۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

عارضه ضديت- آسيب شناسي مبارزات ضد سلطنت

تجربه اي براي نسل امروز

دوست جواني مي گفت شما كه در سن ما بوديد به حرف بزرگترهايتان گوش نداديد و انقلاب كرديد، اكنون چطور توقع داريد ما جوانترها گوش به فرمان بزرگترها باشند؟ به او مي گويم اساس حرف درست است اما اين استدلالت به معني تكرار همان كاري است كه ما كرديم و اين دنباله روي و تقليد كار بزرگترهاست و نقض همان نتيجه اي است كه مي گيري.

با شگفتي مي گويد يعني گوش به فرمان و مطيع نسل شما باشيم و شرايطي كه نسل شما براي ما ساخته است تحمل كنيم و دم برنياوريم؟

مي گويم راه ديگري هم وجود دارد كه دنباله رو نسل گذشته نشوي و خودت سرنوشت خود را تعيين كني و يك گام به پيش برداري. شتابزده پاسخ مي خواهد. مي گويم تنها راه درس گرفتن از تجارب گذشته است. در غير اين صورت راه رفته را تكرار خواهي كرد. چند دهه بعد باز به همين نقطه مي رسي كه امروز درآن هستي با اين تفاوت كه دنيا چندين گام به پيش رفته است.

حتي اگر نسل پيشين شما اشتباه كرده باشد شما حق نداريد همان اشتباه را تكراركنيد. وجدان عمومي تنها در صورتي شما را مؤاخذه نخواهد كرد كه شما اشتباهي تازه و نو مرتكب شويد. اين سخن را از مرحوم شهيد بزرگوار كاظم ذوالانوار درگوش جان دارم كه بزرگي بزرگان به اين نيست كه اشتباه نكرده اند بلكه به اين است كه از هراشتباه درسي تازه گرفته اند.

درهمين جا بايد به يك اشتباه ديگر نسل انقلاب اعتراف كرد. ما در انتقال تجربيات خود به نسل زنده، پويا و عاقلي كه در دامان انقلاب پرورده شد سستي كرده ايم. ما صرفا" به تمجيد يا توصيف - آن هم ناقص- گذشته پرداخته ايم. كاري كه جاذبه اش را با زمان از دست مي دهد. اما از نسلي كه خود را پيشروتر از گذشتگان مي داند نيز اين انتظار هست كه چشم بسته پيش نرود. راه طي شده را نيازمايد، كه گفته اند كسي كه آزموده را بيازمايد پشيماني بر او رواست.

راه طي شده

يكي از ويژگي هاي حاكم بر ذهن و رفتار بخشي از نسل ما در انقلاب عليه شاه ضديت با نظام حاكم بود. همين جا فاش بگويم كه منظور اين نيست كه مبارزه با رژيم پهلوي اشتباه بود، سخن در شيوه مبارزه است. رفتار شاه، ساواك و دستگاه حاكمه به نحوي بود كه جايي براي منتقد باز نمي گذاشت. ساواك هيچ نداي مخالفي را برنمي تافت. هر فرد غير موافقي را دشمن مي شمرد. اين رفتار در دل مخالفان تخم كينه مي كاشت. نتيجه آن شد كه آنچه از سوي نظام شاهنشاهي صادر مي شد در نظر ما نادرست و انحرافي و ضد ملي و باطل جلوه مي كرد. نيازي به بررسي نبود. هم عملكرد و هم پيدايش رژيم اين حالت را در آحاد ملت تثبيت مي كرد.

پدرش با كودتا سركار آمده بود. بعد از به قدرت رسيدن و قلع و قمع رقيبان و مخالفان، مجلسي تشكيل داد و رأي مشروعيت سلسله پهلوي را از آن گرفت. محمدرضا هم خودش در كتاب مأموريت براي وطنم گفته بود كه در شهريور 1320 متفقين صلاح ديدند من باشم. هيچكدام با رأي و نظرمردم نيامدند. در آن دوران اكثريت مردم هم براي خود نقشي قائل نبودند كه حكومت تعيين كنند. اما حاكميت هم در پيدايش مبناي درستي نداشت و هم در رفتار با مردم چنان عمل نكرده بود كه رضايت عامه را جلب كند. لذا به تدريج نوعي ضديت با رژيم درميان مخالفان و مردم شكل گرفت.

بگذاريد اول ضديت را با هم معني كنيم. گاهي ما به رفتار يا افكار كسي انتقاد داريم، اما گاهي با وجودش مخالفيم. اصلا" چشم ديدنش را نداريم. ضديت با او همه ذهن و وجود ما را فراگرفته است. حتي اگر بگويد ماست سفيد است اكراه داريم بپذيريم. در او هيچ نقطه مثبت و قوتي نمي بينيم. دراين حالت مبناي تصميم گيري، تفكر وانديشيدن و احساس ما، كنش طرف مقابل است. از خود اساس و مبنايي جز ضديت و عكس العمل نسبت به او نداريم.

براي مرزبندي بيشتر شايد لازم باشد چند نمونه تاريخي را به ياد آوريم. در تاريخ اسلام نمونه اي در جنگ خندق گفته شده است كه قابل تأمل است. اهالي مكه لشكري تدارك مي بينند و براي اشغال مدينه و انتقام از حضرت محمد و پيروانش اين شهر را محاصره مي كنند. ابتداي جنگ، طبق رويه مرسوم جنگ تن به تن صورت مي گيرد. پهلواني از متجاوزين به نام عمرو بن عبدود پيش مي آيد و هماورد مي طلبد. سرانجام حضرت علي رو در روي او قرارمي گيرد. بعد از مدتي نبرد عمرو از پا در مي آيد و به زمين مي افتد. حضرت علي طبق رسم جنگاوري، روي سينه او مي نشيند تا ضربه آخر را به او بزند. عمرو آب دهانش را به صورت علي مي اندازد. ناظرين با كمال شگفتي مي بينند علي برخاست و دور ميدان قدم زد و پس از چند دقيقه دوباره به سروقت عمرو آمد. از او پرسيدند چرا چنين كردي؟ گفت وقتي او آب دهان به صورتم انداخت، خشمگين شدم و كينه اش به دلم افتاد. برخاستم و قدري قدم زدم تا مبادا از روي خشم و كينه شخصي با او برخورد كرده باشم.

نمونه ديگر از تاريخ معاصر هند است. نقل از مرحوم گاندي است كه گفت من بيست سال با خود كلنجار رفتم كينه انگليسي ها را از دل بيرون كنم، تا بتوانم با استعمار انگليس مبارزه كنم.

نمونه نزديكتر از اين رويه نلسون ماندلا ست كه بعد از نزديك سي سال زندان زندانبانان و عواملي را كه در حق او ظلم كرده بودند بخشيد و فضايي نو در كشورش ايجاد كرد.

عوارض ضديت

ضديت با شاه به ضديت و نفي هر چيزي مي انجاميد كه به نحوي با او ارتباط و هماهنگي پيدا مي كرد. در آن زمان نظام حاكم براي مشروعيت و اعتبار دادن به خود بر تاريخ باستان ايران و ملي گرايي فرهنگي تكيه مي كرد. شاه خود را ثمره و ميراث بر طبيعي 2500 سال تمدن ايراني مي دانست و خود را به عنوان ادامه دهنده راه كوروش و نگاهبان تمدن كهن ايراني معرفي مي كرد. اين تبليغات از سوي حاكميت نتيجه عكس داشت. در مخالفان اين واكنش را دامن مي زد كه به نفي تمدن ايراني و تحقير آن بپردازد.

به تدريج اين ذهنيت شكل مي گرفت كه گذشته باستاني ما همانند همين رژيم شاه،‌ سراسر جنايت و سياهي و ديكتاتوري بوده است. اين روحيه در ماجراي جشن هاي 2500 ساله در سال 1350 به اوج خود رسيده بود. جوك ها و لطيفه هاي زيادي در اين زمينه ساخته شده و دهان به دهان پخش مي شد. بطور مثال مي گفتند رئيس جمهور مصر به شاه گفته بود در اهرام مصر ما باستان شناسان مقداري سيم كشف كرده اند كه نشان مي دهد تمدن مصري در آن زمان به نوعي تلفن مجهز بوده است. شاه در جواب گفته بود اين كه چيزي نيست، در تخت جمشيد ما هيچ سيمي يافت نشده كه نشان مي دهد تمدن ايراني در آن زمان به تكنولوژي بي سيم دست يافته است.

فضا به گونه اي بود كه هركس تندتر، كينه اي تر و خشن تر با حاكميت برخورد مي كرد مقبوليت بيشتري داشت و انقلابي تر شمرده مي شد. اما اگر كسي دعوت به مطالعه و تفكر و دور انديشي مي كرد به محافظه كاري و سازشكاري متهم مي شد.

درهمين فضا و با همان معيار ضديت بود كه وقتي دكترشريعتي برنامه حسينيه ارشاد را شروع كرد و برلزوم كارفكري و فرهنگي تأكيد كرد، مبارزين به ديده ترديد به كار او مي نگريستند. يكي به اين دليل كه رژيم برنامه او را تحمل كرده و كاري به او نداشت. ديگر اينكه او در سخنراني اش مستقيما" حاكميت را مورد حمله قرارنمي داد، كار او را تخطئه مي كردند.

هركتابي از سوي دستگاه حاكمه ممنوع مي شد حرص و ولع براي خواندن آن دوچندان مي شد. هرچه موافق يا منتسب به رژيم بود زشت و بد و هر چه مخالف بود زيبا و مطلوب شمرده مي شد. درحالي كه اين معيار واقعي نبود.

مهندس سحابي خاطره اي در اين زمينه نقل مي كردند كه قابل تأمل است: در زمان شاه در مناطق عشايري حكم كرده بودند كه در يك فاصله زماني حق ندارند بزهايشان را در مراتع بچرانند. آن زمان اين مسأله را ما چنين تحليل مي كرديم كه رژيم مي خواهد عشاير را نابود كند و بخاطر فشار به آنها چنين مقرراتي براي دام هايشان گذاشته اند. بعد از انقلاب در سازمان برنامه به پوشه هايي برخوردم كه نشان مي داد در مورد همين مسأله چرا كردن بزها در مراتع تحقيقاتي زيادي شده است. كارشناسان به اين نتيجه رسيده بودند كه بزها موقع چرا كردن گياهان را از ريشه در مي آورند و در نتيجه اگر بطور مستمر مراتع تحت چراي آنها باشد تمامي گياهانش از بين رفته و مرتع نابود مي شود. لذا براي حفظ مراتع اين مقررات را وضع كرده اند. هر اقدامي مثل سپاه دانش كه با همه كاستي هايش براي باسواد كردن روستائيان كار مفيدي بود كاري منفي و توطئه اي از جانب رژيم تلقي مي شد.

اين عارضه صرفا" به مبارزان و روشنفكران مربوط نمي شد بلكه توده مردم نيز ناخودآگاه در چنين فضاي ذهني و رواني به سر مي بردند. نگارنده در يك تجربه ملموس با اين مسأله روبرو شدم. در ماه هاي پاياني رژيم شاه، در تهران نزديك ميدان خراسان با چند نفر روبرو شدم كه تلاش مي كردند اتومبيلي را كه طايرهاي عقبش داخل جوي آب افتاده بود از چاله درآورند. من نيز به كمك آنها شتافتم. همه با هم يا علي و يا الله مي گفتند و زور مي زدند. ماشين تكاني مي خورد ولي از چاله درنمي آمد. تا اينكه سرانجام يكي از افراد گفت بگو مرگ برشاه، با شگفتي ديدم چنان نيرويي در اين چند نفر ايجاد شد كه ماشين نه تنها از چاله بيرون پريد بلكه چند متر هم جلوتر پرت شد.

اين پديده نشان مي داد كه انگيزه مردم از ضديت با حاكميت چندين برابر آرمان هاي مثبت و اهداف عاليه است. در جريان تظاهرات و درگيري هاي ماه پاياني انقلاب كافي بود مردم به كسي شك كنند كه ساواكي است، با تمام وجود مي خواستند انتقام همه خون ها و شهيدان را از او بگيرند. دعوت به آرامش و عدم خشونت از نظر جوان هاي پرشور، سخني مشكوك و توطئه آميز جلوه مي كرد.

پس از پيروزي انقلاب

اين گرايش كه در ذهن و خلقيات مبارزين رسوب كرده بود بعد از سرنگوني شاه نيز عوارض منفي خود را نشان داد. بعد از پيروزي نيز برخي براين گمان بودند كه هر آنچه رنگ و بوي رژيم سابق داشت بايد نيست و نابود شود. از جمله مسائلي كه بعد از پيروزي مطرح شد مسأله انحلال ارتش بود. برخي گروه هاي سياسي با همان ذهنيت معتقد بودند ارتش سراپايش طاغوتي و شاهنشاهي است و بايد كلا" از بين رفته و ارتشي تمام خلقي تشكيل شود.

برخي تندروان بر اين باور بودند كه كليه صنايع و كارخانجات آن دوران كه توسط سرمايه داران و مديران بخش خصوصي اداره مي شد بايستي مصادره شده و همه مديران آن طرد و نفي شوند.

ضديت و كينه نسبت به حاكميت به حدي بود كه هر خبر و شايعه اي و لو نادرست چنانچه عليه رژيم بود مقبول افتاده و به عنوان واقعيت پذيرفته مي شد و دهان به دهان مي گشت. مثلا" زماني كه خانه سرهنگ زيبايي را در خيابان بهار مردم اشغال كردند خبرهاي زيادي در ميان مردم پخش شد. گفته شد آنجا شكنجه گاه مخفي ساواك بوده است و چندين گوني ناخن كشيده شده در محل كشف شده است. مي گفتند در دخمه ها و سياه چال هايي كه آنجا بوده مقدار زيادي جمجمه و استخوان آدم پيدا شده است. اين شايعات به سرعت پخش شد و بدون هيچ ترديدي در اذهان عمومي مقبول مي افتاد.

كمتر كسي به اين فكر مي كرد كه چندين گوني ناخن مربوط به چندهزار آدم مي شود و در چه فاصله زماني كشيدن ناخن اين تعداد آدم امكان پذير است. گذشته از آن برفرض كه چنين كاري انجام شده باشد چرا اين ناخن ها را در گوني ريخته و نگهداري كرده اند. مگركلكسيون ناخن داشتند. به ياد دارم همان زمان دوستاني كه از زندان آزاد شده بودند چنين خبري را تكذيب مي كردند ولي مردم نمي پذيرفتند. زندانيان مي دانستند رهبران اصلي سازمان هاي چريكي را دركجا و با چه شيوه هايي شكنجه كرده اند و چنين خبري بلحاظ عملي نادرست و نامعقول است.

آمار كشته شده ها در تظاهرات و درگيري هاي خياباني نيز يكي ديگر از نمادهاي اين ضديت بود. هركس رقم بيشتري مي گفت درست تر به نظر مي رسيد.

اين رويه عوارض منفي زيادي داشت. كنشگري كه مبنايش ضديت با حاكميت بود و نه اصول و آرمان هاي اثباتي و يا مشي مستقل خود، رفتار و كنش خود را از روي رفتار و كنش رژيم تعيين مي كرد. در نتيجه در برخي موارد تابع و دنباله رو آن مي شد، چيزي كه به شدت از آن پرهيز داشت.

برخي كه مبارزه و انقلاب را در ضديت خلاصه مي كنند شايد از بازگويي اين نكته ها به غلط چنين برداشت كنند كه نفي ضديت و كينه ورزي نسبت به حاكميت شاه نفي مبارزه با آن است. درحالي كه ميان مبارزه و حتي انقلاب با ضديت مي توان مرز قائل شد. مي توان براي امري اثباتي و آرماني بلند مبارزه كرد و موانع رسيدن به آن را نيز از سر راه برداشت. اما برداشتن موانع خود هدف نيست.

يكي ديگر از عوارض اين رويه اين بود كه ضديت به عنوان يك مرام و خصلت و خلق و خوي در عاملين تثبيت شده بود. هويت اين افراد با ضديت معني مي شد. احساس وجود در ضديت با شاه تحقق مي يافت. پس از سرنگوني شاه به نوعي سرگرداني و خلأ هويتي دچار مي شدند كه براي رفع آن بايد دشمني ديگر براي ضديتي جديد جايگزين مي كردند.

برخي تحليل گران معقتدند ضديت با يك انحراف باعث مي شود بطور ريشه اي با آن مبارزه نشود. برخي با استبداد مبارزه مي كنند و برخي با مستبد ميان اين دو تفاوتي بسيار ريشه اي وجود دارد. كسي كه با استبداد مبارزه مي كند اين انحراف را در هركجا ببيند چه دوست و چه دشمن برنمي تابد. با تفكر و شيوه هاي استبدادي مخالف است، شيوه هايي كه چه بسا خود نيز بدان دچار شود. اما كسي كه با مستبد مي جنگد مي تواند خود يك مسبتد بالقوه باشد. ضديت با يك انحراف به نوعي ضديت با يك مصداق است نه با يك رويه. اين بزرگترين آفت اين عارضه است.

۲۰ نظر:

  1. آقای غنی،

    مطلب جالبی‌ در نقد برخورد‌های ضدی نوشید اما چند نکته انتقادی تکمیلی:

    ۱) گاندی و ماندلا با استبداد مدرن روبرو بودند که عقلانیت یکی‌ از ویژگیهای این نوع استبداد است لذا امکان موفقیت گفتگو نهیاتا وجود دارد. حتی شاه (استبداد مدرن) هم بختیار را پذیرفت و گفت صدای انقلاب را شنیده ولی‌ به او اجازه اصلاح داده نشد. ولی‌ الگو برداری شکلی‌ از گاندی و ماندلا در برخورد با استبداد دینی که نوعی استبداد ایمانی‌ و غیر عقلانی است الزاما جواب نمیدهد و همین جواب ندادن نهیاتا برخورد‌های ضدی را تقویت می‌کند. در این رابطه جمع بندی از تجربه ۳۰ سال اخیر خصوصاً خط مشی‌ محافظه کارانه ۸ سال آقای خاتمی که با وجود حاکم بودن بر قوه مجریه و مقننه آقای احمدی نژاد از دل آن در آمد قابل بررسی‌ است.



    ۲) مثالی‌ از اقدام علی‌ در جنگ خندق زدید که کل ماجرا نیست: علی‌ ابتدا رسم جوانمردی در جنگ را با نیرنگ زدن زیر پا گذاشت و تا عمر با گوش دادن به دروغ علی‌ روی بر گرداند که پشت سرش را ببیند علی‌ یک ضربه به او زد. علّت تف انداختن به روی علی‌ هم واکنش به ناجوانمردی علی‌ در رزم بود. علی‌ هم برای اینکه این عمل ناجوانمردانه خود در رزم را بپوشاند ممکن است با تاخیر در کشتن عمر ژست عمل برای خدا گرفته باشد ولی‌ به نحو کینه توزانه ای سر امر را گوش تا گوش میبرد. لطفا به کل ماجرا نگاه کنید نه به برشی از آن. سر بریدن نوعی کشتن کینه توزانه است.

    پاسخحذف
  2. سلام جناب غنی
    من به وبلاگ شما زیاد می‌آیم.
    می‌خواستم خواهش کنم فونت مالب را به «تاهوما» تغییر بدهید.
    با توجه به این‌که مطالب شما نوعاً مطول است، لذا خواندن با فونت تاهوما بسیار راحت‌تر است.
    برای این منظور، یک تنظیمات کوچولو نیاز است که از بچه‌هایی که بلگ دارند بپرسید، حتماً راهنمایی‌تان خواهند کرد.
    با تشکر

    پاسخحذف
  3. نمي دانم اين آقايي كه به نام ناشناس مطلب مي نويسد چه پدركشي با دين و مذهب دارد كه هركجاشما اشاره اي به دين و مذهب داريد فورا" شروع مي كند به كوبيدن و قدري هم تحمل ندارد كه بگذارد در وقت خودش. برخورد ضدي ايشان با مذهب هم خودش يكي از مصاديق مطلب شماست. همانطور كه نوشته ايد دقيقا" همان خصوصيات عارضه ضديت در رابطه با مذهب در مطالب ايشان و داوري هايش هست.

    پاسخحذف
  4. امیر آقا،

    توصیه من به شما این است که به جای صرف انرژی در مارک زدن جواب استدلال را با استدلال دهید.

    پاسخحذف
  5. آقای ناشناس
    بحث و استدلال برای کسی است که ذهنی باز دارد و به دنبال شناخت است. بحث کردن با کسی که دایما بر طبل خویش می کوبد و ازین رو هیچ صدایی دیگر را نمی شنود، خسته کردن خود است.
    شما نه خیلی اطلاعات تاریخی درستی دارید، نه از فلسفه و دین و ... زیاد می دانید. مجزوب یک نگاه محدود شده اید و اطلاعاتتان را از همان کانال دریافت می کنید، حرف دیگری را هم یا نمی خواهید یا نمی توانید بشنوید.
    بیشتر حرفهایتان مرا یاد همسایه مان می اندازد. یک وقتی حزب اللهی دو آتیشه بوده، حالا چپ کرده، با همان منطق حزب اللهی بودنش، خیال می کند همه نادانند او یکی و همراهنانش هستند که می فهمند.

    شما خودتان یک استدلال براساس حقایق و مندرجات تاریخی می کنید؟ یا همه چیز را از خودتان و یا از رودست همراهانتان نقل می کنید، بی اینکه یک تحقیق ساده بکنید، ببینید درست است یا نه.

    این اسمش استدلال نیست. کسی هم بیکار نیست، بایستد بقل دست شما حرف بزند که شما رو طبلتان بکوبید.

    پاسخحذف
  6. نرگس خانوم،

    یک بار دیگر به ۲ بندی که در بالا اشاره کردم نظر کنید ولی‌ بدون این پیش داوری که گوینده آن بیشعور است، شاید بتوانید استدلال و استناد آن را ببینید.

    پاسخحذف
  7. جناب اقاي ناشناس!
    شما به گمان اين كه ناشناس هستيد هر نوع قضاوت بي مايه اي را مي نويسيد با ادعاي روشنفكري و با ادعاهاي خيلي پرطمطراق. از اين كار ابايي هم نداريد چون شما ناشناس هستيد و آبرويتان هم نمي رود. اما من كه پيام شما را در اين وبلاگ مي گذارم فقط بخاطر اينست كه يك طرفه قاضي نرفته باشم و ضمن اينكه بعضي ايرادات شما براي تعميق و تفكر بيشتر خوانندگان و من مفيد است ولي شما هر كه هستيد و هر اعتقادي داريد به هرحال انسانيد و هموطن من. اين قدر تعصب به خود شما لطمه مي زند.
    شما در ضديت با مذهب تا جايي پيش رفته ايد كه محمدرضاشاه را صرفا" بخاطر اينكه زماني كه حكومتش سقوط كرده بود شاپور بختيار را نخست وزيركرد اهل گفت وگو مي شمريد. كودتاي ننگين 32، سركوب نهضت مقاومت، سركوب جبهه ملي و نهضت ازادي، سركوب روحانيت، سركوب كمونيست‌ها و مذهبي ها در زندان‌هاي دهه 40 و 50 و شكنجه‌هاي وحشتناك، حكومت نظامي و دولت هاي نظامي سال 57 و ...همه را فراموش كرده ايد و به قول معروف ازميان پيامبران جرجيس را گرفته ايد. جناب ناشناس آشنا شاه در ديماه 57 سقوط كرده بود. اهل گفت وگو بود؟
    چطور شما اينقدر نسبت به محمدرضاشاه كه اين همه خاطرات و سندهاي معتبر در جنايتكار بودنش منتشرشده خوش بينانه قضاوت مي كنيد. آن وقت درباره حضرت علي كه 1400 سال پيش بوده و تواريخ مخدوش زيادي دراين سال ها نوشته شده و نياز به پژوهش دارد با كمترين اطلاع قضاوت هاي قطعي مي كنيد.
    آخر آدم حسابي در جامعه اي كه خشونت و كينه و جنگ افتخار بود و ضديت و كينه كشي و انتقام گيري نشان قهرماني بود چه معني دارد علي تظاهر كند كه من اهل انتقام نيستم. آخراگر كسي هم اهل رياست طلبي و زرنگ بازي باشد بايد مطابق ذوق زمان و جامعه عمل كند تا به جايي برسد. شما كه مي فرماييد بايد جامع تحليل كرد اين تحليل هاي شما چقدر جامع است. مگر اينكه بفرماييد علي براي 1400 سال بعد مي خواسته بزند روي دست گاندي و آن كار را كرده است!
    به هرحال با اين همه ضديت با مذهب برايتان دعا مي كنم عاقبت به خيرشويد.

    پاسخحذف
  8. آقای غنی،

    شما به سخن بپرداز نه به گوینده سخن. کسی‌ شاه را تبرئه نکرد بلکه در مقام مقایسه استبداد دینی ارتجاعی تر دانسته شد. تجربه تاریخ ۳۱ سال ایران هم گواه این مدعاست. نقل شما از قضیه امر ابن ابدود هم تحریف تاریخ بود که کل داستان را بیان کردم. تا اینجا پاسخی از شما ندیدم جز عصبانیت و مارک زدن. شما خود را مجاز می‌دانید در هر تحلیلی به دین یا یک شخصیت دینی استناد کنید ولی‌ اگر یکی‌ پیدا شد که گفت آقای عزیز استنادتان ایراد دارد و در مواردی تحریف واقع است آنوقت طرف مقابل را ضد دین مینامید. نقد دین پرستی‌ افراطی یک کار ضد دینی نیست. شما را با بافته‌هایتان تنها میگذارم. امید داشتم شاید با مدعی طرفداری از بحث منطقی‌ به ادعای خود پایبند باشید ولی‌ باز تجربه دیگری کردم که کسی‌ که ایمان را مقدم بر هر چیز میداند به حقیقت نمیرسد و از تجارب درس نمیگیرد.

    ایام به کام

    پاسخحذف
  9. توصیه من به شما این است که به جای دعا برای دیگران سعی‌ کنید مارک ضد مذهب نزنید زیرا اگر طرفتان ناشناس نباشد هم کیشان مسلمانتان برای ضد مذهب حکم دارند و شما می‌دانید حکمش چیست پس پاسخ استدلال را چنین ندهید.

    پاسخحذف
  10. گفته شده: کسی‌ شاه را تبرئه نکرد بلکه در مقام مقایسه استبداد دینی ارتجاعی تر دانسته شد.
    جمله گفته شده اين بود:"گاندی و ماندلا با استبداد مدرن روبرو بودند که عقلانیت یکی‌ از ویژگیهای این نوع استبداد است لذا امکان موفقیت گفتگو نهیاتا وجود دارد. حتی شاه (استبداد مدرن) هم بختیار را پذیرفت و گفت صدای انقلاب را شنیده ولی‌ به او اجازه اصلاح داده نشد".
    شاهي كه هدفش اصلاحات بود ولي به او اجازه ندادند اصلاحات كند چه گناهي دارد؟ اين تبرئه نيست پس چيست؟

    پاسخحذف
  11. آقای غنی عزیز،

    بحث اصلا سر تبرعه یا محکوم کردن کسی‌ نیست. اصولا محکوم کردن یا تبریه کردن کار ثمر بخشی نیست. بحث من در نقد مقایسه شما بود که گفتم استبداد مدرن تا حدی عقلانیت دارد که به او پتانسیل اصلاح می‌دهد مثل رژیم آفریقای جنوبی....ولی‌ استبداد دینی چنین نیست لذا برخوردهأی که با استبداد مدرن در هند و آفریقای جنوبی جواب داده الزاما با استبداد دینی جواب نمیدهد...تجربه ۸ سال آقای خاتمی هم مثال زده شد. حال ممکن است شما نظرتان چنین نباشد ولی‌ برای نقد یک نظر ابتدا باید لب مطلب او را گرفت...این بود لب مطلب من.

    پاسخحذف
  12. شاه را هم در ردیف استبداد مدرن دانستم...۳۰ سال پیش که باید به او فرصت داده میشد نشد حالا مثالهای موفق در برخورد با استبداد مدرن آورده میشود تا به استبداد دینی فرصت بیشتری داده شود که حاصلش تخریب بیشتر خواهد بود.

    پاسخحذف
  13. من چون سواد چنداني ندارم لطف بفرماييد اين واژه استبداد مدرن را تعريف كنيد. و توضيح بفرماييد كه شاه چطور استبداد مدرن بود و در كجايش اهل عقلانيت بود!
    ضمنا" فرموده ايد من تحريف تاريخ كرده ام. لطف بفرماييد واقعه اي كه نقل كرده ام بفرماييد دركدام تاريخ جور ديگري نقل شده است.

    پاسخحذف
  14. لطفا در باره سواد خود شکسته نفسی‌ نفرمأیید. اصلا بحث سر بیسوادی یا با سوادی کسی‌ نیست بلکه این است که هر آدمی‌ از یک زاویه به اوضاع نگاه می‌کند و برخورد آرا سبب گسترش زاویه دید میشود. به قول هایزنبرگ افزایش دقت در یک مورد سبب کاهش دقت در زمینه دیگر میشود.

    ۱) استبداد مدرن عبارت است از اجرای برنامه توسعه و مدرنیزه کردن کشور (از نظر اجتماعی، آموزشی، اقتصادی و صنعتی) از بالا و با زور. این استبداد با سلطنت رضا شاه شروع شد و با تاسیس دانشگاهها و کارامد تر کردن ساختار کشور اقدم به مدرنیزه کردن سیاسی، فرهنگی‌، و آموزشی نمود ولی‌ با زور. محمد رضا شاه هم می‌خواست با زور پروژه به سوئ تمدن بزرگ را پیش ببرد. وقتی‌ شاه گفت صدای انقلاب را شنیده به او فرصت داده نشد تا جبران کند. با توجه به اینکه شاه در سال ۵۵-۵۶ قبل از اوج انقلاب فضای باز سیاسی را آغاز کرد، احتمال دهید که ممکن است به این نتیجه رسیده بود که اصلاحات سیاسی به دلیل گسترش طبقه متوسط اجتناب ناپذیر است. سر کار آودن بختیار و پذیرش شورای سلطنت هم عقب نشینی در این جهت بود که نشانه عقلانیت هستند چیزی که استبداد دینی موجود فاقد آن است. ولی‌ استبداد دینی نافی آزادیهای اجتماعی، فرهنگی‌، و سیاسی است. در استبداد مدرن حد اقل مردم حق آزادی پوشاک یعنی‌ ابتدایی‌ترین حق یک انسان را دارند. شما ۳۱ سال استبداد دینی را با ۵۷ سال استبداد مدرن مقایسه کنید ببینید از نظر اجتماعی، فرهنگی‌، سیاسی، اقتصادی، حقوق بشر و غیره چه تفاوتهأی دارند. ممکن است شما به دلیل مذهبی‌ بودن فشارهای فرهنگی‌ استبداد دینی را حس نکنید زیرا به حجاب و غیره اعتقاد دارید ولی‌ انسانی‌ که با "یا روسری یا توسری" تحقیر میشود رسیدن به آزادی اجتماعی برایش یک اولویت است. استبداد دینی حد اقل حقوقی را که استبداد مدرن به رسمیت میشناسد را هم نفی می‌کند.



    ۲) شما داستان عمر ابن عبد ود را اگر از ابتدا تا انتها نگاه کنید قضاوت دیگری در باره علی‌ خواهید داشت. من هم ابتدا تا انتهای ماجرا را برایتان شرح دادم. علی‌ رسم جوانمردی در جنگ تن‌ به تن‌ را زیر پا گذشت. اینکه گفت من برای خدا شمشیر میزنم هم مزیتی نیست زیرا خدای او ساخته ذهن محمد و اوست و از شخصیت او جدا نیست. خدا پرستی‌ و خود پرستی‌ ۲ مقوله جدا نیستند.

    پاسخحذف
  15. مولانا شعری برای نبرد علی‌ نوشته و او را منزه از دغل دانسته. ماجرا این است که اخباری بین سنی‌ها نقل میشد که از نیرنگ علی‌ حکایت داشت. علی‌ به عمر گفت قرار نبود یارانت به یاری تو آیند. تا عمر سر برگرداند علی‌ ضربه کاری بر ران او زد که او را بر زمین انداخت. معمولاً تف انداختن به روی حریف وقتی‌ بود که حریف نیرنگ بزند و رسم جوانمردی را زیر پا گذارد. عمر گفت یا علی‌ خدیه کردی و علی‌ گفت الهرب خدیه. گوش تا گوش سر حریف مغلوب را بریدن هم قابل تحمل است چه برای خدا باشد چه برای خود، به روش نگاه کنید.

    پاسخحذف
  16. البته پس از تسلیم یهودیان بنی قریضه در جنگ خیبر هم علی‌ اقدم به سر بریدن کرد (سیرهٔ ابن حشام)

    پاسخحذف
  17. جناب ناشناس
    از توضيحاتتان متشكرم. اما نكاتي چند:
    اولا" با تعريف شما سيري كه بعد از انقلاب طي شد نيز برنامه مدرنيزه كردن در ابعاد مختلف بود و با برنامه هاي گذشته از اين جهت تفاوتي نداشت.
    ثانيا" به آزادي پوشاك اشاره كرديد توجه بفرماييد كه اين رضاشاه بود كه اصل آزادي پوشاك را نقض كرد. چطور آن را استبداد مدرن مي ناميد؟
    ثالثا" توجه داريد اجراي قوانين مذهبي درست يا غلط بعد از انقلاب خواست اكثريت مردم بود درحالي كه برنامه تمدن بزرگ از جمله جشن هاي شاهنشاهي و جشن هنر شيراز نه تنها خواست اكثريت نبود بلكه كاملا" مستبدانه و فردي بود. چطور كسي برخلاف خواست اكثريت وقوانين رسمي خودش بخواهد فرهنگ مردم را تغييردهد و جلو مردم مذهبي درخيابان تجاوز جنسي را به نمايش گذارد(شيراز)مدرن مي شود ولي كسي خواست اكثريت را اجرا كند سنتي است؟

    پاسخحذف
  18. درمورد داستان عمرو بن عبدود هم بنده هيچ تحريف تاريخي صورت ندادم و شما اتهام بي موردي به بنده زده ايد. اگر از يك واقعه تاريخي كسي تحليل شما را نداشته باشد تحريفگرتاريخ مي شود؟
    درثاني اگر كسي بخاطر خدا كاري انجام دهد حتي اگر خداي وي ذهني باشد ولي چون گمان مي كند اين حقيقت است با خود پرستي كاملا" متفاوت است. درخودپرستي حقيقت جويي نيست. درحالي كه در اولي و لو ساخته ذهن باشد حقيقت جويي مطرح است و امكان تجديد نظر وجود دارد. مثالي هم كه من زده بودم درست بود از اين جهت كه عرض كردم در برخورد با مسائل ما مسائل شخصي مان و كينه شخصي مان را قاطي نكنيم و كينه جويانه برخورد نكنيم و همانطور كه مي فرماييد لب مطلب را بايد توجه كرد اگر حرف درستي است اميدوارم همه ما اين عارضه ضديت خود را از خود پاكسازي كنيم.
    مطلبي هم كه مجيدآقا نوشته است ربطي به موضوع ندارد و داستاني دارد كه فكر مي كنم ايشان اصل داستان را نمي دانند. تصميم به مجازات آن يهوديان توسط نمايندگان خود آنها گرفته شد و..

    پاسخحذف
  19. چند توضیح:

    ۱) پس از انقلاب مدرنیزه کردن در برنامه نبود و فقط دوره هاشمی‌ تجربه موقت شد که خاتمی را سر کار آورد. خاستگاه اسلامی نظام تمایل به تقویت استبداد دینی دارد و اقدامات مدرنیزاسیون در چنین ساختاری حکم ثانویه دارد.

    ۲) شما با مثال آزادی پوشاک همان حرف بنده را زدید. استبداد یعنی‌ همین نقض آزادی. منتهی دامنه نقض آزادی در استبداد دینی خیلی‌ گسترده تر است. قبل از انقلاب کسی‌ به زور با حجاب را بی‌ حجاب نمیکرد با عمده کردن اقدام کشف حجاب رضا شاه تمام ۵۷ سال آزادی پوشاک را نادیده نگیرید.

    ۳) اینکه میگویید بعد از انقلاب اجری قوانین مذهبی‌ خواست اکثریت مردم بود جای تعجب و سوال دارد. بدون آمار گرفتن یا آمار ارائه دادن نمایش جشن هنر شیراز را خلاف اکثریت و احکام اجباری روزه و حجاب و غیره را خواست اکثریت دانستن برخورد مناسبی نیست. مردم ایران فقط در طبقه خرده بورژوازی سننتی و خواسته‌های این طبقه خلاصه نمیشوند.

    ۴) کسی‌ که خدای مخلوق ذهن خود را مبنا می‌کند حقیقت را محسور ذهنش می‌کند و با حقیقت جوو فرق دارد. در اندیشه اسلامی تجدید نظر در خدا و ارکان دین حتی اگر مبتنی‌ بر شواهد تجربی‌ و تاریخی‌ باشد کفر است. محمد که بنیان گذر این دین است تجدید نظر محمد ابن عبدالله ابن آبی‌ سره را دلیل اخراج او کرد و تا مرز قتل او پیش رفت که اگر شفات عثمان نبود این کاتب وحی را کشته بود. خوب است ترور شاعران در صدر اسلام را که به دستور محمد اجرا شد را یک بار دیگر مطالعه کنید.

    پاسخحذف