۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

اهل كوفه - نقش و جايگاه مردم درحكومت

منزل سليمان بن صرد خزاعي در كوفه محل تجمع دوستداران امام حسين شده بود. خيلي ها از اينكه معاويه مرده بود خوشحال بودند. از اينكه امام حسين با يزيد بيعت نكرده و به مكه آمده روزنه اميدي در دلشان پديد آمده بود. احساس مي كردند راه برون رفتي از وضعيت موجود پيدا شده است.

سليمان ازياران علي ع و از رزمندگان جنگ هاي جمل، صفين و نهروان بود. در صفين مجروح شد. وقتي امام حسن با معاويه قرارداد صلح امضاء كرد او با صلح مخالف بود. اما در گفت وگوهايي كه با امام داشت، پس از شنيدن استدلال هاي ايشان قانع شد.

در خانه سليمان اهالي كوفه از ظلم معاويه و يزيد داستان ها مي گفتند. هركس چاره اي مي انديشيد تا در نهايت براين تصميم قطعيت يافتند كه نامه هايي به امام بنويسند و از او بخواهند به كوفه بيايد و رهبري آنها را برعهده گيرد.

آنچه از تواريخ برمي آيد اينست كه افراد مختلف نامه هاي مختلف نوشته اند. هركدام به نوعي نسبت به حكومت يزيد و معاويه اظهار نفرت كرده و رهبري امام حسين را درخواست نموده بودند. متن اين نامه ها خود تصويري از مناسبات سياسي آن زمان و ديدگاه شيعيان نسبت به امر حكومت داري بدست مي دهد.

يكي از اين نامه ها را كه اكثر تواريخ نقل كرده اند سليمان بن صرد و حبيب بن مظاهر و چند تن ديگراز شيعيان خاص امام حسين نگاشته اند. دراين نامه درباره شيوه حكومت داري معاويه مي خوانيم:" .. ابتز هذه الامه امرها و غصبها فيئها و تأمر عليها بغير رضي" منها، ثم قتل خيارها و استبقي شرارها و..." معاويه رهبري امت را از آنان سلب كرد و اموال آنان را غصب كرد و بدون رضايت مردم برآنان حكومت كرد، سپس نخبگان شان را كشت و اشرارشان را باقي گذاشت و ...".

آنها دراين نامه نوشته بودند كه اگرشما به كوفه بياييد ما والي كوفه را بيرون مي كنيم. دو روز بعد از فرستادن اين نامه به مكه جمعي را با يكصد و پنجاه نامه ديگر به آنجا فرستادند. امام حسين به اين نامه ها جوابي نمي داد تا اينكه تعداد نامه ها فزوني گرفت. گفته شده نامه ها از ده هزار بيشترشد.

آخرين نامه از جانب شبث بن ربعي و عمرو بن حجاج و چند تن ديگر بود كه توسط هاني بن هاني و سعيد بن عبدالله حنفي به دست امام رسيد. دو نفر اول نويسندگان نامه بعدها از كساني شدند كه به حاكميت پيوستند و به مقابله با امام حسين پرداختند. اما نفر دوم آورنده نامه يعني سعيد در زمره شهداي كربلا قرارگرفت.

امام حسين در پي اين نامه تصميم گرفت سكوت را بشكند و با اين تقاضاي روزافزون مردم برخوردي فعال كند. مسلم بن عقيل را فرا خواند و نامه اي خطاب به مردم كوفه نوشت و او را به عنوان نماينده خود معرفي كرد. ازمسلم خواست نامه را به كوفه ببرد و پس از رصد كردن نظر مردم كوفه، ارزيابي خود را از وضعيت مردم آنجا به اطلاع امام برساند.

ايشان درنامه به مردم كوفه نوشته بود كه من مسلم را كه مورد اعتماد من است مي فرستم و اگر او براي من نوشت كه رأي اكثريت شما و نخبگان شما همان است كه نوشته ايد من به سوي شما خواهم آمد. دراين تصميم امام حسين هم باز مي بينيم مردم آشكارا نقش تعيين كننده دارند.

برخورد با مردم

اكثر مبارزان آنقدر كه به فكر شيوه برخورد با حاكميت هستند و براي آن استراتژي طرح مي كنند و تاكتيك در مي آورند، در برخورد با مردم كمتر دقت مي كنند. اكثر گروه هاي انقلابي به مراحل سرنگوني حاكميت فكر مي كنند، اگر برنامه ريزي داشته باشند محور اصلي آن را همين مراحل تغيير حكومت تشكيل مي دهد. نديده ايم گروهي يا جرياني استراتژي و برنامه اي براي مراحل رشد مردم تدوين كرده باشد. از اين منظر برخورد امام حسين با تقاضاهاي مردم كوفه جاي تأمل دارد. براي درك شيوه ايشان نگاهي به شيوه هاي مختلف برخورد با مردم بيفكنيم.

1- عوام زدگي

برخي رهبران در برابر مردم برخوردي انفعالي دارند. دنباله رو مردمند. تمام تلاش و هم و غمشان اينست كه مورد حمايت مردم قراربگيرند. اينان از خود هدف و انگيزه اي ندارند و تابع كساني هستند كه از آنها حمايت و پشتيباني كنند. بنابراين قادر نيستند با انحرافات رايج در ميان حاميان برخورد كنند و آنها را اصلاح نمايند. جو زدگي، تبعيت از فضا و حفظ وضع موجود از خصائص آدم هاي عوام زده است. در يك فضاي انقلابي شجاع و بي باك مي شوند، دريك فضاي سكوت و خفقان صدايي از آنها برنمي خيزد. يك عوام زده وقتي با حمايت و استقبال مردمي روبرو مي شود سر از پا نشناخته به آن پاسخ مثبت مي دهد. مريد پروري آفتي است كه هم در ميان رهبران سياسي و هم رهبران ديني در جوامع مختلف به چشم مي خورد. مرحوم استاد مطهري از اولين كساني است كه به اين آفت درجامعه ما توجه كرد و دراين باره مقاله ارزشمندي نگاشت(بحثي درباره مرجعيت و روحانيت).

2- عوامفريبي

برخي رهبران داراي هدف و انگيزه خاصي هستند اما وقتي با مردم روبرو مي شوند سعي مي كنند خود را هماهنگ تمايلات و آراي مردم نشان دهند. سخناني مي گويند كه مورد استقبال مردم واقع شوند. مي كوشند با تظاهر و فريب حمايت مردم را نسبت به خود جلب نمايند. اما در عمل همان راهي را مي روند كه از ابتدا خود مي خواستند. معاويه يكي از عوام فريبان حرفه اي بود. وقتي در جنگ با علي ع شكست خود را نزديك ديد، دستور داد قرآن ها را برسر نيزه ها كنند و در مقابل سپاه نگه دارند. به اين ترتيب خوارج را كه مردمي ظاهر بين و سطحي بودند فريفت و به حمايت از خود براي ترك مخاصمه كشاند.

3- تحقيرمردم

برخي از طريق تحقير و سركوفت زدن يا خود كم بين كردن مريدان آنها را وادار به اطاعت از خود مي كنند. اينان با بزرگنمايي خود و حقارت مريدان آنها را مسحور خود كرده و به تبعيت وامي دارند. چنين مناسباتي در برخي گروه هاي سياسي و يا فرقه هاي مذهبي به چشم مي خورد كه افراد زير دست نسبت به بالا دست نوعي شيفتگي و خود كم بيني دارند و آنها را به عنوان يك ابرمرد يا بي نظير قلمداد مي كنند.

4- حفظ كرامت انساني

امام حسين زماني كه در مدينه تهديد شد با يزيد بيعت كند، برخلاف عبدالله بن عمر كه بيعت كردن خود را منوط به موضع ديگران كرد، تصميم خود را گرفت. بيعت نكرد و راه مكه را درپيش گرفت. زماني كه مردم كوفه نامه نوشتند و از او حمايت كردند خود را نباخت. شتابزده نشد. امام نسبت به دوستدارانش مناسباتي برقراركرده بود كه آنها به خود اجازه مي دادند براي امام تعيين تكليف كنند. جرأت مي كنند نظر متفاوت خود را نزد ايشان بيان كنند. ايشان هم حرف هاي آنها را مي شنود و خم به ابرو نمي آورد. با آنها مثل دو فرد مساوي موضع خود را توضيح داده و استدلال مي كند. دراين برخوردها احترام به انسان ها و حفظ كرامت آنها موج مي زند.

در مورد نامه هاي حمايت آميز مردم كوفه نيز مي بينيم ايشان از اين كه اين همه مردم به حمايتش برخاسته اند ذوق زده نشده، شتاب نمي كند. نامه ها را مي خواند و با تأمل بررسي مي كند. بعد يكي از كادرهاي خبره خود را مي فرستد تا بررسي كند كه آيا اين نامه ها واقعي است، آيا آنها از روي آگاهي درست و با شناخت چنين موضعي اتخاذ كرده اند. به عبارتي موضع واقعي مردم همين است كه نوشته اند. يا اين موضع جنبه مقطعي و احساسي داشته است. وقتي مطمئن مي شود به خواست آنان پاسخ مثبت مي دهد.

سليمان بن صرد و همراهانش يكي از دلايل بطلان معاويه را در نامه شان توضيح مي دهند كه او بدون رضايت مردم برآنها اميري مي كرد. امام حسين هم در نامه اش به مردم كوفه مي نويسد مسلم مي آيد تا بررسي كند آيا رأي و نظر "ملأكم" يا اكثريت شما و "ذوي الحجي و الفضل منك" يعني نخبگان شما همان است كه در نامه ها آمده است يا نه. اين شواهد ديدگاه امام حسين و يارانش را نسبت به حكومت داري و شيوه برخورد ايشان با مردم نشان مي دهد. شاهد ديگر براين برخورد را در سه راهي كوفه نيز مشاهده خواهيم كرد. آنجايي كه امام مي گويند اگر نظر مردم كوفه تغييركرده است و ديگر خواهان من نيستند من به همان جايي كه بودم برمي گردم.

اهل كوفه

درمورد مردم كوفه آن زمان تصوراتي شكل گرفته است كه گرچه شهرت دارد اما لازم است با مصاديق تاريخي و شواهد مستند آزموده شود. كوفه در آن زمان شهري قديمي نبود. اين شهر در دوران اسلام ساخته شده بود. در جنگ اعراب با ايرانيان براي نيروهاي رزمنده اي كه به جبهه مي رفتند محلي براي استراحت يا اقامت و تدارك آنها لازم آمد. در محل شهر كوفه اقامتگاهي ساخته شد كه اين سربازان از آن استفاده مي كردند. با توسعه اين محل به تدريج شهركوفه ساخته شد. حضرت علي ع اين شهر را مركز حكومت خود قرارداد. جنگ هايي كه در زمان حكومت علي ع واقع شد مركز ثقلش كوفه بود. با اين پيشينه بسياري از اهالي كوفه از رزمندگان، جانبازان و يا خانواده هاي شهدا بودند.

شهداي كوفه

برخلاف آنچه تصور مي شود كه اهالي كوفه همه نسبت به امام حسين بي وفا بوده و خيانت كردند، درميان اهالي كوفه فداكاران و شجاعاني بودند كه حلقه محاصره پليسي را شكستند و خود را به كاروان امام رساندند و در كربلا جنگيدند تا به شهادت رسيدند. برخي از آنها در مكه به امام پيوستند و برخي درميان راه به ايشان رسيدند. تعدادي از كوفياني كه در زمره شهداي كربلا شمرده شده اند عبارتند از: 1- حجاج بن مسروق جعفي، 2- يزيد بن مغفل جعفي، 3- سعيد بن عبدالله حنفي، 4- عبدالرحمن بن عبد رب انصاري، 5- شوذب بن عبدالله همداني، 6- عابس بن شبيب شاكري، 7- عماربن حسان بن شريح فرزند شهيد، 8- زاهر بن عمرو كندي، 9- بريربن خضيرهمداني، 10- عبدالرحمن بن عبدالله بن كدن ارحبي، 11- جناده بن حرث انصاري خزرجي، 12- عمرو بن جناده فرزند جناده بن حرث. 13- نافع بن هلال جملي مرادي، 14- حباب بن عامر بن كعب تيمي، 15- جندب بن حجيركندي خولائي، 16- ابوثمامه صائدي يا عمروبن كعب همداني، 17- مسلم بن كثير اعرج ازدي، 18- رافع بن عبدالله مولي مسلم ازدي 19- عمروبن خالد صيداوي 20- سعدبن عبدالله 21- مجمع بن عبدالله بن مجمع وهمراهان 22- عائدبن مجمع عائدي 23- جناده بن حرث سلماني، 24- واضح ترك مولي حرث سلماني.

اين تعداد شهيد در كربلا از اهل كوفه نشان مي دهد كه انتساب بي وفايي به كل اهالي اين شهر كار درست و دقيقي نيست. بويژه كه تعدادي از شيعيان امام حسين مانند قيس بن مسهرصيداوي در خود كوفه به شهادت رسيدند و تعدادي بعد از واقعه با عوامل حكومت درگيرشدند.

از اين مسأله گذشته نهضت توابين كه چهار سال بعد از واقعه كربلا به راه افتاد و دردسربزرگي براي حكومت اموي افريد از كوفه شروع شد. آنها كه در كربلا حضور نداشتند سخت خود را ملامت و سرزنش كردند و براي جبران آن كوتاهي دست به شورش عليه حكومت زدند.

ماجراي مسلم و شورش مردم

وقتي مسلم به كوفه رسيد مردم زيادي به ديدن او آمدند و با او بيعت كردند. كار چنان بالا گرفت كه والي كوفه كه نعمان بن بشير بود عملا" كاري از پيش نمي برد. خبر به يزيد رسيد كه كوفه از دست رفته است. او ابن زياد را كه والي بصره بود با حفظ سمت به ولايت كوفه منصوب كرد و حكم كرد با شدت برخورد كرده و مسلم و يارانش را قلع و قمع كند. ابن زياد شبانه و مخفيانه وارد كوفه شد. نوشته اند موقع ورود صورتش را پوشانده بود، برخي مردم به گمان اينكه او امام حسين است از او استقبال كرده و به او خيرمقدم مي گفتند. او مي ترسيد ماهيت خود را آشكار كند. اما از زماني كه پايش به دارالخلافه رسيد با شيوه هاي پليسي به سركوب نهضت مسلم مشغول شد. جاسوسي به ميان آنها فرستاد و آنها را شناسايي كرد و با خشونت تمام از يك طرف و تطميع برخي ديگر اين جريان ر ا سركوب كرد. سرانجام مسلم را هم دستگير كرده به قتل رساند. شيوه هاي برخورد ابن زياد كه در همه حكومت هاي ديكتاتوري و پليسي رواج دارد درجاي خود نياز به بررسي دارد.

وي وقتي خبر حركت امام حسين از مكه به سمت كوفه را شنيد تمام راه هاي خروجي و ورودي كوفه را بسته و مأمورانش را بر آنها گمارد تا هم از خروج و پيوستن اهالي كوفه به كاروان حسين جلوگيري كند و هم از ورود آزاد امام حسين به كوفه ممانعت به عمل آورد. مي شود گفت نوعي حكومت نظامي در شهر و حومه برقرارشده بود. پرسشي در اين مقطع مطرح مي شود كه اگر كوفيان به امام حسين پشت كرده و خيانت كرده بودند و از حمايت ايشان دست برداشته بودند اين قدر بگير و ببند و شدت عمل و كنترل هاي پليسي ضرورتي نداشت. اين شدت عمل ابن زياد حكايت از آن دارد كه جاسوسانش خبرهاي مقاومت و ادامه نهضت را به حكومت مي رساندند كه چنين واكنشي از سوي آنان ضرورت مي يافت. كما اينكه بعدها معلوم شد كساني از حلقه محاصره پليسي و حكومت نظامي اطراف كوفه گريخته و خود را به كاروان حسين رسانده اند.

مسلم بعد از ورود خود و بررسي اوضاع و ملاقات با دسته هاي مختلف مردم، وقتي شناختي از فضاي ذهني و عيني مردم بدست آورد يكي از افراد را راهي مكه كرد تا تصويري از مردم كوفه به ايشان ارائه دهد. مسلم نامه اي به امام نوشت و اعلام كرد مردم منتظر رسيدن شمايند. اين نامه 27 روز قبل از كشته شدن مسلم نوشته شده بود.

امام حسين به سمت كوفه

بيش از چهارماه بود كه امام حسين در مكه مقيم شده است. ايشان اوائل شعبان وارد مكه شد. يك ماه و نيم بعد يعني اواسط ماه رمضان مسلم را به كوفه اعزام كرد. مسلم پنجم شوال وارد كوفه شد. حدود يك ماه بعد مسلم براي امام نامه نوشت و ايشان را به كوفه دعوت كرد. اما بعد از ارسال نامه اوضاع كوفه رو به وخامت رفت. بطوري كه همان روزي كه امام حسين به قصد كوفه مكه را ترك مي گفت مسلم در كوفه به شهادت رسيد. خبراين واقعه در بين راه به امام حسين رسيد.

درمدتي كه امام درمكه بود نامه هايي براي دوستدارانش در بصره نوشت و ماجراي خود و بيعت نكردنش را با يزيد شرح داد. شيعيان بصره هم به جنب و جوش افتاده و شروع به آماده شدن براي پيوستن به امام و حركت بدان سو كردند. امام حسين پيشاپيش قيس بن مسهر صيداوي را نيز همراه نامه اي به كوفه فرستاد و خبرحركت خود را به سمت كوفه به اطلاع آنان رساند.

منابع:

سيدبن طاووس، لهوف، ترجمه عقيقي بخشايشي، نشربخشايش، چاپ پنجم 1378

عباس قمي، نفس المهموم- دركربلا چه گذشت، ترجمه محمدباقر كمره اي، انتشارات مسجدجمكران، 1381

سحاب ابوالقاسم، زندگاني حضرت ابي عبدالله الحسين سيدالشهداء، سحاب كتاب، چاپ دوم 1358

۱۲ نظر:

  1. آقای غنی،

    قیام امام حسین علیه حکومت غاصب یزید سبب شده تا فقط اقدامات مثبت امام عمده شده و هیچ انتقادی به او نشود. این برخورد مطلق نگرانه با آقای خمینی نیز در اوایل انقلاب شد و نتیجه آن را دیدیم، ولی‌ امام حسین به حکومت نرسید تا مشخص شود که آیا با داشتن قدرت هم به شیوها ای که از آنها به نیکی‌ یاد می‌کنید پایبند میماند یا خیر. اگر به سخنان آقای خمینی در پاریس گوش کنید و حکومت ۱۰ ساله او را ببینید به دو تحیل متفاوت از ایشان میرسید. لذا، در عین پذیرش نقطه قوتهأی که از امام حسین بر شمردید به چند مساله فکری و استراتژیک ایشان اشاره می‌کنم تا تمجید مطلق از ایشان بدون حتی یک انتقاد سبب ادامه بوت سازی در تاریخ و کیش شخصیت نشود:

    ۱. از نظر دیدگاه فکری ایشان معتقد بودند که دینداری بالاتر از آزادگی است، لذا به سپاه مقابل میگفتند "اگر مومن نیستید لا اقل آزاده باشید". در تفکر مدرن آزادگی برتر و مشکلتر از دینداری است نه بر عکس.

    ۲. حرکت ایشان به کوفه برای پذیرش ولایت کوفه بود یا ساقط کردن یزید و قبول ولایت مسلمین؟ اگر شق اول درست است پس چرا پدرش علی‌ و ایشان به ولایت معاویه بر شا م که حمایت اکثریت مردم شا م را داشت تسلیم نشد؟  اگر شق دوم درست است آیا بیعت مردم کوفه را می‌توان بیعت تمام مسلمانان تعبیر کرد و برای تصاحب ولایت مسلمانان خیز برداشت؟

    ۳. تجربه سرکوب و شکست قیام امام حسین در رسیدن به یکی‌ از اهدافی که در بند ۲ ذکر شد نشان داد که توصیه آنهایی که میگفتند به کوفه نرو و پروسهٔ مبارزه را طولانی‌ کن درستر بود و امام دست به چپ روی زد. حتی پس از تحلیل فرزدق شاعر مبنی بر اینکه دلهای مردم کوفه با تو ولی‌ شمشیرهایشان علیه توست از رفتن به کوفه صرف نظر نکرد و با این کار بسیاری از اهالی کوفه را ناخواسته تحت فشار یزید قرار داد که با امام حسین بجنگند. یاس پس از سرکوب قیام و قیامهای کور که سرکوب شدند از عواقب این چپ روی بودند. امام حسین زمانی‌ تصمیم گرفت برگردد و به کوفه نرود که خیلی‌ دیر شده بود.

    ۴. بردن کودکان خردسال به جنگ اقدام درستی‌ نیست. وظیفه ما نسبت به کودکان مراقبت از آنهاست تا به سنی‌ برساند که خود تصمیم بگیرند ولی‌ آیا والدین حق دارند برای مرگ و زندگی‌ فرزندشان با بردن آنها به جنگ تصمیم بگیرند؟ یا از مظلومیت کودکان استفاده تبلیغاتی کنند؟

    پاسخحذف
  2. در رابطه با نكات آقامجيد:
    قصد من از نوشتن اين تاريخچه ذكر نقاط قوت امام حسين نبود بلكه آنچه در تواريخ آمده بود همراه تحليل خودم نوشته ام. اما اينكه نبايد اين شخصيت ها را مطلق كرد اساسا" باوري توحيدي است. در ديدگاه اسلام هيچ كس جز خدامطلق نيست. اين را خود امامان شيعه هم گفته اند. اما آنچه در جامعه رواج دارد ناشي از اينست كه خدا را درست نشناخته ايم.
    4 نكته اي كه ذكركرده ايد قابل تأمل است اما از منظري ديگر مسائلي ديگر هم دراين 4 مورد مطرح است كه بد نيست به آنها هم توجه كرد:
    1- اينكه امام حسين دينداري را بالاتر از آزادگي مي داند از نظرشما كه دينداري را نافي آزادگي مي دانيد منفي به نظر مي رسد اما اگر كسي آزادگي را لازمه دينداري و لاينفك از آن بداند آن جمله به اين معني است كه اگر ديندارباشي حتما" آزاده هم هستي. اما اگر ديندار نيستي لااقل آزاده باش. كما اينكه حضرت علي مي گويد لاتكن عبدغيرك وقد جعلك الله حرايعني بنده كسي مباش كه خداوند ترا آزاد قرارداده است. دراين ديدگاه آزادگي جزو مباني دينداري است.
    2- آنچه در تاريخ نقل شده كوفيان از حسين خواستند رهبري آنها را بپذيرد و ظاهرا" ايشان هم به همين دليل به آن سمت رفت. اما نپذيرفتن معاويه به اين دليل بود كه معاويه والي حكومت مركزي درشام بود و بايد از طرف حكومت مركزي تعيين مي شد. درحالي كه وي بطور خودمختار و خودسرانه درآنجا حكومت كرده و قانوني نبود.
    3- اين بحث در مقالات بعدي تا حدي بحث شده است.
    4- اين يك نظراست نظرديگري اين است كه جدا كردن بچه ها از پدر و مادر كاردرستي نيست. ممكن است از نظر جسمي به آنها آسيبي نرسد اما ازنظر رواني وتربيتي عواقب بدي دارد. ضمن اينكه بردن خانواده نشان مي داد كه ايشان براي جنگ نرفته است.

    پاسخحذف
  3. آقای غنی،

    خواهشم این است که به جای سعی‌ در پاسخ گویئ ابتدا به کنه سوال و انتقاد توجه شود. از پاسخ شما چنین بر میاید که بنده نتوانستم نکات را خوب منتقل کنم لذا چند توضیح:

    ۱. بحث این نبود که آیا من دینداری را مغایر با آزادگی می‌دانم یا نه، امام حسین میگوید اگر دیندار نیستید لا عقل آزاده باشید. این جمله، دینداری را عین آزادگی نمیداند. خواهشم این است که سعی‌ نکنید از انتقادات به نیت و موضع من پی‌ برید به خود انتقاد توجه کنید.

    ۲. در سوال دوم هم نکته این بود که اگر بدون اجازه حکومت مرکزی (یزید) میشود به صرف خواستهٔ مردم یک ایالت (کوفه) برای ولایت کوفه حرکت کرد چرا همین منطق را در باره معاویه صادق نمیدانید که بدون اجازه حکومت مرکزی (علی‌) به صرف حمایت مردم شا م از او می‌خواست ولی‌ بماند؟ به این می‌گویند یک بام و دو هوا

    ۳. پس آیا علی‌ که فرزندان کوچکش را با خود به جنگ نمیبرد به لحاظ روحی‌ به آنها لطمه میزد؟ شما میگوئید اینکه نباید یک شخصیت را مطلق کرد اساس باور توحیدی است ولی‌ تاریخ خلاف ادعای شما را نشان می‌دهد. هیچ مسسلمانی به محمد و امامان انتقاد نکرده است و انتقادات عمدتاً از جانب سکولارها است.

    پاسخحذف
  4. 1-يكي مي گويد اگر صد تومان نداري لااقل نود تومان بده- آيا اين نشان مي دهد در ديدگاه طرف صدتومان شامل نود تومان نمي شود؟
    2- حكومت مركزي(يزيد) بلحاظ معاهده خود معاويه با امام حسن قانوني نبود و مشروعيت نداشت. اما حكومت حضرت علي بعد از عثمان مشروعيت داشت و قانوني بود و كار معاويه غيرقانوني بود. بنابراين مقايسه اين دو قياس بي موردي است.
    3- علي موقتا" به جنگ مي رفت ودوباره به شهر خودش بازمي گشت. امام امام حسين ازمحل اقامتش يعني مدينه براي مدت نامعلوم خارج شد و به مكه رفت بنابراين بايد خانواده اش را مي برد و قصد جنگ هم نداشت. اين هم قابل مقايسه با مورد جنگ هاي ديگرنيست.
    اينكه غير از خدا كسي مطلق نيست اين پايه و ستون اديان توحيدي است اما اينكه برخي مردم چطور عمل مي كنند مسأله اي است قابل بررسي.

    پاسخحذف
  5. اگر دین را ۱۰۰ تومان و آزادگی را ۹۰ تومان می‌گیرید این هم یعنی‌ دینداری برتر از آزادگی...دلیلی‌ در انکار انتقاد میاورید که خود تأیید انتقاد است...معاهده امام حسن مبنای قانونی بودن نیست، خیلی‌ها با یزید بیت کردند و اهل سنت هنوز هم یزید را ولی‌ می‌دانند...اگر ادیان توحیدی چنینند (که تاریخ خلاف این ادعای شما را نشان می‌دهد) پس شیعه که ۱۴ معصوم دارد توحیدی نیست؟

    پاسخحذف
  6. جناب آقاي مجيد
    متأسفم كه حرف يكديگر را نمي فهميم و فقط رد مي كنيم. گويامخالفت خودش يك تكليف است. خوبست كه نوشته ام هنوز هست. نوشته ام حكومت يزيد بلحاظ معاهده معاويه با امام حسن قانوني نبود. بعد شما جواب مي فرماييد معاهده امام حسن مبناي قانوني بودن نيست. آخر شما كه براي جامعه هزار سال پيش نمي توانيد ملاك تعيين كنيد. آنها خودشان معيارهاي خودشان را داشتند. آيا معاهده معاويه با امام حسن را مي دانيد؟
    2- چطور نمي دانيد مطلق بودن غير از معصوم بودن است؟

    پاسخحذف
  7. آقای غنی،

    سعی‌ می‌کنم توضیح بیشتری دهم زیرا گویا با اشاره مختصر نمیتوانم منظورم را به نحوی منتقل کنم که شما متوجه شوید:

    شما بر اساس مفاد معاهده بین معاویه و حسن حکومت یزید را غیر قانونی‌ می‌دانید. من هم گفتم که این ملاک درست نیست زیرا معاهده بین دو نفر یا دو سپاه برتر از رای و بیت نیست. یزید هم بیت بسیاری از مسلمانان را داشت. ملاک مردم ۱۰۰۰ سال پیش هم بیت بود نه معاهده بین دو نفر. حالا از کجای این در آوردید که من برای مردم ۱۰۰۰ سال پیش ملاک تعیین کردم؟

    معصوم دانستن انسان یک شکلی‌ از مطلق کردن و بت ساختن انسان مثلا معصوم است.

    پاسخحذف
  8. مساله اینجاست که حسین ابن علی‌ اصلا معاهده صلح بین برادرش و معاویه را قبول نداشت تا برا اساس آن رابطه خود با یزید را تعیین کند. همراه شدن اقلیتی با او هم ثابت کرد که ارزیابی ایشان از نیروها و مردم غلط بود. اگر مردم آماده قیام نیستند قیام کردن چپ روی است. چون مسلمانان حسین را معصوم می‌دانند هر خطائی هم کند می‌گویند حکمتی در آن است و با خودکم بینی‌ سعی‌ میکنند آن را توجیه کنند. اگر حسین با یزید بیت هم میکرد روشنفکران دینی فکر خود را به کار می‌گرفتند که چطور آنرا توجیه کنند، این روش اصلاً حقیقت را نخواهد شناخت چون ملاک شناختش ایمان به امامان یا محمد است. وقتی‌ در جهان بینی‌ به مطلق قائل باشیم و اسم آنرا خدا بنامیم این مطلقیت تا پائین هم میاید و اجتناب ناپذیر است. نوگراهای دینی می‌گویند سجده به خدا انسان را آزاد می‌کند و مانع سجده به غیر خدا میشود ولی‌ واقییتهای تاریخی‌ همیشه خلاف این ادعا بوده، یعنی‌ سجده به خدا سجده به بندگان خدا را هم به دنبال آوده (استبداد دینی). حتا خود این خدا در قرآن اصل خود ساخته انحصار سجده به خود را زیر پا می‌گذرد و بر خلاف اموزشهایش به ملائک امر می‌کند به آدم سجده کنند و وقتی‌ ابلیس بر اساس اموزشهای خود همین خدا میگوید من به غیر تو سجده نمیکنم رنده میشود و در تبعید است تا بعد مجازات شدیدتر شود. گرچه تبعید کردن چنین منتقدی به خودکامگی در دستورات را برخی‌ مسلمانان با آزاد گذاشتن ابلیس خلط میکنند و فرق تبعید و رانده شدن با آزادی تعریف شده در قرن جدید را میپوشانند.

    پاسخحذف
  9. آقاي مجيد
    1- امام حسين درموقع عقد معاهده آن را امضا نكرد ولي در طول عمر معاويه نسبت به آن التزام داشت و با استناد به آن با معاويه برخورد مي كرد.
    2- طبق معاهده معاويه حق نداشت جانشين تعيين كند و يزيد را معاويه در زمان حيات خودش برخلاف معاهده براي جانشيني تعيين كرد و اعراب براي عهد و پيمان ارزش اعتبار قائل بودند و قرآن هم در سوره توبه پيمان با كفار را هم معتبر و لازم الرعايه مي داند.
    3- بيعت با يزيد غير قانوني بود. چون بيعت در روال خلقا آزاد بود. ولي يزيد اولين بدعت را گذاشت كه بيعت را اجباري كرد و هركس بيعت نكند بايد كشته شود. اين بيعت غيرقانوني بود.
    4- طرفداران امام حسين هم مطابق نقل تواريخ اكثريت بودند اما چون فشار حكومت و زور بود جرأت اظهار نظر نداشتند. فرزدق گزارش مي دهد كه دلها باشمايند و شمشيرها عليه شما. شما در قرن بييست و يكم چطور رأي گيري زير فشار سرنيزه را قانوني مي دانيد؟شما كه همه دينداران را بطور فله اي به تعصب و مطلق گرايي متهم مي كنيد، چطور در دفاع از يزيدي كه طبق اسناد تاريخي هيچ صلاحيتي هم نداشته اينقدر تعصب مي ورزيد جاي تعجب دارد!براي خودتان هم شايد جالب باشد كه شما كه خداي مطلقي هم قبول نداريد چرا اينقدر تعصب مي ورزيد.
    5- درمورد ايمان به خدا به نكته خوبي اشاره كرديد. اگر يادتان باشد در بحث هاي اوليه كه داشتيم عرض كردم مشكل من و شما مسأله خداست و بهتراست اول تكليف اين مسأله روشن شود

    پاسخحذف
  10. آقای غنی عزیز،

    ۱) قصد من نه عصبانی‌ کردن شماست نه تعصب ورزیدن به دیدگاهی‌ خاص...دنبال کردن بحث هم برای رفع سؤ تفاهمی‌ است که احساس می‌کنم از انتقادات من دارید و این ادمه بحث را حمل بر تعصب نکنید...انگ زدن بحث را از حالت منطقی‌ خارج می‌سازد.

    ۲) بند ۱ پاسخ شما را قبول دارم ولی‌ بند ۲ در مورد تاکید قرآن مبنی بر رعایت معاهده با کفار را یک شعار بدون تحقّق در عمل محمد می‌دانم ولی‌ اینجا نمیخواهم وارد جزئیات آن شوم که از موضوع خارج است. این را فقط در پرانتز گفتم تا بعد

    ۳) اگر مردم بیت زوری را بپذیرند آماده قیام نیستند لطفا به این نکته ساده توجه کنید...قیام امام حسین چپروی بود...بیت با زور هم بدعت یزید نبود...علی‌ هم با زور با ابوبکر بیت کرد... شیعیان بیت با ابوبکر را هم قبول نداشتند چه رسد با یزید. مستبد بودن یزید هم جای بحث نیست و یکی‌ دیگر از اشتباهت شما این است که فکر می‌کنید من از یزید دارم دفاع می‌کنم. تبری که زیر فشار یزید نبود ولی‌ ایشان در تاریخش و بسیاری از سنیها هنوز هم یزید را ولی‌ می‌دانند.

    ۴) من با شما مشکلی‌ ندارم که میگوئید مشکل من و شما در خدا است...قصد من فقط نشان دادن یک زاویه دیگر به شما است که احساس می‌کنم شاید سبب شود از طبقه سوم هم به اوضاع نگاه کنید...نگاهی‌ دیگر

    پاسخحذف
  11. سلام امسال بهتر از همیشه حسین را فهمیدم و بیشتر از همیشه از او دور شدم . نمی فهمم چگونه می توانند سنبل آزادگی را ابزار دست خود سازند

    پاسخحذف
  12. آقای مجید یکی از راههای خوب برای نفهمیدن، بازی با کلمات است. مانند کسی که دور خود می چرخد و هر دم خود را توی آینه می بیند و به به چه چه می کند، متوجه حتا خود و محیط اطراف نمی شود، چه رسد به... شما هم خوب این بازی را می کنید. مثلا می نویسید من با شما مشکل ندارم... این که نوشته می شود مشکل، درینجا اشاره به برخورد دو دیدگاه متفاوت دارد. بررسی تضاد این دو دیدگاه، یافتن نقطه اشتراک یا اختلاف و کاوش در آن را، یک مساله یا مشکل می نامند. منظور آقای غنی این است که تفاوت دیدگاهی شما، در اصل به دلیل نگاهی است که شما به مساله خدا به طبع آن دین، تاریخ و تمامی مسایل دیگر دارید و نگاهی که ایشان به خدا و به طبع آن ... اینکه ایشان به ریشه تفاوت دو نگاه اشاره می کنند و
    شما که متخصص نشان دادن زاویه هستید، هی به عمر و یزید و مسایل خرد دیگر، به دلیل درجه زاویه نگاههاست. شیر فهم شد؟

    پاسخحذف