۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

پس از واقعه

سرانجام ستم

ظهرعاشورا همه چيز تمام شد. درعرض چند ساعت آنچه روي زمين باقي مانده بود تعدادي جسدهاي غرقه به خون بود كه اغلب لباس هايشان نيز تكه پاره شده بود. خيمه هايي كه خانواده امام حسين و يارانش در آنها اقامت داشتند نيز سوخته و ساكنين آن به اسارت گرفته شدند.

عمربن سعد فرمانده لشكر بعد از ظهر همان روز سر امام حسين را توسط خولي بن يزيد و فردي ديگر براي ابن زياد هديه فرستاد. بعد دستور داد سر بقيه شهدا را از تن جدا كنند و آنها را همراه شمر و دو تن ديگراز سران به كوفه نزد ابن زياد ارسال كرد. خودش در صحنه ماند و روز بعد اسرا را با خود به كوفه آورد.

هنگام ورود كاروان اسرا به كوفه مردم براي ديدن آنها از خانه هاي خود بيرون آمده بودند. درآنجا زينب و خواهرش ام كلثوم و فاطمه دختر امام حسين و امام سجاد براي مردم سخنراني كردند. آنها از شايستگي امام حسين و ظلمي كه براو و يارانش رفت گفتند، از مردمي كه به كشتن آنان دست يازيدند انتقاد كردند و فجايع آنها را بازگو كردند.

سپس آنها را به دربار ابن زياد بردند. ابن زياد از موضع پيروز و با حالتي متكبرانه و تحقيرآميز از زينب پرسيد:چگونه ديدي آنچه را خدا با برادرت انجام داد؟

منظورش اين بود كه آنچه در كربلا انجام شد كار خدا بود كه مي خواست آنها كشته شده و شما خوار واسير شويد. پاسخي كه زينب داد بسيار عميق بود. زينب در پاسخ ابن زياد گفت: ما رأيت الا جميلا- من جز زيبايي نديدم. سپس به ابن زياد هشدارداد كه به فرجام بدي گرفتار خواهد آمد.

سخنان زينب بر ابن زياد چنان گران آمد كه تصميم به كشتن او گرفت. اما اطرافيان او را از اين كار بازداشتند. اين درحالي بود كه اسرا لباس و پوشش كاملي نداشتند. نقش زنان در اين بخش از نهضت بسيار چشم گير و تعيين كننده بود. به دستور يزيد اسرا را به همراه سرهاي بريده شهيدان به سمت شام حركت دادند.

سخنراني شجاعانه زينب در دربار يزيد نيز از چنان ابهت و استحكامي برخوردار بود كه همه را تحت تأثيرقرارداد. او مقتدرانه و از موضعي كاملا" مقاوم و متكي به نفس به نقد حكومت يزيد پرداخت و با ادبياتي زيبا و منسجم اين رژيم را پوشالي و بي سرانجام دانست. از حقانيت حسين و جبهه خودشان دفاع كرد و پيشينه خشونت بار حاكميت و عدم مشروعيتش را توضيح داد. نطق زينب در ميان درباريان تضاد انداخت. گفته شده در همان مجلس برخي از حاضران زبان به اعتراض عليه جنايات يزيد گشودند كه يزيد دستور مجازات آنها را صادركرد. حتي گزارش شده كه درميان زنان دربار نيز واكنش هايي به نفع اسرا بروز كرد. امام سجاد نيز دركنار زينب سخنراني مي كرد و به افشاگري عليه يزيد و توضيح حقانيت خود مي پرداخت.

سرانجام يزيد دستورداد اسرا را به شهرشان مدينه بازگردانند.

قتل عام ها

پس لرزه هاي جنايت هاي كربلا و بعد از آن به تدريج درميان مردم تبديل به موجي اعتراضي شد تا جايي كه درآستانه سومين سالگرد قيام كربلا يعني ذيحجه سال 63 مردم مدينه شورش كردند. عوامل حكومتي را از شهر بيرون كردند و خود والي جديدي تعيين و با وي بيعت كردند. والي جديد فرزند يكي از شهداي كربلا بود.

يزيد براي سركوب مردم مدينه لشكري تدارك ديد. اما كمتركسي حاضر مي شد فرماندهي اين كار را به عهده گيرد. حتي مأموريت سركوب را به ابن زياد پيشنهاد كرد. جالب اينكه ابن زياد كه براي هرخشونت و جنايتي آماده بود اين مأموريت را نپذيرفت.

سرانجام يكي از خشونت طلبان به نام مسلم بن عقبه را با همراهي مروان بن حكم راهي مدينه نمود. سپاه يزيد با لشكركشي به مدينه وارد شدند و مردم را قتل عام كردند. مسلم بن عقبه تا چند روز شهر مدينه را براي سربازان خود مباح اعلام كرد كه هر جنايتي مايلند انجام دهند. آنها نيز كشتن چندين هزار نفر و تجاوز به زنان و غارت خانه ها سنگ تمام گذاشتند.

اما يك ماه از اين سركوب شديد نگذشته بود كه مردم مكه به رهبري عبدالله بن زبير كه همچنان در مكه مانده بود قيام كردند. يزيد همين لشكر سركوبگر مدينه را مأمور مكه كرد. اما تصرف مكه و سركوب شورشيان دوماهي به درازاكشيد.

گرچه مكه نيز به شدت سركوب شد، اما اجل مهلت يزيد را به پايان برد و دوازده روز بعد از سركوب مكه مرگ وي را درربود. گفته شده يزيد 12 پسر داشت. سران بني اميه پسر بزرگ وي را كه معاويه نام داشت به جاي وي به سلطنت گمارده و با وي بيعت كردند.

خليفه اي عجيب

خليفه جديد در زماني به حكومت رسيد كه سه سال و سه ماه از واقعه كربلا گذشته بود. شدت خشونتي كه دراين سه سال توسط عمال حكومت اعمال شده بود امان همه را بريده بود. جنايت هاي ابن زياد در كوفه، كشتار كربلا، قتل عام مدينه، محاصره و تخريب مكه و كشتار مردم درآنجا امان همه را بريده بود. اما از آنجا كه ظلم و ستم با ناموس خلقت سازگار نيست و علي رغم توهم ستمكاران سرانجامي ندارد نهضت مقاومت اين بار از درون خانه يزيد سر برآورد. اوج حقانيت يك نهضت زماني است كه حاكميت بدان اعتراف كند. اين اتفاق را درماجراي كربلا مي بينيم.

بيش از40 يا 50 روز از به تخت نشستن معاويه فرزند يزيد نگذشته بود كه او درمسجد دمشق برمنبر برآمد. جمعيت كثيري براي شنيدن اين خليفه جوان كه حداكثر بيست و دوسال بيشتر نداشت گردآمده بودند. او مدتي بر منبر سكوت كرد و سپس شروع به سخنراني تاريخي خود نمود. پس از ستايش خداوند گفت: جدم معاويه در امرخلافت با كسي به منازعه برخاست كه از او و ديگران براي خلافت شايسته تربود.

جمعيت حاضر و درباريان كه از اعلام چنين سخني از زبان جانشين يزيد در شگفت شده بودند، اين صحنه را باورنمي كردند اما سخنان بعدي معاويه آنها را شگفت زده تر كرد. او به ذكر زشتكاري هاي پدرش يزيد پرداخت و گفت: او لايق خلافت نبود و با هواي نفس قبول خلافت كرد. بر خداوند جسارت كرد و خون فرزندان پيامبر را حلال كرد و برزمين ريخت.

همگان با شگفتي تمام شاهد بودند كه خليفه جانشين يزيد بر منبر شروع به گريه كرد. او بر جناياتي كه پدرش در باره حسين و يارانش كرده بود مي گريست.

معاويه سپس اعلام كرد من اكنون سومين غاصب خلافت هستم. كساني كه با من مخالفند بيش از كساني هستند كه طرفدار من اند. من بيعت خود را از شما برداشتم و هركس را مي خواهيد غير من انتخاب كنيد.

درحالي كه از منبر پايين مي آمد، مروان بن حكم خود را به او رساند و گفت به سنت عمر عمل كن و خلافت را به يك شورا واگذاركن. معاويه گفت شيريني خلافتتان را نچشيدم چطور تلخي آن را بنوشم.

اين پديده در درون ساختار بسته و پليسي حكومت و بويژه در دروني ترين هسته ساختار قدرت انسجام دروني بني اميه را برهم زد. درباريان نمي توانستند اين پديده را تحليل كنند. تفكر نظامي و پليسي امكان واقع بيني و درك عوامل واقعي اين پديده را از آنها سلب كرده بود. طبعا" آنها همه چيز را از دريچه همان شيوه هاي نفوذي و جاسوسي خودشان مي ديدند. چگونه نهضت حسيني توانسته به تشكيلات آهنين درون حكومت نفوذ كند. سراغ معلم سابق معاويه رفتند. او را تحت فشار گرفتند كه تعليمات تو باعث شده است معاويه به علي و حسين متمايل شود. هر آنچه او انكار كرد و گفت او برحسب فطرت خود به اين مسائل رسيده است باورش براي ايدئولوژي امنيتي و نظامي يزيديان قابل قبول نبود. سرانجام به جاي درس گرفتن از اين واقعه و اينكه روش هاي سركوب و خشونت ره به جايي نمي برد، معلم بيچاره را زنده به گور كردند غافل از اين كه عدالت خواهي و آزادگي ناموس خلقت است و آفرينش هر روز نو به نو مي شود.

سال بعد نهضت توابين در كوفه پا گرفت. مردمان زيادي به انتقام خواهي از شهداي كربلا برخاستند. آنها كوفه را از دست عوامل حكومتي آزاد كردند. قاتلين و جنايتكاران و خشونت گراني كه دراين جنايات دست داشتند از هر گوشه و كنار شناسايي كرده و آنها را دستگير و به سخت ترين و خشن ترين وجه به مجازات رساندند. ناگفته نماند رهبر نهضت توابين مختار بود، زماني كه واقعه كربلا در شرف وقوع بود او در زندان به سر مي برد و پس از واقعه از زندان آزاد شد.

پس از عاشورا، عمربن سعد و شمر و بسياري ديگر از جنايتكاران تنها 5 سال زندگي كردند و به فرجامي دهشتناك دچارشدند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر