۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

عاشورا-1 بيعت نمي كنم

سال 60 هجري است. بيست سال است معاويه به عنوان اميرالمؤمنين بر سرزمين اسلامي حكومت مي كند. دراين بيست سال امام حسين به عنوان رهبر شيعيان خارج از نظام حكومتي به فعاليت هاي فرهنگي و سياسي اجتماعي مشغول است. در يكي از بندهاي صلح نامه معاويه و امام حسن در سال 40 هجري، معاويه تعهد كرده بود بعد از خود جانشيني برنگزيند و امر حكومت را به خود مسلمين واگذارد كه هركه را خواستند برگزينند.

اما زماني كه معاويه از نظر جسمي وضعيتش به وخامت گراييد و بوي مرگ شنيد، ضمن اعلام جانشيني فرزندش يزيد و بيعت گرفتن ازمردم شام براي وي، رموز سلطه برمخالفين را به او آموزش داد. معاويه بسيار زيرك و مكار بود. اگر سياستمداري را از ارزش هاي اخلاقي و انساني جدا بدانيم و در فنوني براي حفظ قدرت خلاصه كنيم او يكي از سياستمداران برجسته است. اين هوشياري او را از تحليل و روانشناسي او از ملل مختلف مي توان دريافت.

برخورد با مردم و نخبگان

معاويه درباره دو موضوع با يزيد صحبت مي كند: مردم و نخبگان.

درآن زمان سرزمين هاي زيادي تحت سيطره خلافت دمشق بودند. مردم شام،‌ عراق، بخشي از افريقا، عربستان و ايران همه يك امپراطوري بزرگ را تشكيل مي دادند كه تحت لواي خلافت اسلامي اداره مي شد. اما معاويه مردم را يك كل يك پارچه نمي بيند. به تفاوت هاي قومي، ويژگي هاي اخلاقي و روان شناختي آنها و گرايش هاي مختلفشان توجه دارد و از آنها براي سلطه و چترامنيتي خود بهره مي گيرد. لذا درباره شيوه برخورد با سه دسته از مردم با يزيد سخن مي گويد، مردم حجاز يا عربستان، مردم عراق و شام.

درباره مردم عربستان مي گويد:"به مردم حجاز توجه كن كه اصل توهستند. هركس از آنها نزد تو آمد گرامي دار و هركس غايب باشد احوال پرسي كن". او خصوصيت اين قوم را دراين مي بيند كه نياز به تكريم و دلجويي دارند. با محبت ظاهري رام مي شوند. شايد در مراودات روزمره ديده باشيد كساني را كه با اندكي محبت سخت مجذوب مي شوند و حاضرند همه گونه فداكاري كنند. اينان معمولا" آدم هايي احساساتي و كمتر عقلاني و تاحدي خودكم بين اند. معاويه چنين خصائلي را براي مردم حجاز آن زمان تصوير مي كند و به يزيد مي آموزد كه چگونه آنها را رام كند.

اما درباره مردم عراق ديدگاهي متفاوت دارد و شيوه برخورد با آنها را نيز متفاوت مي داند:"اهالي عراق را هم منظور نما، اگر خواهند هر روزي حاكمي از آنها عزل كني، دريغ مكن، عزل يك حاكم آسانتر از رويارويي با صدهزار شمشيركشيده است". در نگاه معاويه مردم عراق اهل جنگ و ستيزند. واقعيت تاريخي هم اين بود. مثلا" در كوفه مردان جنگي زيادي بودند. خانواده هايي كه شهيد داده بودند و يا در جنگ ها آسيب ديده بودند در اين شهر بيش از ساير شهرها بودند.

طبعا" با چنين مردمي بايد رفتاري متفاوت با اعراب مكه و مدينه و يا باديه نشين كرد. معمولا" مردماني با اين سوابق به راحتي تن به حاكميت نمي دهند. خود را در قدرت سهيم مي دانند و به نوعي حاكميت را مديون خويش مي شمرند. توقع دارند نظريات و عقايدشان درنظر گرفته شود. درعين حال معاويه مي داند چنين مردمي در رأي و نظر ثبات ندارند و به زودي رأي شان تغيير مي كند. سفارشي كه به يزيد مي كند بسيارتأمل برانگيزاست: "درمقابل نظرات و آراي آنان مقاومت نكن و حاكم را با رأي آنان بر كار بگمار".

اما تحليل معاويه از مردم شام هم جالب است. مردم شام اسلام را از زاويه معاويه شناخته بودند. از ابتدا او براين سرزمين حاكم بود و آنها با تبليغات و روايت معاويه مسلمان شده بودند. طبيعي بود كه آنها نسبت به معاويه گرايش بيشتري داشته باشند. معاويه به يزيد مي نويسد:"اهل شام را منظور دار كه اطرافيان نزديك و ذخيره تو اند. اگر از دشمني درهراس افتادي از آنها ياري جو و چون به مراد رسيدي آنها را به وطن برگردان، زيرا اگر دربلاد ديگر بمانند اخلاقشان برگردد".

اين مطلب نشان مي دهد معاويه مردم شام را در يك حصار فكري بسته نگه داشته است. به نحوي كه از ديدگاه ساير مسلمانان با خبر نيستند و احتمالا" از بسياري حقايق اطلاعي ندارند. معاويه آنها را با ايزوله كردن از ساير ملل در چنبره حكومت خود حفظ مي كرده است. در آن دوران رسانه اي براي اطلاع رساني نبود. تنها ارتباطات انساني و رودر رو بود كه امكان تبادل نظر و پيام رساني را فراهم مي كرد. معاويه به يزيد سفارش مي كند از اينكه طرفدارانش در شام با مردم سايرسرزمين ها هم كلام شوند و از عقايد و فرهنگ و مسائل آنان مطلع شوند ممانعت به عمل آورد.

شخصيت هاي ريشه دار و بي اعتباري حاكميت

اما تنها مشكل حكومت يزيد مردم نبودند. شخصيت هاي زيادي بودند كه خود را صالحتر از يزيد و معاويه مي دانستند. طبيعي بود كه تن به حاكميت فردي مثل او نمي دادند.

معاويه در همين زمينه پيش بيني مي كند كه اساسي ترين خطر براي استقرار حكومت يزيد نخبگان و شخصيت هاي برجسته اي هستند كه زير بار بيعت با وي نخواهند رفت. برخي مورخان نام 4 تن را نام برده اند كه عبارتند از: حسين بن علي، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير، عبدالرحمن بن ابي بكر. اما شيخ عباس قمي در نفس المهموم معتقد است عبدالرحمن بن ابي بكر در زمان معاويه درگذشته است. او نام سه تن ديگر را درست مي داند. ضمن اينكه ايشان معتقد است در زمان مرگ معاويه يزيد در شام نبود و معاويه دو نفر را مأمور كرد كه نصايح ذكر شده را به وي برسانند. دوتن از سه نفري كه معاويه خطر آنها را به پسرش گوشزد مي كند، فرزند دو خليفه قبل از معاويه هستند. عبدالله فرزند عمر بن خطاب خليفه دوم است و حسين فرزند خليفه چهارم. عبدالله بن زبير هم با توجه به سوابق پدرش زبير كه از مسلمانان دوران پيامبر بود، وجاهت خاصي نزد مردم داشت.. به نوعي همه پيشكسوتان و خانواده هاي ريشه دار در اسلام با يزيد سر مخالفت داشتند. اجماع اين سه تن عليه يزيد مي توانست مشروعيت او را زير سئوال ببرد. يادگار عمر خليفه دوم و علي خليفه چهارم و زبير صحابه پيامبر براي مقابله با يزيد در يك جبهه قرار مي گرفتند. صف آرايي اين شخصيت هاي ريشه دار دربرابر يزيد بي ريشه و ناشايسته، اعتبار حاكميت وي را نزد مردم خدشه دار مي كرد. طبيعي است كه معاويه از اين زاويه احساس خطر كند. او براي مهاركردن اين 3تن چاره جويي مي كند و فراخور هركس به فرزندش راه نشان مي دهد. تحليل او از اين شخصيت ها نيز از تيزهوشي معاويه خبر مي دهد. او عبدالله بن عمر را مردي عابد و منزوي معرفي مي كند كه اگر مخالف ديگري نباشد تن به بيعت مي دهد. اما درباره دو تن ديگر به يزيد هشدار مي دهد كه حسين بن علي را اهل عراق به خروج وامي دارند. اگر او خروج كرد و تو بر او پيروز شدي از او درگذر و ديگر متعرض او نشو. عبدالله بن زبير دركمين توست و اگر بر او مسلط شدي او را از بين ببر.

بدعت و انحراف درشيوه حكومت داري

ازدوره يزيد و به دست معاويه دو انحراف بزرگ در شيوه حكومت داري مسلمين پديد آمد كه بعدها هم ادامه يافت:

1- موروثي شدن حكومت، درحالي كه مطابق روش خلفاي راشدين اين مردم بودند كه خليفه را بر مي گزيدند. مبناي تعيين خليفه شايسته سالاري بود. هر زمان چه از طريق شورا و چه انتخاب عمومي كسي را كه شايسته يا مناسب تر مي ديدند برمي گزيدند. به جز عمر كه توسط ابوبكر انتخاب شد، خود ابوبكر توسط بخشي از مردم برگزيده شد و عثمان توسط شورايي مركب از نخبگان يا خبرگان قوم. علي ع نيز با اجماع و اصرار مردم به خلافت دست يافت. اما معاويه پسر خود را كه هيچگونه شايستگي يا برجستگي نداشت به جانشيني خود برگزيد.

2- بيعت و اطاعت اجباري دومين روش انحرافي بود كه توسط يزيد باب شد. طبق روال عمل شده در گذشته بيعت با حاكم اجباري نبود. كساني بودند كه با حكومت موافق نبودند اما كسي حق نداشت متعرض آنان شود، يا آنان را از حقوق اجتماعي محروم كند.

يزيد پس از مرگ پدرش، نامه اي به وليد بن عتبه فرماندار مدينه نوشت و از او خواست كه براي خلافت وي از مردم مدينه بخصوص حسين بن علي و عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر بيعت بگيرد و اگر از اين كار سرباز زدند سرشان را از تن جدا كرده براي وي بفرستد.

وليد گرچه پسرعموي يزيد بود اما چون او هتاك و قدرت طلب نبود. او از اين كه دستش به خون حسين بن علي آلوده شود اباداشت. او در واقع فرمانداري بود كه از زمان معاويه مانده بود. معاويه مي دانست به مصلحتش نيست كه با خاندان علي ع درافتد. گماردن چنين فرمانداري ميانه رو درمدينه از همين سياست نشأت مي گرفت.

اما دركنار چنين فرمانداري افرادي نيز بودند كاملا" خشونت گرا و تندرو كه با علي و ياران و فرزندانش دشمني ديرينه داشتند. مروان بن حكم كه خود و پدرش از تبيعدي هاي زمان پيامبر بودند و همواره درصدد توطئه و فتنه گري بودند در دوره عثمان اعاده حيثيت شده و در حاكميت راه نفوذي پيدا كردند. وليد براي تصميم گيري از مروان مشورت خواست. مروان گفت حسين را احضار كن، او بيعت نمي كند و تو سرش را از تن جدا كن. اما وليد آرزو كرد به چنين جايگاهي نرسد. اين مكالمات تاريخي نشان مي دهد حاكميت يزيد سيستمي يك پارچه و يكدست نيست. جناح تندرو و ميانه رو در آن هستند. اين شكاف در طول برخورد با امام حسين شفاف تر شده و همچنان به چشم مي خورد. اما جناح تندرو با اعمال خشونت و برخورد شديدتر مي كوشند بر اوضاع مسلط شوند.

شيوه برخورد امام حسين، اپوزيسيون قانونمدار و هوشيار

زماني كه مأمور وليد، امام و عبدالله را به دارالاماره احضار كرد، هر دو در مسجد بودند. هنوز خبر مرگ معاويه پخش نشده بود. امام حسين به فرستاده والي گفت تو برو من خود مي آيم. اين دو معترض خلافت با يكديگر گمانه زني كردند . به اين نتيجه رسيدند كه معاويه مرده است و ماجراي احضار به اين مسأله مربوط است.

امام حسين چه بايد مي كرد؟ شم سياسي مي گفت فتنه اي دركاراست. اين احضار بي جهت نيست. اگر معاويه مرده باشد ممكن است بخواهند براي ديگري مثل يزيد بيعت بگيرند. يا دست به دستگيري وسيعي بزنند تا بر اوضاع مسلط شوند. طبيعي است آنها كه درقدرتند به اين سادگي حاكميت را از دست نمي دهند.

مي توان به احضار والي حكومت اعتنايي نكرد و به دارالاماره نرفت و براي مقابله با آنان آماده شد. عبدالله بن زبير به اين روش متوسل شد. نزد وليد نرفت و فرداي آن روز شبانه از مدينه گريخت و از بيراهه به سمت مكه رفت. وليد متوجه فرار او شد و تعدادي مأمور فرستاد او را دستگيركنند و باز گردانند اما مأموران او را نيافتند.

روش دوم اين بود كه خوش بينانه به سراغ وليد مي رفت تا درآنجا متوجه شود چه اتفاقي افتاده است و از او چه مي خواهند.

اما امام حسين هيچكدام از اين روش ها را انتخاب نكرد. او دربيست سال گذشته كه معاويه حاكم بود بنا به عهدنامه معاويه با امام حسن درپي نفي و براندازي حكومت نبود. فعاليت هاي علني و آشكار داشت و در برخي موارد نيز با حاكميت درگيري و اختلاف پيدا مي كرد اما موجوديت آن را نديده نگرفت. آن روز نيز كه مأمور حكومت او را به منزل وليد فرماندار مدينه فراخوانده بود امام از آن خط مشي عدول نكرد. درعين حال هوشياري خود را حفظ كرد. امام حسين سي تن از يارانش را مسلح به شمشير با خود همراه كرد و به آنها گفت در نزديك محل مذاكره آماده باش باشند، چنانچه صدايي از درون برخاست آنها به داخل عمارت هجوم بياورند و مانع كشته شدن ايشان شوند.

مذاكرات و بيعت اجباري

در داخل عمارت علاوه بر وليد بن عتبه مروان بن حكم نيز به عنوان مشاور وي حضور داشتند. وليد به امام حسين ماجراي مردن معاويه و جانشيني يزيد و لزوم بيعت كردن با وي را اعلام كرد. امام حسين به او گفت بيعت پنهاني كه شما را راضي نمي كند. فردا كه شما مردم را براي بيعت فرامي خوانيد من نيز موضعم را اعلام مي كنم. روش جاري همين بود كه امام حسين مي گفت. روزي كه عثمان كشته شد و مردم به خانه علي ع هجوم آوردند تا با او براي خلافت بيعت كنند، ايشان به مردم همين جمله را گفت كه بيعت بايد آشكار و درحضور مردم باشد، در پنهان و اندرون خانه بيعت مقبول نيست.

وليد كه باطنا" نمي خواست در مقابل امام بايستد به اين مسأله راضي شد. اما مروان به او توصيه كرد كه اگر مرغ از قفس بپرد ديگر دست تو به او نخواهد رسيد. همين جا او را وادار كن بيعت كند وگرنه سرش از تن جدا كن. اما وليد زيربار نرفت و ازاين كار تبري جست.

اين نشان مي داد كه بدنه حاكميت براي برخورد با امام حسين آمادگي ندارد. تنها يك باند خشونت گرا و كينه توز است كه قصد براندازي مخالفان و كشتار آنها را دنبال مي كند.

امام حسين بيرون رفت و فرداي آن روز مروان را در كوچه و بازار ديد. مروان او را نصيحت كرد كه با يزيد بيعت كند. حسين در اينجا موضع خود را علني اعلام كرد. گفت هرگز با شخصي چون يزيد بيعت نمي كنم و اگر چنين كنم علي الاسلام السلام يعني بايد فاتحه اسلام را خواند. چندساعت بعد امام حسين و تعدادي از ياران و اعضاي خانواده اش از مدينه بيرون آمده و به سمت مكه به راه افتادند.

روزنامه اعتماد، 28 آذر 1388



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر