۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

دو خط مشي، دو شيوه

ازمدينه تا مكه

مستندات تاريخي نشان مي دهند گرچه حسين از مدينه به سوي مكه بيرون رفت اما برخي دوستداران و يارانش درمدينه ماندند. برخي ازآنان با موضع ايشان نظر موافق نداشتند. تعدادي هم نزد حسين آمدند و نظرمتفاوت خود را به ايشان گفتند. از جمله برادرش محمدبن حنفيه كه سخت نگران شده بود نزد امام آمد و نظرش را درباره اينكه ايشان درآينده چه خط مشي و روندي را درپيش گيرد گفت. او ضمن تجليل و گراميداشت قدر و منزلت برادرش به ايشان پيشنهاد كرد به مكه برود و اگر در آنجا امنيت داشت بماند، درغير اين صورت به سمت يمن برود كه ياران امام علي درآنجا هستند. امام از او پرسيد اگر درآنجا هم ماندن ميسر نشد چه كنم؟ محمد گفت اگر درآنجا هم امنيت فراهم نشد، سر به كوه و بيابان بگذار و در كوهستان ها و دره ها تردد كن تا به دست دشمن نيفتي.

همچنين برخي تواريخ از ديدار عبدالله بن ابي مطيع با امام حسين موقع خروج از مدينه ياد مي كنند كه او نيز امام حسين را نصيحت كرد كه در مكه بمان و از حرم خارج نشو تا مردم شهرهاي ديگر كه دوستدار تويند به سراغت آيند و براي تو تبليغ كنند. عبدالله همچنين امام را از رفتن به سوي كوفه منع كرد و گفت مردم آنجا بي وفا و زشت كردارند. در پايان او بر حفظ و بقاي امام تأكيد كرد و گفت اگر تو شهيد شوي ما به بردگي و بندگي دچارمي شويم. همچنين از صحبت عبدالله بن عباس با امام حسين كه مي خواست او را از رفتن به مكه بازدارد گفته شده است

برخي مورخين از ديدار عبدالله بن عمر با امام حسين نيز ياد كرده اند. عبدالله خود يكي از مخالفان يزيد بود و وليد بن عتبه به دستور يزيد از او هم خواسته بود بيعت كند، اما او كه مردي زاهد مسلك بود پاسخ داده بود اگر ديگران بيعت كردند من نيز بيعت خواهم كرد. دراين ديدار او امام حسين را به صلح با يزيد توصيه كرد. به ايشان گفت همانطور كه برادرت با معاويه صلح كرد و تو درزمان معاويه صبر و تحمل كردي اكنون نيز همانگونه رفتار كن تا اين مسائل بگذرد. اما امام حسين با قاطعيت اين گزينه را رد كرد. بنا به گفته برخي تواريخ پس از سفر امام حسين به مكه، عبدالله بن عمر بارديگر مشابه همين ديدار و گفت وگو را در آنجا با امام داشته است..

مناسبات دروني، انقلابيگري و آزادانديشي

مجموع اين گفت وگوها نكاتي را روشن مي كند:

1- از اين گفت وگو ها مي توان به مناسبات ميان امام حسين و ياران و دوستدارانش پي برد. اين برخوردها نشان مي دهد تصوري كه امروز در ذهن ما نسبت به ايشان هست تاچه حد واقعي است. اينكه دوستداران ايشان درآن زمان به خود اجازه مي دهند امام حسين را موعظه كنند، نسبت به تصميمات ايشان نظرمخالف داشته باشند، به جاي اينكه‌ از امام كسب تكليف كنند براي او تكليف تعيين كنند امروز عجيب به نظر مي آيد. برخورد امام با آنها نيز درخور تأمل است. معمولا" انقلابيون در چنين مواردي به طرفي كه آنها را به كوتاه آمدن سفارش مي كند انگ سازشكاري يا محافظه كاري و ...مي زنند. از آنها مي خواهند كه دست از موضع خويش برداشته و به صف انقلابيون بپيوندند. اما امام حسين درمقابل اين گونه افراد برخوردي متفاوت دارد. سخنان آنها را مي شنود، درباره تصميم خود توضيح مي دهد و سپس آنها را آزاد مي گذارد كه خود براي سرنوشت خويش تصميم بگيرند. انقلابيون درسال هاي گذشته معمولا" امام حسين را هم از منظر انقلابي تحليل مي كردند و بر موضع ضد ظلمي ايشان تأكيد داشتند. آنها كمتر به وجوه آزادانديشي اين جريان نگاه كرده اند.

به نظر مي آيد با توجه به مستندات تاريخي آن دوران، در تصور امروزي از امام حسين بايد بازنگري كرده و ازنو ايشان را شناخت. مسأله وقتي اهميت بيشتري مي يابد كه مشاهده مي كنيم سازمان ها و گروه هاي مبارزي كه درگذشته از امام حسين الگو گرفته و خود را انقلابي و ادامه دهنده عاشورا برمي شمردند در مناسبات دروني خود از شيوه هاي امام حسين بهره نمي گرفتند. بيشتر بر جنبه هاي حماسي و شورآفريني واقعه كربلا تأكيد شده و به روابط ايشان و شيوه هاي عملكرد در زمينه هاي مختلف از جمله مناسبات دروني كمتر بها داده شده است.

2- صحبت هاي افراد با امام حسين با وجود مواضع و انگيزه هاي مختلفشان يك محورمشترك داشته است، كه آن هم حفظ خود است. همه پيشنهاداتي كه مي شود چه مماشات با يزيد و چه پنهان شدن و زمان گرفتن و ...براين اساس است كه امام حسين از گزند حكومت مصون بماند. حتي تهديد حكومت براي بيعت نيزبرهمين محور حفظ جان تأكيد دارد. درچنين شرايطي است كه امام حسين در پاسخ محمدبن حنفيه مطلبي را مي نويسد و به دست او مي دهد و درآن هدف از حركت خود را توضيح مي دهد. به نظر مي آيد درشرايطي كه كمتر كسي به فكر هدف و آرمان است و همه به فكر گذران زندگي و حفظ وضع موجود خود هستند امام حسين به صورت مكتوب هدف خود را شرح مي دهد تا شايد كسي با خواندن آن تلنگري بخورد و از عافيت طلبي دست بردارد.

امام درآن مكتوب مي نويسد اني لم اخرج أَشِرًا وَلَابَطِرًا وَلَامُفْسِدًا وَلَاظَالِمًا وَإنَّمَا... من از روي ظلم و ستم ويا هوس و ايجاد فساد و گناه خروج نكرده ام بلكه براي اصلاح امت جدم برخاسته ام و مي خواهم امر به معروف و نهي ازمنكر نمايم و...

3- نتيجه سياست هاي معاويه را در اين مقطع مي توان ديد. عافيت طلبي در همه لايه هاي جامعه گسترش يافته و توجيه شده بود. علاوه بر مقامات حكومتي يا وابستگان به آنها كه به دنبال مال و منال و حفظ پست و مقام بودند، مخالفان نيز به نوعي درفكر حفظ جان و زندگي خود بودند و كمتر براي فداكاري و دردسرافتادن آمادگي داشتند.

4- پاسخ هايي كه امام براي تبيين حركت خود به هركدام ازاين افراد مي دهد متفاوت است. اين پاسخ ها نشان مي دهد ايشان به وزن و ظرفيت آدم ها توجه داشته و با توجه به تفكرات، دانش و اخلاق هركس از او انتظار دارد. برادرش محمد را كه انگيزه همراهي با او را ندارد مأمور مي كند كه در مدينه بماند و چشم و گوش او باشد. خبرهاي مدينه را رصد كرده و به اطلاع او برساند.

به مروان كه با آگاهي و شناخت درمقابل امام ايستاده و از او مي خواهد با يزيد بيعت كند و گرنه كشته مي شود با لحني قاطع و تهديد آميز مي گويد دروغ مي گويي و با اين سخن خودت را خوار و ذليل مي كني.

به عبدالله بن عمر كه زهد پيشه كرده بود ولي در حقيقت عافيت طلبي براو چيره شده بود گفت آيا نمي داني كه بني اسرائيل در يك صبح چندين نبي خود را كشتند، و سپس به بازار رفته و به انجام معاملات روزمره مشغول شدند كه گويي هيچ اتفاقي نيفتاده است. ولي خداوند به آنها مهلت داد و شتاب نكرد و پس از چندي به انتقام شديدي دچارشدند. اي عبدالله از خشم خدا بپرهيز و از ياري من كوتاهي مكن.

اما به عبدالله بن عباس كه او را از رفتن منع مي كرد گفت از پيامبر خدا دستوري دارم كه بايد آن را انجام دهم.

رويه يزيد

درمقابل اين مناسبات انساني كريمانه، برخورد يزيد نقطه مقابل آن بود. وقتي وليد بن عتبه به يزيد گزارش كرد كه امام حسين از بيعت سرباز زده و عبدالله به مكه گريخته است، نامه يزيد اين بود كه با پاسخ نامه سر حسين را همراه كن. وقتي وليد از عهده چنين كاري برنيامد، بدون هيچ توضيحي او را بركنار كرده و ديگري را به جاي او منصوب كرد تا درسركوب مردم چون و چرايي نداشته باشد. خود يزيد هم به حرف كسي گوش نمي كرد. او حتي وصيت پدرش را كه گفته بود مبادا دست به كشتن حسين بزني كه براي خودت دردسر درست مي كني همان روزهاي اول ناديده گرفت. او تنها كساني را برسركار مي گمارد كه چشم و گوش بسته فرمانبرداراو باشند.

دو شيوه، دو نگاه

چنانكه مي دانيم عبدالله بن زبير همراه برادرش جعفر شبانه از مدينه گريختند. آنها جاده اصلي را رها كرده واز بيراهه مي رفتند. از همين رو مأموران تعقيب كننده نتوانستند آنها را بيابند. اما امام حسين وقتي از مدينه بيرون آمد از جاده اصلي حركت كرد و درآبادي هاي بين راه مي ايستاد و براي مردم توضيح مي داد كه چرا از مدينه خارج شده است. شيخ مفيد گزارش كرده است كه نزديكان امام به او گفتند خوب است مانند ابن زبير از بيراهه برويم تا تعقيب كنندگان به شما نرسند. امام نپذيرفت(نفس المهموم ص 106).

اين دو شيوه حاكي از دونگرش و دو خط مشي سياسي بود. يكي بر جنبه هاي امنيتي و شيوه هاي تشكيلاتي و پليسي تكيه داشت. دراين روند پنهان كاري حرف اول را مي زند. كما اينكه وقتي عبدالله بن زبير را وليد احضار كرد از رفتن به دارالخلافه خود داري كرد و از همانجا به فكر فرار افتاد. او سريعا" خود را به مكه رساند و در همانجا ماند تا سرانجام بعد از واقعه كربلا در يك درگيري با عوامل حكومتي كشته شد.

اما بناي امام حسين بر حضور ميان مردم و تكيه بر نيروي آنها بود. اين جريان به جاي پنهان كاري هاي امنيتي كه نيروي عامل را ضمن اينكه از چشم مأموران حكومتي پنهان مي كرد از مردم نيز دور مي نمود، به مواضعي آشكار و علني و درعين حال منطقي و مستدل اتخاذ مي كرد. حتي با عوامل حكومتي نيز گفت وگو مي كرد. امام حسين بمحض احضار وليد به ديدار او رفت و با او سخن گفت. حتي با مروان كه از خشن ترين و تندروترين عوامل حكومت بود گفت وگوكرد. با همين نگاه بود كه موقع خروج از مكه ازجاده اصلي رفت تا با مسافران و مردم ميان راه برخورد كرده و به روشنگري و اطلاع رساني بپردازد.

كاركرد دو خط مشي

بازتاب چنين روشي را در حاكميت اموي مي توان به خوبي ارزيابي كرد. وليد فرداي صحبت با امام حسين مأموري به خانه ايشان فرستاد تا ببيند امام در مدينه است يا از شهر خارج شده است. مأمور زماني به خانه ايشان رسيد كه امام حسين به آرامگاه پيامبر رفته بود. وقتي مأمور به وليد بن عتبه گفت امام حسين درخانه نبود و گويا از شهر خارج شده است، وليد به جاي اينكه مأموراني براي تعقيب ايشان گسيل دارد گفت خدا را شكر كه از دايره حكومت من خارج شد و از طرف من گزندي نصيب ايشان نشد. درحالي كه در رابطه با عبدالله طور ديگري عمل كرد. امام حسين اين مشي را تا روز آخر كه در كربلا به شهادت رسيد پيگيري كرد.

چرا امام حسين به مكه رفت؟

عبدالله بن زبير مشخص است كه مكه را بخاطر امنيت انتخاب كرد. درميان اعراب قبل از اسلام و همچنين بعد از اسلام اين سنت جا افتاده بود كه مسجد الحرام را زميني امن مي دانستند كه جنگيدن و خونريزي در آن حرام بود. اين نكته در قرآن نيز آمده بود. عبدالله مي دانست حكومت نمي تواند در شهر مكه او را مورد تعرض قراردهد. از همين رو تا به آخر از مكه بيرون نرفت.

اما امام حسين چرا به مكه رفت؟ اگر مي خواست به كربلا برود مدينه راه نزديك تري به عراق داشت. رفتن ايشان به مكه راه را دورترمي كرد. از طرفي تواريخي كه از ملاقات عبدالله بن عمر با امام حسين درمدينه سخن گفته اند نوشته اند كه عبدالله به امام مي گويد: شما بهتر از من مي دانيد كه مردم مكه با خانواده شما دشمني دارند و آنها با يزيد بيعت كرده و دين خود را به دنيا فروخته اند، ممكن است درصدد آزار و هلاك تو برآيند(زندگاني سيدالشهداء، ص 211).

زماني كه امام از مدينه خارج مي شد اواخر ماه رجب يا اوائل ماه شعبان بود. ايشان مدت 4 ماه در مكه ماند تا ايام حج رسيد. درآن روزها مردم از همه شهرها و قبايل براي انجام مراسم حج به مكه مي آمدند. خبر هجرت امام كه نواده پيامبر بود از مدينه به مكه را مي شنيدند. خيلي ها به ديدار ايشان مي رفتند. دراين مراودات بود كه متوجه قضايا شده و از ماجراي حكم يزيد و پاسخ امام آگاه مي شدند. مرحوم عباس قمي نيز به اين نكته توجه كرده و آن را يكي از دلايل سفر امام به مكه دانسته است(نفس المهموم، ص 104). درنفس المهموم آمده است: امام تا روز هشتم ذيحجه كه همه مسافرين به مكه آمده بودند در آنجا ماند تا دعوت اصلاحي خود را به همه مردم برساند و به همه اتمام ححت كند.

درمكه امام هر روز با عده اي از مردم ملاقات داشت. عبدالله بن زبير نيز معمولا" نزد امام مي رفت. ظهرپشت سرايشان نماز مي خواند و دربحث ها مشاركت مي كرد اما به گفته مورخين اقبال عمومي مردم بيشتر متوجه امام حسين بود. خبر مرگ معاويه و بيعت نكردن امام حسين با وي و اقامت ايشان در مكه به ساير بلاد نيز رسيد. در كوفه مردم گردهمايي هايي تشكيل دادند و دراين جلسات عليه يزيد و به طرفداري از امام حسين سخن گفتند.

منابع:

سيدبن طاووس، لهوف، ترجمه عقيقي بخشايشي، نشربخشايش، چاپ پنجم 1378

عباس قمي، نفس المهموم- دركربلا چه گذشت، ترجمه محمدباقر كمره اي، انتشارات مسجدجمكران، 1381

سحاب ابوالقاسم، زندگاني حضرت ابي عبدالله الحسين سيدالشهداء، سحاب كتاب، چاپ دوم 1358

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر