۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

كمال عشق و اوج آزادگي

امام حسين و مشروعيت حكومت

در اكثر تواريخ از جمله نفس المهموم و لهوف آمده است كه امام حسين مسأله دعوت و نامه هاي اهل كوفه را با لشكريان حر درميان گذاشت. گفته شده امام در برابر لشكر حر قرارگرفت و به آنها گفت:" ...ماخاندان محمديم و به ولايت بر شما شايسته تريم از آنها كه به ناحق دعوي آن كنند و به ستم و دشمني ميان شما رفتاركنند. ...اكنون اگر برخلاف نامه ها و فرستادگاني كه نزد من فرستاديد نظرداريد من برمي گردم".

اين تأكيد ايشان بر مسأله خواست و رضايت مردم روزهاي بعد نيز تا عاشورا ادامه داشت. رويه عملي ايشان نيز پايبندي به اين اصل را نشان مي داد. از مكه حركت نكرد تا زماني كه مطمئن شد اكثريت مردم كوفه داوطلبانه او را مي خواهند. اكنون ايشان با مسأله جديدي روبرو شده است و آن تغيير رأي و نظر همان مردم است. اما اين تغيير درحالي است كه بنا به تحليل فرزدق و ديگران از شرايط كوفه، مردم در دل با امام حسين هستند اما موضع رسمي و ظاهري آنها عليه ايشان و موافق ابن زياد. در حقيقت تغيير رأي آنها امري فرمايشي است و تحولي واقعي و داوطلبانه نيست. اما با وجود اين امام اعلام مي كند كه چنانچه مردم نظر فعلي شان اين است برمي گردم.

اين موضع امام حسين با نظريات عرفي در باره امامت بايستي بازنگري شده و تبيين شود.

درمقابل اين سخن امام حسين، حر مي گويد: من از اين نامه ها و فرستادگاني كه مي گوييد خبرندارم. به نظر مي آيد حر به دليل مأموريت هاي نظامي و بيرون شهري، و عدم ارتباط با شيعيان چندان در جريان فضاي دروني مردم كوفه نبوده است. لذا باور سخن امام برايش دشواراست و يا حداقل سندي برآن ندارد.

امام حسين به عقبه بن سمعان يكي از يارانش مي گويد آن دو خورجين حاوي نامه هاي مردم را بياور. خورجين ها و به تعبير امروزي صندوق هاي رأي مردم را در مقابل حر قرار مي دهد و براي سخن خويش سند ارائه مي كند. امام نامه ها و آراي مردم را امانت نگاه داشته و با خود آورده است و ادعايي كه مي كند مستند به آنهاست.

حر وقتي با اين واقعيت روبرو مي شود متوجه مي شود سخن امام مبناي درستي دارد مي گويد اما ما از جمله آنان كه نامه نوشته اند نيستيم و مأموريت داريم جلو شما را گرفته و نزد ابن زياد ببريم. اينجاست كه امام پيشنهاد بازگشت به مدينه يا جاي ديگر را مطرح مي كند.

برمي گردم

اين كه امام مي گويد اگر نمي خواهيد بر مي گردم شايد با برخي تحليل هاي رايح درميان شيعيان مطابقت نكند. بويژه برداشت هاي انقلابي از حركت امام حسين كه اراده گروه يا شخص پيشتاز انقلابي را محور نهضت فرض مي كنند اين رفتار امام حسين قابل تبيين نيست. اما اين شيوه امام از درايت و هوشياري سياسي برخورداربود. اگر حكومت اجازه مي داد امام حسين بدون بيعت كردن با يزيد برگردد، پذيرفته بود كه بيعت كردن امري اجباري نيست و آن دستور اوليه يزيد به واليانش كه به زور از آن سه تن بيعت بگيرند دستوري انحرافي و خلاف اسلام بوده است. اگر حكومت مي پذيرفت كه هركس مي تواند با حاكم بيعت نكند و كسي حق تعرض به او را ندارد، طبعا" فضاي باز براي اظهار نظر آزاد مردم ايجاد مي شد و آنها مي توانستند رأي و نظر واقعي خود را اعلام كنند.

در ثاني اگر حكومت پيشنهاد امام را مي پذيرفت، درحقيقت اين اصل اساسي را قبول كرده بود كه بدون رضايت مردم كسي حق حكومت كردن ندارد. اگر مردم كسي را نخواهند نمي تواند به زور بر آنها حاكم شود. اين هم با ماهيت حكومت يزيد منافات داشت. ضمن اينكه روي همين دو اصل بود كه امام حسين برخلاف رويه اي كه در زمان معاويه داشت عليه حكومت يزيد حركت كرد. يكي اين كه حكومت بايد متكي بر بيعت و خواست اكثريت مردم باشد، ثانيا" اقليت مخالف حكومت هم آزاد است و نبايد مجبور به بيعت شود. اين دو اصل در روش خلفاي اوليه تا حدي و بخصوص رويه حضرت علي ع رعايت مي شد. درحالي كه اكنون يزيد مي خواست به نام اسلام رويه اي ديگر را باب كند. شايد بتوان گفت حركت امام حسين اين بركت را داشت كه نشان دهد در اسلام رويه اي ديگر هم وجود داشته است. آنچه يزيد عمل مي كند جرياني انحرافي است.

حر از سوي ابن زياد دستوري دريافت كرد كه در امر حسين سستي نكني و او را رها نكني تا دستور ديگر بيايد. از اين پس حر مراقب بود كه امام به طرف مدينه برنگردد. لذا راه سومي كه نه كوفه و نه مدينه بود در پيش گرفتند. در طول راه گاه با يكديگر برخوردي و صحبتي مي كردند. از جمله سخنان امام اين بود:"....مگر نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از امر باطل و نادرست نهي نمي كنند، در چنين شرايطي ايمان داران خواستار ديدار خدا شوند و من نيز مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگي با ستمكاران را جز سختي و ملالت نمي دانم...". در ادامه امام به وضعيت مردم اشاره كرد و تحليلي از شرايط جامعه براي مخاطبان ارائه كرد. ايشان مطرح كرد باورهاي ديني صرفا" سر زبان مردم است و در دل هاشان جا نگرفته و بيشتر دنبال منافع مادي هستند و اگر سختي پيش آيد معلوم مي شود كه تنها اقليتي دنبال حق و حقيقت هستند. گفت وگوهاي امام در اين چند روز با لشكريان يزيد بي گمان بي تأثير نبود و توبه حر و برخي ديگر را در روزعاشورا نمي توان از برخوردهاي اين چند روز جدا دانست.

چند روز بعد، دوم محرم دو نيرو به سرزميني رسيدند كه كربلا بود. امام حسين در اينجا رحل اقامت افكند. از آن سو ابن زياد تيم جديدي همراه با لشكريان به كربلا فرستاد. اين تيم به فرماندهي عمربن سعد ابي وقاص بود و دركنارش شمر بن ذي الجوشن كه از قاطعيت بيشتري نسبت به عمرسعد برخوردار بود.

دراينجا هم مشاهده مي كنيم امام حسين خط برخورد و آغاز جنگ را ندارد بلكه هر چه بيشتر سعي مي كند زمان برخورد را به تأخير بيندازد. باز همان پيشنهادي را كه به حر داشت طي مذاكراتي به عمرسعد طرح مي كند. شواهد نشان مي دهد عمرسعد خود اين پيشنهاد را قبول داشته و حاضر بوده است به آن تن دهد. از همين رو به ابن زياد مي نويسد كه حسين حاضر است برگردد حتي به گوشه اي غيراز مدينه هم حاضراست برود.

اما ابن زياد سفارش اكيد مي كند كه يا مرگ يا بيعت. حتي عمرسعد را هم تلويحا" تهديد مي كند كه اگر اين مأموريت را انجام ندهد شمر فرمانده شده و او علاوه بر از دست دادن امتيازات وعده داده شده مجازات هم خواهدشد. از اين زمان حلقه محاصره تنگ تر شده و كار بر امام و يارانش سخت مي شود.

در چند برخورد امام ازآنها خواست كه از جنگ دست بكشند و مهلت مي خواست تا جنگ را به عقب بيفكند.

شب عاشورا

شورانگيزترين و اوج ماجراي حسين بن علي ع را درشب عاشورا مي بينيم. تاريكي برصحنه چيره مي شود. چز آتش هاي پراكنده در كنار چادرهاي دو طرف و سايه ها، چهره ها كمتر از فاصله شناخته مي شوند. امام يارانش را جمع مي كند و براي آنها سخن مي گويد:" من ياراني شايسته تر از شما و هيچ خانواده اي نيكوتر از خانواده خود نمي شناسم. خداوند به همه شما پاداش خيردهد. اينك شب است و تاريكي آن شما را در آغوش گرفته، شما هم آن را براي خود مانند شتر راهواري قراردهيد. هريك از شما يكي از فرزندان و اهل بيت مرا بگيريد و دراين تاريكي شب پراكنده شويد و مرا با اين لشكر به حال خود واگذاريد. زيرا آنان به جز من شخص ديگري را نمي خواهند".

بي شك در طول تاريخ بشر افراد انقلابي كم نبوده اند. در هردوراني كه كساني ستم و تبعيض روا داشته اند، رادمرداني هم بوده اند كه عليه ظلم و بيداد بپا خاسته اند و از خود رشادت ها و شجاعت ها نشان داده اند. برخي ويژگي اصلي و امتياز ويژه امام حسين را در صحنه نبرد با دشمن جستجو كرده اند. در نقل اخبار روز عاشورا با اغراق گويي و بزرگ نمايي تلاش كرده اند عظمت امام حسين را در نوع شمشيرزني و بي باكي ايشان و يا درمظلوميت و تحمل سختي هاي اعمال شده از سوي دشمن و در حقيقت سفاكي و قساوت دشمن امام خلاصه كنند. درحالي كه آنچه صحنه كربلا و عاشورا را زيبا كرده است وجه اثباتي و پايدار و انساني اين نهضت يعني مناسبات دروني و انساني آن است. در بسياري حركت هاي انقلابي تحمل سختي و مقاومت در برابر دشمن و شكنجه هاي طاقت فرسا را مي بينيم اما آنچه اغلب نهضت هاي انقلابي را دچار بحران مي كند و به شكست شان مي انجامد مناسبات دروني آنهاست.

برخورد امام حسين ع با يارانش در شب عاشورا را در كدام حركت انقلابي و ضد ظلم سراغ داريم و در كجاي تاريخ مشابه آن گزارش شده است؟

همه رهبران انقلابي اوج تلاششان براي گسترش نيروهاي هوادار و افزودن بر تعداد ياران خويش است. ليدرها و پيشتازان انقلابي معمولا" كمترين بي توجهي، بي مهري و سهل انگاري از سوي هواداران و ياران را برنمي تابند. آنها را مستحق شماتت و اخطار و توبيخ مي شمرند. چگونه درشب عمليات آنها را مكلف به ترك كردن صحنه مي كنند؟

اينجا امام حسين دراين حركت ضمن اينكه خود به عالي ترين مقام عرفاني دست مي يابد كه بي نيازي از دنياست، ياران خويش را نيزبه تحولي دروني فرامي خواند. آنها كه با انگيزه كسب رضايت امام آمده اند، دراين مقطع به چالشي دروني دچار مي شوند. امام رضايت خود را از بيرون رفتن آنها از صحنه جنگ اعلام مي دارد. هركس مي ماند بايد انگيزه اي بالاتر از رضايت شخصي امام داشته باشد. تنها بنا به وجدان و باورهاي دروني و آرماني مي تواند از اين مرحله به بعد با نهضت همراه شود.

حركت امام با مظلوم نمايي هم متفاوت است. درمظلوم نمايي، توقع حمايت و پشتيباني بيش از مواقع عادي است. اما امام حسين ع از مظلوميت و تنهايي و بي كسي خود نمي گويد تا دل حاميان را به درد آورده و به حمايت وادارد. ايشان حتي بهانه اي براي افراد مي سازد كه در رفتن خود تصور كنند امرخيري انجام مي دهند. مي گويد دست يكي از اهل بيت و فرزندان مرا بگيريد ببريد و دعا مي كند كه خداوند به شما پاداش خيردهد. طبعا" كسي هم كه مي رفت از سوي امام به سازشكاري و خيانت متهم نمي شد. كما اينكه در مورد مردم كوفه هم امام كسي را سرزنش نكرد كه چرا نظرتان را تغييرداده ايد. مواردي هم كه دراين زمينه نقل شده تعرض امام به آن دسته كوفياني است كه علي رغم اينكه نامه دعوت نوشته بودند، دركربلا درصف مقدم جنگ با امام حسين قرارگرفته بودند. امام برخي از آنان را نفرين مي كرد و شماتت مي نمود كه شما نامه براي من نوشتيد اكنون چرا سر جنگ داريد؟

مي دانيم آن شب تعدادي از افراد هم به اين فرمان امام عمل كردند. از فرصت شبانه استفاده كردند و خود را از صحنه بيرون كشيدند.

صبح عاشورا زماني كه حر مطمئن مي شود عمربن سعد قصد جنگ با امام حسين را دارد، دچارترديد شده و به سوي جبهه امام حسين حركت كرده و از او مي پرسد آيا توبه من نزد خدا پذيرفتني است؟ امام اظهار اميدواري مي كند. درهيچ كجا جمله اي نقل نشده كه امام حر را بخاطر رفتار قبلي و اينكه او امام را به قتلگاه آورد سرزنش كرده يا حتي تحقيركرده باشد.

روز عاشورا يك يك ياران به صحنه مي روند، مجروح مي شوند، ازپا درمي آيند، امام حسين خود را به بالين هريك از آنان مي رساند. آخرين گفت وگوهاي آنان كه سراسر حاكي از عواطف و احساسات پاك و انساني ميان آنهاست، اوج عشق و مهرباني و عطوفت را به نمايش مي گذارد. اين مناسبات كه درآن افراد گوناگون بي هيچ توقع و چشمداشت، بالاترين درجه ايثار را از خود نشان مي دهند الگويي است براي همه انسان ها و زمان ها. در مقابل مناسبات رذيلانه يزيديان كه هر كدام نسبت به ديگري به چشم رقيب و مأمور مراقبت مي نگريست و همه تلاش ها و قساوت ها براي رسيدن به منافع مادي محدودي بيش نبود نيز خود مايه عبرتي براي همه دوران ها است. درآن سو آدم ها براي آرمان هايشان جان مي دادند و در خون مي غلتيدند، دراين سو بر سر غارت حتي كفش و لباس كشته شدگان بريكديگر سبقت مي گرفتند.

اما تكان دهنده ترين تعبير را از ظهر عاشورا از استاد دكترشريعتي شنيده ام كه مي گفت، حسين در ظهر عاشورا كه همه يارانش را از دست داده بود و ديگر كسي نمانده بود كه او را ياري كند، مي گويد هل من ناصر ينصرني، آيا كسي هست مرا ياري كند؟ مگر نمي داند كه كسي نيست كه او را ياري كند؟ پس اين پرسش براي چيست؟ اين سئوال حسين از تاريخ است، از همه عصرها و انسان ها.

روزنامه اعتماد سوم ديماه 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر