۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

دگرانديشي كه شهيد شد

كساني كه روز عاشورا دركربلا به شهادت رسيدند براي شيعيان چنان ارج و قرب دارند و قداست يافته اند كه آنها در نيايش هايشان آرزو مي كنند كاش آن روز بودند و جزو يكي از آن شهيدان به شمار مي آمدند.

اغلب از رشادت و بي باكي ياران امام حسين حكايت ها مي گويند ولي از آنها شناخت درستي ندارند. از اينكه اين ياران از كجا آمدند و چطور از ميان مردم آن روزگار فقط همين عده به ياري حسين برخاستند كمتر گفته شده است. چه بسا شناخت اين افراد با افكاري كه امروز درميان شيعيان رايج است چندان همسو و يا قابل تبيين نباشد.

ظهر عاشورا در ميدان جنگ امام حسين و تني چند از يارانش به نماز مي ايستند. عده اي از جمله زهيربن قين درمقابل آنان و رو به صف دشمن صفي تشكيل مي دهند تا به صورت ديواري دفاعي از آنها حفاظت كنند.

اما اين زهير بن قين كه بود؟

دگرانديشي متعصب

شايد حدس بزنيد كه او از ياران قديمي امام حسين و احيانا" امام حسن بوده و از شيعيان معتقد و پايبند بوده است. در حالي كه او تا بيست روز پيش يكي از مخالفان سرسخت شيعيان و امام حسين بود. زهيربن قين بر اين باور بود كه علي ع در كشتن عثمان مقصر بوده و گناهكاراست. او همواره خونخواه و مدافع عثمان بود. وقتي امام حسين از مكه به سمت كوفه بيرون آمد، زهيربن قين نيز با عده اي از همراهان و نزديكانش در كارواني ديگر به همان سو مي رفتند. او چنان از حسين بن علي دلگير بود كه مراقب بود با كاروان حسين در يك منزل فرود نيايد تا مجبور نشود با او روبرو شده و هم كلام گردد. يعني علاوه بر اينكه بلحاظ فكري و عقيدتي منتقد و دگرانديش بود، موضعگيري هم داشت.

با منطق برخي مسلمانان چنين كسي نه تنها قابل هدايت نيست، بلكه به هيچ وجه نمي توان به او اعتمادكرد يا مسئوليتي را به او سپرد. كسي با اين سوابق چطور مي تواند در جبهه امام حسين قرارگيرد و در زمره هسته اصلي كربلا نقش آفريني كند.

باب گفت وگو

درطول مسير يك روز امام حسين در محلي فرود مي آيد كه كاروان زهير هم مجبور مي شود در همان محل منزل كند. لذا ناخواسته و بطور اتفاقي زهير با كاروان حسين همسايه مي شود. امام از فرصت استفاده كرده كسي را نزد زهير مي فرستد و از او دعوت مي كند براي گفت وگو به چادر ايشان برود.

اين در حالي است كه اين دگرانديش منتقد آنقدر تعصب داشت كه در مسير مي كوشيد با امام حسين روبرو نشود. حتي بعد از اين كه حسين بن علي براي او پيغام مي فرستد و از او مي خواهد ديداري داشته باشند، او سر باز زده و نمي خواست به دعوت ايشان پاسخ مثبت بدهد. همسرش ديلم به او مي گويد فرزند پيامبر ترا مي خواند چطور تو نمي روي؟ چه اشكالي دارد بروي و حرفش را بشنوي؟

زهير با اصرار همسر مي پذيرد كه براي شنيدن حرف امام نزد او برود. زهير بر مي خيزد و به چادر امام حسين مي رود. بين اين دو چه مكالماتي صورت گرفته و چه گفته اند و شنيده اند در تاريخ ثبت نشده است، اما پس از گذشت ساعتي، با شگفتي تمام همه ديدند زهير از خيمه حسين با خوشحالي بيرون آمد. دستورداد خيمه

او را از محل كاروان برچينند و در اردوي امام حسين نزديك خيمه ايشان نصب كنند.

سياست و خانواده

شواهد نشان مي دهد اين تحول و تغيير موضع زهير كاملا" آگاهانه و با چشم باز بود. او دريافته بود به كجا مي رود و چه آينده اي در پيش دارد. او كه به همسرش ارج مي گذاشت و با اصرار او به ديدار حسين رفته بود، در همين گفت وگو دريافت كه روزهاي پيش رو شرايطي بحراني و غيرعادي خواهد بود. ديگر نمي تواند دركنار همسر و خانواده راحت و آسوده باشد. همانجا تصميمش را گرفت به همسرش گفت: من تصميم گرفته ام با حسين باشم و در راه او جانفشاني كنم، اما دوست ندارم بخاطر تصميم من، تو به سختي و زحمت دچارشوي. بنابراين از اين لحظه آزاد هستي. او را طلاق داد و اموال و مهريه او را پرداخت و به پسرعموي خود سپرد كه او را به خانواده اش برسانند. اين تصميم زهير نشان از آزاد منشي او داشت كه مطابق عرف توقع نداشت همسرش تابع او باشد و هزينه تصميم سياسي او را بپردازد. مي بينيم حتي امروز توقع عمومي اينست كه همسران روشنفكران، مبارزان و آزاديخواهان تابع تصميمات و اقدامات سياسي آنان بوده، تا پايان راه همراه و پشتيبان شوي خويش باشند و پيامدها و دشواري هاي ناشي از مواضع سياسي آنان را تحمل كنند. اين انتظار آنقدر قوي است كه حتي ازدواج مجدد همسران شهدا، نزد برخي به عنوان پشت كردن به آرمان هاي آنها تلقي شده و توقع مي رود اين همسران تا پايان عمر سوكوار همسرشهيد خود باشند. اقدام اين شهيد كربلا در مورد همسرش خود مسأله اي قابل تأمل است.

زن كه خودش زهير را به ديدار حسين تشويق كرده بود، اكنون در برابر اين تحول زهير و تصميم او كه نتيجه آن ديدار بود احساس عجيبي داشت. اين لحظه براي او هم آزمون بزرگي بود. مي توانست با گريه و زاري مقابل اين تصميم همسرش بايستد و او را از قدم گذاشتن در راه پرخطري كه در پيش داشت بازدارد. مي توانست تناقض تصميم جديد زهير را با مواضع گذشته اش ياد آورشده و او را از شتابزدگي برحذر داشته و به مطالعه و تحقيق و تأمل دعوت كند و به اين ترتيب از همراهي با كاروان حسين بازدارد. اما گويا او خود نيز قبل از زهير به راه حسين دلبستگي داشته و درعين حال مي دانست چه خطري او را تهديد مي كند. اين نكته از مواضع او برمي آيد. او بلافاصله بعد از اعلام موضع زهير از آن استقبال مي كند. ضمن گريستن كه عواطف و احساسات خود را نشان مي دهد با زهير وداع كرده و از خداوند مي خواهد او را ياري كرده و به سعادت برساند. از زهير مي خواهد روز قيامت او را به ياد آورد كه نشان مي دهد اميدي به ديدار مجدد نداشته است.

كاروان حسين از آن منزل به سوي منزل بعدي كه زباله نام داشت به راه افتاد. در آنجا بود كه خبر رسيد مسلم بن عقيل و يارانش در كوفه به قتل رسيده اند.

سيدبن طاوس، لهوف، ترجمه عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، دفترنشرنويد اسلام، چاپ پنجم 1378، ص 93-95

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر