اين چالش از ابتدا تا پايان كار حسينيه و حتي بعد از آن همچنان ادامه داشت. اما واقعيت اجتماعي به سويي ديگر مي رفت. استقبال نسل جوان و بخصوص اقشار تحصيلكرده از شريعتي و ارشاد چنان گسترده بود كه حتي دايره اين نفوذ به ميان طلاب حوزه هاي علميه نيزكشيده شد. روحانيون آگاه و روشن بين نيز جانب شريعتي را گرفتند و از او دفاع كردند. ارشاد در آن زمان نسبت به همه مراكز و محافل مذهبي بيشترين مخاطب را داشت و اساسا" قابل مقايسه نبود. محور شدن يك شخص غيرروحاني خود بدعتي بود كه با روال سنتي محافل مذهبي همخواني نداشت و بطور طبيعي موجب اعتراض مي شد.

10- نقد پذيري و ديناميسم فكري

درجامعه آن روز كه فضايي ايدئولوژيك و مطلق گرايانه بود اين كه يك انديشمند و بخصوص متفكر ديني دچار اشتباه شود اساسا" پذيرفتني نبود. هنوز هم كه جامعه روشنفكري به قولي از ايدئولوژيك نگري عبور كرده است كمتر كسي را مي يابيم كه به وجود اشتباهي در طول زندگي فكري يا سياسي خود قائل باشد. اما اتفاقي كه در ارشاد آن سال ها افتاد شايد ديگرتكرارنشد. شريعتي درمحضر عام بدون هيچ زور و فشار اعتراف كرد كه دريك زمينه نگرشي اشتباه داشته و پس از گفت وگو با برخي صاحبنظران به نظريه جديدي رسيده است. بعد هر دو نظريه را تشريح كرد و دلايل نظريه جديدش را گفت. فضاي مريد و مرادي و تفكر سنتي سفيد يا سياه چنان براذهان مسلط بود كه براي برخي پذيرفتني نبود كه استادشان اشتباه كند يا تغيير عقيده بدهد. آنها به دنبال كسي بودند كه سر بسپارند و مريدش شوند. اينكه يك معلم ديني در مسأله اي دچار خطا شود از آنها سلب اعتماد مي كرد. شريعتي در پاسخ به آنها ديدگاهي ديگر را معرفي كرد. گفت اگر من امروز با من ديروز يكي باشم جاي تأسف است. لازمه پيشرفت اينست كه من امروز آدم ديگري باشم با نظرياتي نو و جديد. اين سنت شكني كه ثبات را در عرصه انديشه زير سئوال مي برد براي جامعه سنتي و حتي روشنفكري آن روز قابل هضم نبود و شايد هنوز هم. كما اينكه بعدها برخي مريد شريعتي شدند و چنان دراو ماندند كه راه او را كه راه نوانديشي و تحول و نوآوري مستمر بود ازياد بردند.

11- بي جيره و مواجب

درآن زمان روحانيون كه مجالس وعظ و سخنراني و يا سوكواري را برگزار مي كردند بطور طبيعي از طرف صاحب مجلس مبلغي به عنوان حق الزحمه دريافت مي كردند. طبعا" زندگي خيلي از آنها از اين طريق مي گذشت، چون شغل آنها همين بود و منبع درآمد ديگري هم نداشتند. اما به تدريج با ورود برخي شخصيت هاي غيرروحاني به اين حوزه مسأله اين سنت كمرنگ شد. مثلا" انجمن اسلامي هاي دانشگاه ها كه خود بودجه اي نداشتند به سخنرانان پولي نمي دادند. مثلا" مهندس بازرگان كه به عنوان سخنران مذهبي صحبت مي كرد هيچ جا پولي دريافت نمي كرد. شريعتي هم اين رسم را تداوم داد و براي سخنراني هايش كه خواهان زيادي هم داشت مزدي نمي گرفت. ازاين بابت براي مؤسسه ارشاد منبع درآمدي هم شده بود اما خود چشمداشتي نداشت. اين كار او هم نوعي مناسبات جديد را ارائه مي كرد كه سخنران براي دل خود و عقيده خود سخن بگويد و نه مزد و پاداشي.

از آن مهم تراين بود كه او زندگي عادي خود را رها كرده بود. نوعي زندگي حرفه اي داشت كه تمام وقت در خدمت پيشبرد هدفش تلاش مي كرد. درحالي كه اغلب انديشمندان روحاني و غيرروحاني آن روزگاران زندگي عادي خود را داشتند و ضمنا" كار فكري و اجتماعي هم مي كردند.

اما او به همسر و فرزندانش تعلق نداشت و شايد حتي در حق آنها جفا كرد تا به اهداف بزرگ خود دست يابد. خودش هم شرايط آن روز را به اين تعبيرمي كرد كه وقتي خانه اي آتش گرفته است بايد همه تلاش را به كاربرد تا آتش را خاموش كنيم، هر لحظه درنگ كردن مي تواند فاجعه به بار بياورد، شايد ديگر وقتي نداشته باشيم. گويي به او الهام شده بود كه عمردرازي درپي نخواهد داشت. انصافا" هم در همان مدت كوتاه كم كارنكرد.

چاپ شده در روزنامه اعتماد، 26آبان 1388

۸ نظر:

  1. jam bandye jalebi bood az 11 vijegye shariati...vijegye 12. estefadeh az daneshe ejtemaee tamadone jadid baraye zendeh kardan va etebar bakhshidan be tamadone ghadim (malghameye jomhorye eslami ham mahsoole in amizeshe kohneh va no bood keh nasazegarye an belakhareh oud kard). in kare shariati baes shod keh javanan bavareshan shavad keh eslam 1400 sal pish pasokhe masaele gharne 20 ra darad va maftoone an shodand. Ehyaye eslam keh robanaye farhangie tabagheye khordeh borjoazye sonnati bood baese hakem shodan in tabagheh shod yani hakem kardane tabagheyee keh az nazare entekhabe tabeie yek tabagheye bazandeh bood va salahyate modiryate ejtemaee ra nadasht. Be ebarate digar hakemyate roosta bar shahr, ezmehlal ya estehaleye tabagheye motavaset va dar yek kalam hakemyate mostazafeen va farhange in tabagheh. shariati bi jirehe va mavajeb bood va khedmati be hakem shodane aghab mandetarin layehaye tabaghati dar iran kard keh niaz be baznegarye elmi bedoone olghehaye ideologik darad.

    پاسخحذف
  2. shariati yek fardi ba sabegheye rahzani va mvaze efrati hezbollahi mesle aboozar ra tabdil be yek ghahreman kard...aboozar kesi bood keh agar az afkare salman farsi ettel myaft oo ra mikosht...be hemmate shariati chenin fardi shod ghahremane javanan.

    پاسخحذف
  3. 1. شریعتی، همانطور که خودش هم ادعا می کرد، یک جامعه شناس روشنفکر بود. او حتا در دوره ی کوتاه زندگی اش، نظرش را در مورد مسایلی تغییر می دهد و به دانشجویانش می گوید، آنچه در گذشته گفته را اصلاح کرده است. نظر او هم در مورد حکومت اسلامی، یک نظر است و می تواند به مرور زمان و با بازنگری تغییر کند. هر آدمی اشتباهاتی می کند. اشتباه از پیروان است، که بدون تحلیل و تجزیه، مطلبی را می پذیرند.
    به خصوص مساله حکومت اسلامی قبل از انقلاب مطرح شده بود. نکته جالب این است، که کمتر کسی در این مسایل تحقیق و کار می کند. به همین دلیل هر نظری که مطرح شود، بدون نقد و بررسی دقیق می ماند تا در اولین فرصت اجرا شود. این روند همیشه تکرارشدنی است.

    2. فکر می کنم، اتفاقا در حکومت فعلی، طبقه روستایی بر شهر نه تنها حاکم نشده، بلکه بیش از هر طبقه ای به او ظلم شده است. اینکه طبقه خرده بورژوا یا روستایی حاکم شوند، چیز جدیدی نیست. حکومت پهلوی اتفاقا، از یک طبقه ی روستایی با فرهنگ بسیار پایین بود و سلطنت را از قاجار گرفت. برای اطلاعات بیشتر می توان مثلا کتاب سه زن از بهنود را خواند که با نثری دلنشین ماجرا را نقل می کند. در سایر سلسله ها همین بوده، یک یاغی که احتمالا در ارتش سلطنتی استخدام شده یا به نحوی لشکری فراهم آورده، از خانواده روستایی و کم درآمد و با فرهنگ پایین، سلطنت را از سلسله ی ضعیف شده می گیرد. به سلطنت می رسد و تبدیل به بورژوا می شود و اندکی بعد خود بوسیله یک خرده بورژوا یا طبقه پایی جایگزین می شود و این مساله ربط مستقیمی به اسلام یا شریعتی ندارد.

    3. شریعتی تاریخ، نظریات جامعه شناسی، دین، فلسفه و برداشتهای خود را با نثر شاعرانه خود بازگو می کند. درباره ی ابوذر هم اتفاقا خود او جواب شما را داده است، می گوید این تاثیر اسلام است که یک راهزن بیابنگرد را چنان تحت تاثیر قرار می دهد که به قهرمان تبدیل شود.

    4. ابوذر و سلمان از دوستان نزدیک هم و صحابه پیامبر بوده اند. این که اگر ابوذر افکار سلمان را می دانست، او را به قتل می رساند، گفته پیامبر دانسته اند. اتفاقا این حرف بسیار جالبی است و دقیقا رد مواضع افراطی و به قول شما حزب اللهی است. چرا که نشان می دهد:
    - برداشتهای متفاوت از یک کتاب و یک شریعت نه تنها ممنوع نیستند، بلکه حتا در صحابه هم مرسوم بوده است و پیامبر یا خدا با آن مخالفتی نداشته اند. وگرنه باید سوره ای نازل می شد، که یکیشان خودش را اصلاح کند، یا حدیثی نقل می شد.
    - با وجود تفاوتهای فکری همه این آدمها در جامعه اسلامی حق حیات دارند و گرامی هم داشته می شوند.
    - ملاک تقوا و دینداری افراد نیستند، زیرا که نگرششان نسبی است.
    ...

    پاسخحذف
  4. az khandane matalebe shoma ehsas kardam keh shayad nokat ra vazeh matrah nakardeam leza yek bare digar sarih tarh mikonam. lotfan be asle matlab tavajoh konid na be havashi:
    1) shariati khodash az tabagheye motavaset bood vali ideologye tabagheye khordeh borjoazi ra gostaresh dad keh in tabagheh ra hakem kard vali reza shah az tabagheye khordeh borjoazi bood vali tabagheye motavaset ra gostaresh dad.

    2)bahs in nist keh eslam rahzan ra taslim kard balkeh in ast keh salman jorate bayane nazaratash ra nazde aboozar nadasht zira oo ra mikosht. hamchoon farde bi zarfyati ra nabayad ghahreman kard vali shariati aboozar ra balatar az salman bord va in karash khode shariati ra ham ofool dad keh migoft "filsofan pofyozane tarikhand". adabyate ostad shod aboozari.
    3) salman va aboozar har do dakhele ghabileye eslam boodand va tahamole azaye ghabileh honar nist vali abdollah ebne abisarah vaghti az mosalmanan ensheab mikoinad dar fathe makkeh dastore ghatlash sader mishavad ya shaerani keh mokhalefe mohamad boodand va ba tavafoghe mohammad tavasote mosalmanan terror shodand...
    4) eslam azoozar ra hedayat nakard balkeh taslim va mosalman kard zyra khode mohammad ebne abdollah va mosalmanan dar ghazavat va saraya kareshan rahzani va gharate karevanha bood.

    پاسخحذف
  5. chand nokteh keh shayad vazeh bayan nashodeh va sabab shodeh shoma be havashi bepardazid:

    1) shariati az tabagheye motavaset bood vali ideologye khoredh borzjoazi ra tarvij kard vali reza shah bar aks.

    2) aboozare rahzan ra eslam hedayat nakard balkeh taslim va mosalman kard zira dar ghazavat va saraya khode mohammad va mosalmanan kare eghtesadieshan rahzani va gharate karevanhaye tejari bood.

    3) salman jorate bayane nazarash ra nazde aboozar nadasht zyra oo ra mikosht. hamchon farde bitahamoli ra ghahreman kardan sababe etebar dadan be bitahamoli mishavad keh shariati chenin kard va khodash az adabyate aboozari estefadeh mikard va migoft "filsofan pofyozane tarikhand".

    4) Aboozar va salman har do dakhele ghabileye eslami boodand. Inkeh aya haghe hayat dadane be in azaye ghabileh mazyat ast ya kheir bastegi darad be inkeh saghfe parvaze khastehaye nazer che bashad. abodllah ebne abi sarah keh katebe vahi va ensheab kardeh bood pas az fathe makkeh dastoore ghatlash sader shod va shoaraye montaghede eslam terror mishodand tavasote mosalmanan.

    پاسخحذف
  6. 1- شما اسلام را روبناي طبقه خرده بورژوازي سنتي دانسته ايد كه توسط شريعتي احيا شد و باعث حاكم كردن اين طبقه شد. تحليل شما معلوم نيست بر چه مبنايي است؟ اگر تحليل طبقاتي را قبول داريد و برهمين اساس شريعتي و اسلام و انقلاب را تحليل مي كنيد خوبست به مباني تحليل خود وفادارباشيد تا بشود نتيجه گرفت. اين چطور روبنايي است كه مي آيد زيربنا را حاكم مي كند؟ تازه خود همين روبنا هم براساس تلاش يك فرد مثل شريعتي احيا مي شود. اضافه بر اينكه خود شريعتي هم جزو آن طبقه خرده بورژواي سنتي نيست اما از آن ايدئولوژي دفاع مي كند. خودتان يك بار ديگر تحليل تان را از موضع يك ناظر بيروني بخوانيد ببينيد چه شلوغ بازاري مي شود: روبنا زير بنا را تغيير مي دهد. يك فرد روبنا را تغيير مي دهد. اين فرد خودش متعلق به يك طبقه ديگراست و....
    2- استدلال شما درباره ابوذر متكي به چه داده اي است كه حكم مي كنيد ابوذر سلمان را مي كشت؟
    اگر منظورتان جمله اي است كه به پيامبر منتسب مي كنند كه درآنجا چنين حرفي زده نشده است. ضمن اينكه درباره ابوذر حرف هاي ديگري هم از پيامبر نقل شده است. براي قضاوت درباره يك فرد تمركز بر يك جمله به نظر مي آيد چندان درست نباشد.
    3- استفاده از تعابيرامروزي و كاراكترهاي امروزي براي تحليل شخصيت يك فرد هزارسال پيش به نظر نمي آيد شيوه اي علمي باشد. چه بسا همان فرد اگر امروز بود در قالبي كه شما او را جاي مي دهيد قرار نمي گرفت.
    4-مطالبي كه به محمدبن عبدالله نسبت مي دهيد بهتراست قدري با تحقيق بيشتر باشد تا حرفتان ارزش بحث كردن پيدا كند. مثلا" اينكه اقتصادشان از طريق راهزني بوده است....
    اگر از مطالب آقاي شفا و امثال آن نقل قول مي كنيد قدري احتياط كنيد چون منابع تاريخي مورد استناد آنها جاي حرف و سخن زياد دارد. مثل تاريخ طبري

    پاسخحذف
  7. 1. rabeteye roobana va zirbana motaghabel ast na yek tarafeh keh chenin shologh bazari az in gofteh estenbat shavad. tasviri keh shoma az rabeteye yek tarafeye zirbana va roobana darid chenin moshkeli ra dar darke in matlab ijad mikonad.

    2. Dr. shariati ham be naghl az manabe tarikhi gofteh keh agar aboozar midanest dar fekre salman che migozarad oo ra mikosht. Mavaze aboozar dar doreye osman ham chenin shakhsiati ra neshan midehad. Ellate enzava va tanhaee aboozar ham dar hamin bitahamoliash bood. Leza estenad faghat be yek moze nist. In soal ra az khodetan ham bekonid keh chera ba estenad be yek ayeh ghoran rikhtane khoone yek fard ra barabar ba koshtane hameh ensanha midanid va anra mabnaye yek maghaleh mikonid bedoone inkeh be ghatlha va terrorhaye sadre eslam tavajoh konid.
    3. aya shoma enkar mikonid keh dar ghazavat va saraya (rojo shavad be sireye ebne hesham) mosalmanan be gharate karevanhaye tejari dast mizadand? be jaye ange aghaye shafa zadan be asle vagheye tarikhi tavajoh konid.

    پاسخحذف
  8. -آقای شفا، دست کم آخر کتابش چند منبع می آورد، اگرچه بسیاری از حرفهایش هم استنباط شخصیش باشد. منابع استدلالی آقای ناشناس اصلا معلوم نیست. نکته مشترک این دو نفر اعتماد به نفس بالاست، که متاسفانه گاهی باعث ندیدن مسایلی می شود.

    - اگر گفته شده ابوذر در صورت دانستن افکار سلمان او را می کشد معنی آن نیست که ابوذر قاتل است. چون عمل قتل انجام نگرفته است. این تنها یک سخن توصیفی است. ممکن است شما از تنهایی ابوذر بعد پیامبر، بی تحملی اش را نتیجه بگیرید، اما هیچ دلیل علمی وجود ندارد که تنهایی را با بی تحملی مربوط کند. بنابرین این استنادها به دلیل استدلال بی اساس رد می شود.

    - ترور و قتلهای صدراسلام، یعنی ترورهایی که پیامبر و امامان انجام داده اند و در قرآن تمجید شده اند؟ بنده هنوز هم یک مورد در قرآن نخوانده ام. یا نکند منظورتان جنگهای صدراسلام است؟ جنگ را که ترور و قتل نمی نامند! شاید هم منظورتان قتل عثمان یا علی بن ابی طالب است! اصلا چه ربطی به ابوذر و شریعتی دارد؟

    - غزوات صدر اسلام را باید در بستر اجتماعی، سیاسی و تاریخی خود بررسی کرد.
    اصولا در جنگ گروهی که شکست می خورد، به صورتی توسط گروه برنده غارت می شود. مثلا اسلحه و ذخایر همراهش به برنده می رسد، همین طور که اسرا و مسوولیت اسکان و تغذیه آنها. حتا امروز هم همین است. آمریکا که به عراق حمله می کند، تنها دارایی مردم عراق یعنی نفت را می بلعد، جالب اینکه با مردم و اسرا هم بدترین رفتار را می کند. سوال این است که گروه برنده در جنگ چه باید بکند؟ اگر غنایم و اسرا می گیرد در چه چهارچوبی باید این کار را انجام دهد، یا اصلا باید غنایمی بگیرد؟ مسلمانان چگونه غنایم جمع کرده اند و با اسرا رفتار کرده اند؟آیا منظور شما این است که برندگان جنگ حق ندارند، غنیمت بگیرند و چون گرفتند غارتگرند، و آنها به دلیل برنده شدن موظفند مسوولیت اسرا و مجروحین را هم تقبل کنند؟!

    - توجه داشته باشید هر کسی که نامش مسلمان بود نماینده قرآن و اسلام نیست. همین امروز هم بسیاری از مسلمانان توسط بسیاری دیگر حتا مشرک شمرده می شوند، چنانکه شریعتی هم توسط بسیاری از باصطلاح مسلمانان آن زمان.

    پاسخحذف